به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، معمولاً تحلیلهای اندیشمندان ما درباره راهبردهای دشمن مبتنی بر تحلیلهای سطحی و مقطعی و نیز بر اساس تحلیلهای صرفِ سیاسی است، در حالی که تنها با اندکی مطالعه درباره استراتژیهای دشمن به این نتیجه میرسیم که راهبردها و برنامههای آنها ریشه در باورهای اعتقادی چند صد ساله آنها دارد که در کتب مقدس تحریفشده آنها نهفته است؛ از این رو هر تحلیلگری که فارغ از نگاه اندیشهای در صدد تحلیل برنامههای دشمن به ویژه صهیونیست جهانی بر آید، نتیجه مطلوبی را دریافت نخواهد کرد.
محمدتقی تقیپور، دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس در گفتوگو با تسنیم معتقد است متأسفانه خیلی از تحلیلگران از منظر سیاسی رویدادهای اجتماعی را مورد مطالعه قرار میدهند در حالی که مسائل اجتماعی به ویژه مسائلی که در سطح جهان رخ میدهد دارای لایههای متعددی است؛ از این رو اگر بخواهیم واقعگرایانه مسائل دنیای امروز را ارزیابی و تحلیل کنیم، باید نقشهای سیاسی و فرهنگی صحیح از جهان امروز داشته باشیم.
وی همچنین در بخشهایی از این گفتوگو میگوید ما جبهه انقلاب دشمنان اسلام و نظام اسلامی را آنطور که شایسته است معرفی نکردیم؛ مدام از مفاهیم حاشیهای و تکراری استفاده میکنیم. لعن و نفرین میکنیم، اما چرایی آن را بیان نمیکنیم.
تقیپور از جمله اندیشمندانی است که ورود صهیونیستها در منطقه غرب آسیا را مبتنی بر آموزههای دینی آنها در تلمود میداند؛ آموزههایی که مدعیست یهود باید بر جهان سروری یابد و طرح "معادله قرن" دقیقاً ریشه در این اعتقاد منحرفانه دارد.
بخش اول این گفتوگو را در ادامه میخوانید
* عمده تحلیلها به رویدادهای اجتماعی و جهانی بر اساس دادههای سیاسی است؛ این دادهها تا چه مقدار با حقیقت تطبیق دارند؟
در دنیای امروز با تمام مسلکها، ئیسمها و گرایشهای سیاسی متفاوتی که وجود دارد، دو جریان یا دو قطب در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند و مابقی جریانها ذیل این دو جریان تعریف میشوند. تا از این منظر به مسائل نگاه نکنیم، در تحلیلها دچار خطا میشویم.
قطب اول، اسلام ناب است که در قرآن با عنوان جریان حق یاد میشود و قطب دوم، جریان کفر که تحت عنوان جریان باطل یا حزبالشیطان شناخته میشود.
اما اندیشه اسلامی مبتنی بر رهایی مردم مظلوم و مستضعف جهان از چنگال ستمگران عالم است. ترویج اندیشه استقلالخواهی در مقابل استعمار اجانب، ظلمستیزی، عدالتخواهی، عزتطلبی، دوری از فساد و ایجاد تمدنی مبتنی بر ارزشهای ایمانی و اخلاقی از مفاهیم محوری گفتمان اسلام در سطح اجتماعی است.
اما جریان کفر و یا سکولاریسم دقیقاً در مقابل ارزشهای دینی قرار دارد؛ یعنی اگر مبنای اندیشه دینی توحید است، مبانی این جریان، کفر و الحاد و تقابل با جریان حق است. از این سو برای تحلیل هر سرزمینی باید دید چه تفکر رایجی در آنجا وجود دارد. با این نوع نگرش، دیگر بکارگیری اصطلاح غرب و شرق از جلوه کمتری برخودار میشود.
در حزب شیطان اصالت با لذتجویی است
* اکنون مشاهده میکنیم جهان غرب یا به تعبیر شما آن قسمت از غرب که تحت نفوذ جریان باطل قرار گرفته، دچار انحطاط اخلاقی و رفتاری زیادی نسبت به ارزشهای دینی خود شده است. این امر از کجا سرچشمه میگیرد؟
این امر نیز از مبانی فکری آنها سرچشمه میگیرد؛ تا این مبانی شناخته نشود، نمیتوان به تحلیل صحیحی دست یافت؛ آنها مؤلفههای غیر دینی خود را در بدنه جامعه مسیحیت و یهودیان نفوذ دارند و از این رهگذر نه تنها جوامع غربی را به انحطاط ایمانی و اخلاقی کشاندند بلکه با شبکه فراگیر خود در تمام جوامع، الگوی خود را به ملتها تزریق کردند و سبب تغییر و تحریف در سبک زندگی آنها شدند که نمونه آن را حتی در جامعه اسلامی خودمان مشاهده میکنیم.
از مؤلفههای جریان باطل یا حزبالشیطان، حسگرایی و مادهگرایی است؛ یعنی در حوزه معرفتی، اصالت با مسائل مادی و طبیعی است که با مفهوم ماتریالیسم شناخته میشود؛ این تفکر قائل است عالم هستی بدون هیچ گونه تدبیری و به یک دفعه ایجاد شده است. اینها سعی دارند جهانبینی انسانها را از نگاه توحیدی و وحیانی به سوی نگاه غیر توحیدی و مادی سوق دهند.
مؤلفه دیگر این قطب، در مسائل اخلاقی است. در نگاه آنها اصالت، با لذتجویی و شهوتپرستی است. در حالی که از نگاه اسلام، اصالت با جهاد نفس و در راستای ارتقای بُعد روحانی انسانهاست و لذت آن زمان معنا دارد که در جای خود به کار گرفته شود. اگر میبینیم اکنون اخلاق در غرب به اوج ابتذال رسیده، ناشی از چنین تفکری است. روابط بیقید و شرط مرد و زن مسئله رایجی است که غرب به ویژه آمریکا را به انحطاط کشانده است. اما دین برای روابط بین مرد و زن قواعد و قوانینی قرار داده است.
از دیگر شاخصههای جریان باطل، اصالتبخشی به قدرت است. در چنین دیدگاهی شما به هر شکل ممکن باید به قدرت و سروری و آقایی جهان دست پیدا کنی.
تفکرات الحادی و سکولار تا سطح مسئولان نظام اسلامی ریشه دوانده
این سناریویی است که طی 400 سال اخیر بر شدتش افزوده شد تا به عنوان جریانی غالب در جهان شناخته شود. متأسفانه این نوع نگرش در تمام جوامع طرفدارانی را به خود دیده و افرادی را جذب خود کرده است. در جوامع اسلامی و حتی کشور خودمان، اندیشههای سکولار تا بدنه برخی مسئولان نظام ریشه دوانده است نشان به اینکه با افتخار خود را طرفدار نظام سرمایهداری که از شاخصههای نظام کفر است معرفی میکنند. در نگاه سرمایهداران به مردم به عنوان رعیت است و خود نیز به عنوان ارباب نقشآفرینی میکنند.
در نهایت باید گفت ادیان آسمانی همواره به دنبال جامعهای بودند که در آن ایمان و اخلاق حکمفرما باشد و جریان کفر در صدد بر هم زدن قواعد دینی در جوامع بوده است.
* وقوع انقلاب اسلامی ایران چه تأثیری در این معادلات دشمن در منطقه و جهان داشت؟
انقلاب اسلامی در همین فضایی که اندیشههای غیر دینی بر تمام جوامع سیطره داشت، شکل گرفت و آنها را با چالش مواجه کرد. از همان ابتدا پایگاههای صهیونیستها از این کشور برچیده شد. آنها علاوه بر پایگاههای برونمرزی، پایگاههای امنیتی نیز داشتند. ما این سلطه را با شعار استقلال و آزادی کنار زدیم. نکته دردآور برای جریان کفر این بود که انقلاب اسلامی الگویی برای مبارزه با صهیونیزیم جهانی به دیگر جوامع ارائه داد.
انقلاب اسلامی الگویی برای مبارزه با صهیونیزم به جهان ارائه داد
از منظری دینی، خداوند به واسطه انقلاب اسلامی حیات باطنی و فطری انسان را احیا کرد و به او فهماند که خداوند به تو استعداد کارهای بزرگ را داده است؛ نشان به اینکه تنها کافی است جوانان قبل از انقلاب را با پس از انقلاب مقایسه کنید. آن جوانانی که تا قبل از آن در کوچه پسکوچههای شهر به دلیل ضعف اعتماد به نفس و ضعف عزت نفس پرسه میزدند، با شروع ماجرای انقلاب استعدادهایشان شکوفا شد و تبدیل به چهرههایی نورانی برای انقلاب و جهان اسلام شدند. اوج درخشش آنها را در دفاع مقدس میبینیم. همان جوانان، جزو برترین فرماندهان جنگ شدند و باقیمانده ایشان همان کسانی شدند که صنعت موشکی ما را تقویت کردند. اگر سردارِ شهید قاسم سلیمانی را میبینید، نورانیت انقلاب و شکوفایی استعدادهای نهفته را نتیجه بگیرید. قاسم سلیمانیها فرزندان انقلاب و تربیتیافتگان این مکتبند و بدون آن هویت نداشتند و خود نیز بر این واقعیت بارها صحه گذاشتند؛ از این رو آنها به شدت به دنبال بر هم کوبیدن نظام صهیونیزم جهانی بودند.
* سالهاست شاهد تاخت و تاز دشمن به ویژه صهیونیستها در منطقه خودمان یعنی در غرب آسیا هستیم، اما سوگوارانه با وجود تشکیل جبهههای مقاومت، هنوز هم با کمک سران عرب به رفتارهای خود ادامه میدهند. به نظر شما چه نقصانی در این بین دیده میشود؟
همان گونه که قبلاً اشاره کردم، بخشی از آن، به دلیل عدم نگرش اندیشهای به مسائل است؛ در واقع ما در کنار تقابل نظامی، احتیاج به تقابل فکری و اندیشهای نیز داریم؛ در قبال جریان باطل باید درباره کیستی و چیستی آنها بیشتر صحبت کنیم و نیز اصول و مبانی آنها را بشناسیم. رهبر معظم انقلاب در سخنانی با تأکید بر لزوم شناخت مبانی فکری دشمن فرمود «دشمن را با علاماتش در هر لباس باید شناخت و از کید او که در مواردی در پسِ ظاهرِ دوستی و کمک پنهان میشود، باید ملت و انقلاب را مصون کرد.» بعد ادامه میدهند «ایالات متحده امریکا با آن عرض و طول و با آن پیشرفتهای علمی و یک کشور و ملت بزرگ، بازیچه دست صهیونیستها شده است؛ مثل غولی که افسارش دست یک سگ است و هر جا میخواهد، او را میبرد.»
امام خمینی (ره) در قبال صهیونیست جهانی دارای همین تفکر بود. رهبر انقلاب درباره مواضع امام خمینی (ره) در قبال صهیونیسم میفرماید «امام در قضیه مقابله با شبکه صهیونیستی خطرناکی که بر دنیا میخواهد حکومت بکند، هیچ ملاحظهای نکردند، حرفی را پوشیده نگذاشتند، صراحتاً در مقابل صهیونیسم موضع گرفت». منظور از صهیونیزم هم صرفاً اسرائیل نیست بلکه آن گروهی است که قصد حاکمیت بر دنیا را دارند. این جریان حداقل از پروتستانیسم آغاز میشود. بعد خود رهبر انقلاب ادامه میدهند «امروز دولت غاصب صهیونیست، بزرگترین خطر براى حال و آیندة جهان اسلام است و بر مسلمین است که براى علاج این خطر و رفع ظلمى به این عظمت، درصدد علاج و چاره باشند.»
همچنین در سخنانی دیگر که پیرو جنبش والاستریت داشتند، فرمودند «مطمئناً ملتهای اروپا آن روزی که بفهمند مشکلاتشان ناشی از سلطهی صهیونیزم است، این حرکتها تشدید هم خواهد شد». آمریکا و اروپا که باید در اصل تفکر مسیحیت در فرهنگ کشورهایشان حاکم باشد، فرهنگ صهیونیست را پذیرفته است. همان تفکری که مبتنی بر حسگرایی، لذتجویی و مفسدهگرایی و قدرتطلبی آن هم به هر قیمتی است. فقط نام و کلیسایی از مسیحیت باقی مانده است.
رهبر انقلاب در بیان راهکار فرمودند باید روشنگری کرد؛ یعنی مباحث را تبیین کرد. میفرماید روشنگری جهاد است و به این معناست که مبانی و اصول طرف مقابل را بیان کنی.
اکنون آنچه تحت عنوان "معامله قرن" از سوی محور غربی و عبری مطرح میشود، پیشینهای دارد که باید به آن توجه داشت. هر تحلیلی بدون در نظر گرفتن این پیشینه صحیح نخواهد بود؛ اندیشهای که به صراحت در کتاب مقدس و تحریفشده آنها و قوانین تلمود به وضوح دیده میشود.
بر اساس باوری که یهود در متون دینی خود دارد، یهود حق دارد بر تمام جهان سروری یابد، اما در طرحهای خود از جمله نیل تا فرات با شکستهای پی در پی مواجه شد و اکنون در حرکتی منفعلانه سعی در تصویب طرحی دارد که هیچ مشروعیتی ندارد. حالا در جلوتر اگر خواستید به برخی محورهای دینی آنها اشاره خواهم کرد.
* اگر موافق باشید در این باره بیشتر توضیح دهید. در واقع شما معتقدید امروز حضور صهیونیستها در منطقه غرب آسیا بر اساس آموزههای دینی آنها و یا کتب مقدسشان است.
متأسفانه دشمنان دین و نظام اسلامیمان را به طرز شایسته معرفی نکردیم؛ مدام از مفاهیم حاشیهای و تکراری استفاده میکنیم. لعن و نفرین میکنیم، اما چرایی آن را بیان نمیکنیم. باید مفاهیم محوری در جبهه دشمن را بیان کنیم که در ادامه به برخی گزارههای اعتقادی آنها اشاره میکنم.
اولین مورد، یَهُوَهپرستی است.
آنها معتقدند خدایی به نام یهوه وجود دارد که خدای همه نیست بلکه خدای اختصاصیِ یک قوم یعنی همان یهود است؛ مثل نسبت پدر با پسر. یهوه اسمی بود که عبریان در زمان موسی به خدای انبیای بزرگواری چون ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهمالسلام دادند.
در تفکر دینیِ یهودیت صهیونیسم همگان غیر از یهود حیوانند
دومین مفهوم محوریِ یهودیان، "قوم برگزیده" است. یهود صهیونیست میگوید در این عالم یک قوم برگزیده وجود دارد و او گل سرسبد عالم است. این موارد در کتاب "گنجینهای از تلمود" نوشته خود یهودیان است. آنها معتقدند اگر این قوم نبود، خداوند یعنی یهوه تمام مخلوقات را از بین میبرد. بر اساس این تفکر، آنها معتقدند مخلوقات عالم دو دستهاند: یا برگزیدهاند (یهودی) یا غیر یهودیاند. اصطلاحی که آنها درباره غیر یهود به کار میبرند، «گوییم» یعنی حیوان است. حالا به تعبیر آنها، این حیوانات چرا خلق شدند؟ میگویند برای خدمت به یهود؛ وگرنه باید از سر راه برداشته شوند. حالا چون برگزیدهاند، حق سروری بر عالم دارند؛ قائلند حقی است که در نظام آفرینش برای آنها رقم زده شده است. این تفکر جزو فرهنگ و آموزه دینی آنها شده و در ذاتشان ریشه دوانده است.
یهود تعهدی نسبت به غیر از خود قائل نیست
روشی که بر اساس این تفکر پیش گرفتند به این شکل است که حق دارند بر عهد خود نسبت به غیر یهود وفادار نباشند؛ زیرا بر اساس تفکر آنها، نفر مقابل اول اینکه غریبه است، دوم اینکه موجودیت انسانی ندارد.
نکته دوم این است که در قبال غیر یهود میتوانی رعایت امانت و صداقت نکنی؛ یعنی به راحتی میتوانی امانت را پس ندهی و یا دروغ بگویی. تمام این موارد جزو مقدسات آنهاست.
باز هم تکرار میکنم تمام اینها ناشی از این تفکر است که در نظام خلقت به شما حق داده شد که بر تمام انسانها و جوامع سروری کنی و دیگران نیز غلامی تو را کنند. حالا برای دستیابی به این موارد، شما حق داری تمام ازرشها و ملاکهای انسانی را زیر پا بگذاری و این مسئله، مشروع و پسندیده است. غیر یهود تا زمانی حیات دارد که در خدمت آنها باشد در غیر این صورت، حق حیاتش از او سلب میشود.
شما فرض کنید یک دانشمند مسلمان یا رهبری فلسطینی و حتی فردی مقدس که یهود حس کند نه تنها در خدمت آنها نیست بلکه برایشان خطر است، باید از سر راه برداشته شود. تمام اینها مستند به تعالیم آنهاست. اگر میبینید سربازان اسرائیلی برای تفریح، زن و بچه فلسطینی را میکشند و خانه آنها را به آتش میکشند، به دلیل همین تفکر عجیب و تحریفشده آنهاست. آنها میگویند ما موجود غیر انسانی را از بین بردیم. حتی در قضیه ترور سردار شهیدمان حاج قاسم و ابو مهدی مهندس ببینید کارشناسان آنها با چه ادبیاتی سخن گفتند.
ادامه دارد ...
انتهایپیام/
∎
نظر شما