سوره کهف هجدهمین سوره جزء پانزدهم و شانزدهم و از سورههای مکی قرآن کریم است.
اخبار مذهبی- اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیههای این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف ، داستان موسی و بندهای از بندگان خدا ( خضر )، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است.
سوره کهف هنگامی نازل شد که عدهای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر (ص) را داشتند این مسائل، پرسش از سه داستان گفتهشده و زمان برپایی قیامت بود.
از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان میکند.
پیامبر (ص) درباره فضیلت سوره کهف میفرماید: هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را میآمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ میکند) و به او نوری میبخشد که به آسمان میتابد (میرسد) و از فتنه دجال محفوظش میدارد.
امام صادق (ع) نیز در این باره فرمودند: اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا میرود و با شهدا مبعوث میشود و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.
هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار میشود.
متن سوره کهف همراه با ترجمه
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ ﴿١﴾
ستایش خدایى را که این کتاب [آسمانى]را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژى در آن ننهاد (۱)
قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِّن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾
کتابى راست و درست، تا [گناهکاران را]از جانب خود به عذابى سخت بیم دهد، و مؤمنانى را که کارهاى شایسته مىکنند نوید بخشد که براى آنان پاداشى نیکوست. (۲)
مَّاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا ﴿٣﴾
در حالى که جاودانه در آن [بهشت]ماندگار خواهند بود. (۳)
وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾
و تا کسانى را که گفتهاند: خداوند فرزندى گرفته است، هشدار دهد (۴)
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا ﴿٥﴾
نه آنان و نه پدرانشان به این [ادّعا]دانشى ندارند. بزرگ سخنى است که از دهانشان برمىآید. [آنان]جز دروغ نمىگویند. (۵)
فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ﴿٦﴾
شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیرى [کار]شان تباه کنى. (۶)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾
در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است، زیورى براى آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند. (۷)
وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا ﴿٨﴾
و ما آنچه را که بر آن است، قطعاً بیابانى بىگیاه خواهیم کرد. (۸)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾
مگر پنداشتى اصحاب کهف و رقیم [خفتگان غار لوحهدار]از آیات ما شگفت بوده است؟ (۹)
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿١٠﴾
آنگاه که جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و کار ما را براى ما به سامان رسان.» (۱۰)
فَضَرَبْنَا عَلَىٰ آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿١١﴾
پس در آن غار، سالیانى چند بر گوشهایشان پرده زدیم. (۱۱)
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَىٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا ﴿١٢﴾
آنگاه آنان را بیدار کردیم، تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کردهاند. (۱۲)
نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ ۚ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﴿١٣﴾
ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم. (۱۳)
وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـٰهًا ۖ لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿١٤﴾
و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک]برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است. جز او هرگز معبودى را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعاً ناصواب گفتهایم.» (۱۴)
هَـٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ کَذِبًا ﴿١٥﴾
این قوم ما جز او معبودانى اختیار کردهاند. چرا بر [حقّانیّت]آنها برهانى آشکار نمىآورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ (۱۵)
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا ﴿١٦﴾
و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مىپرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد. (۱۶)
وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّـهِ ۗ مَن یَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا ﴿١٧﴾
و آفتاب را مىبینى که، چون برمىآید، از غارشان به سمت راست مایل است، و، چون فرو مىشود از سمت چپ دامن برمىچیند، در حالى که آنان در جایى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند. این از نشانههاى [قدرت]خداست. خدا هر که را راهنمایى کند او راهیافته است، و هر که را بىراه گذارد، هرگز براى او یارى راهبر نخواهى یافت. (۱۷)
وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾
و مىپندارى که ایشان بیدارند، در حالى که خفتهاند و آنها را به پهلوى راست و چپ مىگردانیم، و سگشان بر آستانه [غار]دو دست خود را دراز کرده [بود]. اگر بر حال آنان اطلاع مىیافتى، گریزان روى از آنها برمىتافتى و از [مشاهده]آنها آکنده از بیم مىشدى. (۱۸)
وَکَذَٰلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۚ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَىٰ طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا ﴿١٩﴾
و این چنین بیدارشان کردیم، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گویندهاى از آنان گفت: «چقدر ماندهاید؟» گفتند: «روزى یا پارهاى از روز را ماندهایم.» [سرانجام]گفتند: «پروردگارتان به آنچه ماندهاید داناتر است، اینک یکى از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهاى آن پاکیزهتر است و از آن، غذایى برایتان بیاورد، و باید زیرکى به خرج دهد و هیچ کس را از [حال]شما آگاه نگرداند. (۱۹)
إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾
چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان مىکنند یا شما را به کیش خود بازمىگردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهید دید. (۲۰)
وَکَذَٰلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا ۖ رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا ﴿٢١﴾
و بدین گونه [مردم آن دیار را]بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن]قیامت هیچ شکى نیست، هنگامى که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع مىکردند، پس [عدهاى]گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا کنید، پروردگارشان به [حال]آنان داناتر است.» [سرانجام]کسانى که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: «حتماً بر ایشان معبدى بنا خواهیم کرد.» (۲۱)
سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ ۖ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾
به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و]چهارمین آنها سگشان بود.» و مىگویند: «پنج تن بودند [و]ششمین آنها سگشان بود.» تیر در تاریکى مىاندازند؛ و [عدهاى]مىگویند: «هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاهتر است، جز اندکى [کسى شماره]آنها را نمىداند.» پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو. (۲۲)
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا ﴿٢٣﴾
و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد. (۲۳)
إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ ۚ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَـٰذَا رَشَدًا ﴿٢٤﴾
مگر آنکه خدا بخواهد، و، چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند.» (۲۴)
وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿٢٥﴾
و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن]افزودند. (۲۵)
قُلِ اللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا ۖ لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ ۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا ﴿٢٦﴾
بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. وه! چه بینا و شنواست. براى آنان یاورى جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایى خود شریک نمىگیرد.» (۲۶)
وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿٢٧﴾
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان. کلمات او را تغییردهندهاى نیست، و جز او هرگز پناهى نخواهى یافت. (۲۷)
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿٢٨﴾
و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و]خشنودى او را مىخواهند، شکیبایى پیشه کن، و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس]کارش بر زیادهروى است، اطاعت مکن. (۲۸)
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ ۖ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا ۚ وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ ۚ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿٢٩﴾
و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده]است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند، که ما براى ستمگران آتشى آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را در بر مىگیرد، و اگر فریادرسى جویند، به آبى، چون مس گداخته که چهرهها را بریان مىکند یارى مىشوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است.» (۲۹)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ﴿٣٠﴾
کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند [بدانند که]ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمىکنیم. (۳۰)
أُولَـٰئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ ۚ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا ﴿٣١﴾
آنانند که بهشتهاى عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است. در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مىشوند و جامههایى سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر مىپوشند. در آنجا بر سریرها تکیه مىزنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیهگاهى! (۳۱)
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا ﴿٣٢﴾
و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ]را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو را کشتزارى قرار دادیم. (۳۲)
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَیْئًا ۚ وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا ﴿٣٣﴾
هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع]مىداد و از [صاحبش]چیزى دریغ نمىورزید، و میان آن دو [باغ]نهرى روان کرده بودیم. (۳۳)
وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿٣٤﴾
و براى او میوه فراوان بود. پس به رفیقش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- گفت: «مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم.» (۳۴)
وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَـٰذِهِ أَبَدًا ﴿٣٥﴾
و در حالى که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و]گفت: «گمان نمىکنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.» (۳۵)
وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا ﴿٣٦﴾
و گمان نمىکنم که رستاخیز بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت. (۳۶)
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا ﴿٣٧﴾
رفیقش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- به او گفت: «آیا به آن کسى که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را [به صورت]مردى درآورد، کافر شدى؟» (۳۷)
لَّـٰکِنَّا هُوَ اللَّـهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٣٨﴾
اما من [مىگویم:]اوست خدا، پروردگار من، و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمىسازم. (۳۸)
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّـهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ ۚ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالًا وَوَلَدًا ﴿٣٩﴾
و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاء الله، نیرویى جز به [قدرت]خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود مىبینى، (۳۹)
فَعَسَىٰ رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا ﴿٤٠﴾
امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید، و بر آن [باغ تو]آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمینى هموار و لغزنده تبدیل گردد؛ (۴۰)
أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا ﴿٤١﴾
یا آب آن [در زمین]فروکش کند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى.» (۴۱)
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٤٢﴾
تا به او رسید آنچه را باید برسدو [آفت آسمانى]میوههایش را فرو گرفت. پس براى [از کف دادن]آنچه در آن [باغ]هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم مىزد در حالى که داربستهاى آن فرو ریخته بود؛ و [به حسرت]مىگفت: «اى کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمىساختم.» (۴۲)
وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ﴿٤٣﴾
و او را در برابر خدا گروهى نبود، تا یاریش کنند، و توانى نداشت که خود را یارى کند. (۴۳)
هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿٤٤﴾
در آنجا [آشکار شد که]یارى به خداىِ حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و [اوست]بهترین فرجام. (۴۴)
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا ﴿٤٥﴾
و براى آنان زندگى دنیا را مَثَل بزن که مانند آبى است که آن را از آسمان فرو فرستادیم؛ سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان]خشک گردید که بادها پراکندهاش کردند، و خداست که همواره بر هر چیزى تواناست. (۴۵)
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿٤٦﴾
مال و پسران زیور زندگى دنیایند، و نیکیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز]بهتر است. (۴۶)
وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿٤٧﴾
و [یاد کن]روزى را که کوهها را به حرکت درمىآوریم، و زمین را آشکار [و صاف]مىبینى، و آنان را گرد مىآوریم و هیچ یک را فرو گذار نمىکنیم. (۴۷)
وَعُرِضُوا عَلَىٰ رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا ﴿٤٨﴾
و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه مىشوند [و به آنها مىفرماید:]به راستى همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز]به سوى ما آمدید، بلکه پنداشتید هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهیم داد. (۴۸)
وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَـٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا ﴿٤٩﴾
و کارنامه [عمل شما در میان]نهاده مىشود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک مىبینى، و مىگویند: «اى واى بر ما، این چه نامهاى است که هیچ [کار]کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمىدارد. (۴۹)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا ﴿٥٠﴾
و [یاد کن]هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید» پس [همه]-جز ابلیس- سجده کردند، که از [گروه]جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [با این حال]او و نسلش را به جاى من دوستان خود مىگیرید، و حال آنکه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند. (۵۰)
مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا ﴿٥١﴾
من]آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان؛ و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم. (۵۱)
وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا ﴿٥٢﴾
و [یاد کن]روزى را که [خدا]مىگوید: «آنهایى را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید»، پس آنها را بخوانند و [لى]اجابتشان نکنند، و ما میان آنان ورطهاى قرار دهیم. (۵۲)
وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا ﴿٥٣﴾
و گناهکاران آتش [دوزخ]را مىبینند و درمىیابند که در آن خواهند افتاد، و از آن راه گریزى نیابند. (۵۳)
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَـٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ ۚ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴿٥٤﴾
و به راستى در این قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آوردیم، و [لى]انسان بیش از هر چیز سرِ جدال دارد. (۵۴)
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا ﴿٥٥﴾
و چیزى مانع مردم نشد از اینکه وقتى هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه [مستحق شوند]تا سنت [خدا در مورد عذاب]پیشینیان، در باره آنان [نیز]به کار رود، یا عذاب رویارویشان بیاید. (۵۵)
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ ۚ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ۖ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا ﴿٥٦﴾
و پیامبران [خود]را جز بشارتدهنده و بیمرسان گسیل نمىداریم، و کسانى که کافر شدهاند، به باطل مجادله مىکنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانههاى من و آنچه را [بدان]بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند. (۵۶)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ ۚ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا ۖ وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٥٧﴾
و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى برتافته، و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهاى آنان پوششهایى قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینى [نهادیم]؛ و اگر آنها را به سوى هدایت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد. (۵۷)
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ۖ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ۚ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلًا ﴿٥٨﴾
و پروردگار تو آمرزنده [و]صاحب رحمت است. اگر به [جرم]آنچه مرتکب شدهاند، آنها را مؤاخذه مىکرد، قطعاً در عذاب آنان تعجیل مىنمود [ولى چنین نمى کند]بلکه براى آنها سر رسیدى است که هرگز از برابر آن راه گریزى نمىیابند. (۵۸)
وَتِلْکَ الْقُرَىٰ أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا ﴿٥٩﴾
و [مردم]آن شهرها، چون بیدادگرى کردند، هلاکشان کردیم، و براى هلاکتشان موعدى مقرر داشتیم. (۵۹)
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا ﴿٦٠﴾
و [یاد کن]هنگامى را که موسى به جوانِ [همراه]خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سالها [ى سال]سیر کنم.» (۶۰)
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾
پس، چون به محل برخورد دو [دریا]رسیدند، ماهىِ خودشان را فراموش کردند، و ماهى در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]. (۶۱)
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَـٰذَا نَصَبًا ﴿٦٢﴾
و هنگامى که [از آنجا]گذشتند [موسى]به جوان خود گفت: «غذایمان را بیاور که راستى ما از این سفر رنج بسیار دیدیم.» (۶۲)
قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿٦٣﴾
گفت: «دیدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستیم، من ماهى را فراموش کردم، و جز شیطان، [کسى]آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم، و به طور عجیبى راه خود را در دریا پیش گرفت.» (۶۳)
قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ ۚ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا ﴿٦٤﴾
گفت: «این همان بود که ما مىجستیم.» پس جستجوکنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند. (۶۴)
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾
تا بندهاى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم. (۶۵)
قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿٦٦﴾
موسى به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشى که آموخته شدهاى به من یاد دهى- پیروى کنم؟» (۶۶)
قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٦٧﴾
گفت: «تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى. (۶۷)
وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾
و چگونه مىتوانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه ندارى صبر کنى؟» (۶۸)
قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّـهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا ﴿٦٩﴾
گفت: «ان شاء الله مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد.» (۶۹)
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا ﴿٧٠﴾
گفت: «اگر مرا پیروى مىکنى، پس از چیزى سؤال مکن، تا [خود]از آن با تو سخن آغاز کنم.» (۷۰)
فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا ﴿٧١﴾
پس رهسپار گردیدند، تا وقتى که سوار کشتى شدند، [وى]آن را سوراخ کرد. [موسى]گفت: «آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى؟ واقعاً به کار ناروایى مبادرت ورزیدى.» (۷۱)
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٧٢﴾
گفت: «آیا نگفتم که تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى؟» (۷۲)
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا ﴿٧٣﴾
موسى گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.» (۷۳)
فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا ﴿٧٤﴾
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما]او را کشت. [موسى به او]گفت: «آیا شخص بىگناهى را بدون اینکه کسى را به قتل رسانده باشد کشتى؟ واقعاً کار ناپسندى مرتکب شدى.» (۷۴)
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٧٥﴾
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى؟» (۷۵)
قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا ﴿٧٦﴾
موسى]گفت: «اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم، دیگر با من همراهى مکن [و]از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.» (۷۶)
فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا ﴿٧٧﴾
پس رفتند تا به اهل قریهاى رسیدند. از مردم آنجا خوراکى خواستند، و [لى آنها]از مهمان نمودن آن دو خوددارى کردند. پس در آنجا دیوارى یافتند که مىخواست فرو ریزد، و [بنده ما]آن را استوار کرد. [موسى]گفت: «اگر مىخواستى [مىتوانستى]براى آن مزدى بگیرى.» (۷۷)
قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٧٨﴾
گفت: «این [بار، دیگر وقت]جدایى میان من و توست. به زودى تو را از تأویل آنچه که نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه خواهم ساخت»: (۷۸)
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا ﴿٧٩﴾
اما کشتى، از آنِ بینوایانى بود که در دریا کار مىکردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که]پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى [درستى]را به زور مىگرفت. (۷۹)
وَ أَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا ﴿٨٠﴾
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو]مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا]آن دو را به طغیان و کفر بکِشد. (۸۰)
فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿٨١﴾
پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱)
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٨٢﴾
و اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه]یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى]نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم]به حد رشد برسند و گنجینه خود را -که رحمتى از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند؛ و این [کارها]را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى. (۸۲)
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿٨٣﴾
و از تو در باره «ذوالقرنین» مىپرسند. بگو: «به زودى چیزى از او براى شما خواهم خواند.» (۸۳)
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿٨٤﴾
ما در زمین به او امکاناتى دادیم و از هر چیزى وسیلهاى بدو بخشیدیم. (۸۴)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿٨٥﴾
تا راهى را دنبال کرد. (۸۵)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿٨٦﴾
تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که [خورشید]در چشمهاى گِلآلود و سیاه غروب مىکند، و نزدیک آن طایفهاى را یافت. فرمودیم: «اى ذوالقرنین، [اختیار با توست]یا عذاب مىکنى یا در میانشان [روش]نیکویى پیش مىگیرى.» (۸۶)
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ﴿٨٧﴾
گفت: «اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانیده مىشود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد کرد.» (۸۷)
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿٨٨﴾
و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشى [هر چه]نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کارى آسان واخواهیم داشت. (۸۸)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿٨٩﴾
سپس راهى [دیگر]را دنبال کرد. (۸۹)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿٩٠﴾
تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [خورشید]را [چنین]یافت که بر قومى طلوع مىکرد که براى ایشان در برابر آن پوششى قرار نداده بودیم. (۹۰)
کَذَٰلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿٩١﴾
این چنین [مىرفت]، و قطعاً به خبرى که پیش او بود احاطه داشتیم. (۹۱)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿٩٢﴾
باز راهى را دنبال نمود. (۹۲)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿٩٣﴾
تا وقتى به میان دو سد رسید، در برابر آن دو [سد]، طایفهاى را یافت که نمىتوانستند هیچ زبانى را بفهمند. (۹۳)
قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿٩٤﴾
گفتند: «اى ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد مىکنند، آیا [ممکن است]مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى؟» (۹۴)
قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿٩٥﴾
گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمکّن داده، [از کمک مالى شما]بهتر است. مرا با نیرویى [انسانى]یارى کنید [تا]میان شما و آنها سدى استوار قرار دهم.» (۹۵)
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ﴿٩٦﴾
براى من قطعات آهن بیاورید، تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد، گفت: «بدمید» تا وقتى که آن [قطعات]را آتش گردانید، گفت: «مس گداخته برایم بیاورید تا روى آن بریزم.» (۹۶)
فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿٩٧﴾
در نتیجه، اقوام وحشى نتوانستند از آن [مانع]بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. (۹۷)
قَالَ هَـٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی ۖ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ ۖ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ﴿٩٨﴾
گفت: «این رحمتى از جانب پروردگار من است، و [لى]، چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد]را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است.» (۹۸)
وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ ۖ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا ﴿٩٩﴾
و در آن روز آنان را رها مىکنیم تا موجآسا بعضى با برخى درآمیزند و [همین که]در صور دمیده شود، همه آنها را گرد خواهیم آورد. (۹۹)
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضًا ﴿١٠٠﴾
و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم. (۱۰۰)
الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا ﴿١٠١﴾
به همان کسانى که چشمان بصیرت شان از یاد من در پرده بود، و توانایى شنیدن حق نداشتند (۱۰۱)
أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا ﴿١٠٢﴾
آیا کسانى که کفر ورزیدهاند، پنداشتهاند که [مىتوانند]به جاى من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کردهایم تا جایگاه پذیرایى کافران باشد. (۱۰۲)
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ﴿١٠٣﴾
بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳)
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿١٠٤﴾
آنان کسانىاند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوب انجام مىدهند. (۱۰۴)
أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿١٠٥﴾
آرى آنان کسانىاند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت براى آنها [قدر و]ارزشى نخواهیم نهاد. (۱۰۵)
ذَٰلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا ﴿١٠٦﴾
این جهنم سزاى آنان است، چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (۱۰۶)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿١٠٧﴾
بىگمان کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، باغهاى فردوس جایگاه پذیرایى آنان است. (۱۰۷)
خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿١٠٨﴾
جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمىکنند. (۱۰۸)
قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿١٠٩﴾
بگو: «اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مىیابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن]بیاوریم.» (۱۰۹)
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿١١٠﴾
بگو: «من هم مِثل شما بشرى هستم و [لى]به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.» (۱۱۰)