به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان، با این حال عده زیادی برای ورود به بازار کار و کسب درآمد ایدههای جدیدی میپردازند تا کاری متفاوت با دیگران انجام دهند. اما در میان اقتصاددان یک ضربالمثل معروف وجود دارد که میگوید: «کسبوکارها صاحب یک گورستان هستند که بینهایت ایده در آن دفن شدهاند.». حال اگر این افراد قصد دارند از پیچ این گورستان عبور کنند و ایدهشان دفن نشود لازم است مطابق با شرایط روز اقتصاد وارد بازار تولید و اشتغال شوند. در این میان نیز دولت وظیفه دارد سرمایههای موجود در کشور را به سمتی هدایت کند که تاثیر مستقیم بر تولید ناخالص داخلی و رشد اشتغال داشته باشند. متاسفانه طی دهههای اخیر تمرکز دولت و سرمایهگذاران روی صنایع بزرگ بوده است، در حالی که بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند سرمایهگذاری در صنایع کوچک بهمراتب اشتغالزایی و بازگشت سرمایه بیشتری را در خود جای داده و امروزه بسیاری از کشورهای اروپایی نظیر ایتالیا به این سمت حرکت کردهاند. در نتیجه امروز که اقتصاد ایران در شرایط تحریم قرار دارد و با نوسانات ارزی، تورم، رکود، رشد منفی اقتصادی، کمبود سرمایهگذاری و ... دست و پنجه نرم میکند بهتر است که از سهم ۸۳ درصدی شرکتهای بزرگ دولتی و غیردولتی در اقتصاد کاسته شود و در مقابل دولت فضا را برای پاگیری بنگاههای خرد و متوسط خصوصی فراهم آورد.
راهاندازی بنگاههای کوچک و متوسط اقتصادی دهههاست که مورد توجه کشورهای توسعهیافته قرار دارد. در ایران نیز از زمان اجرای برنامه سوم توسعه توجه به این بنگاهها مورد بازشناسی قرار گرفت و در ادبیات سیاستمداران بهوفور مورد استفاده قرار گرفت. اما اکنون با گذشت حدود 20 سال از آغاز اجرای این برنامه همچنان شرکتهای بزرگ دولتی و شبهدولتی 83 درصد از اقتصاد کشور را در اختیار دارند و در این بین برنامههای دولت نیز به سمتی پیش میرود که صنایع بزرگ سرمایه بسیار بیشتری را نسبت به صنایع کوچک و متوسط از بین میبرد. در صورتی که اگر نگاه به آمار بیندازیم متوجه میشویم ظرفیت بالقوه صنایع کوچک در اقتصاد ایران به 5/2 برابر ظرفیت صنایع بزرگ میرسد. همچنین در صورتی که سرمایهگذاری در صنایع بزرگی نظیر نفت، گاز یا پتروشیمی به بیش از 20 برابر بودجه مورد نیاز صنایع کوچک نیازمند است میزان اشتغالی که این صنایع بزرگ میآفرینند بهمراتب کمتر از کارآفرینی صنایع کوچک است. بهعنوان مثال گزارشهای موجود از عملکرد دولتهای نهم و دهم نشان میدهد که 67 درصد اشتغال مربوط به صنعت در صنایع خرد جمع شده بود، در حالی که بنگاههای بزرگ تنها سهم 12 درصد را از کل اشتغال صنعتی به خود اختصاص داده بودند. از این رو میتوان گفت که رابطه معکوسی بین بهرهوری و اندازه بنگاههای اقتصادی وجود دارد. با اینکه بسیاری از کشورهای دنیا از طریق راهاندازی و رشد بنگاههای کوچک و متوسط موفق شدهاند نرخ بیکاری را تا حد قابلقبولی کاهش دهند، اما در ایران همچنان موانع متعددی در این مسیر وجود دارد که از جمله آنها میتوان به نبود برنامهریزی مناسب، ریسک بالای سرمایهگذاری، انحصار بازار و از همه مهمتر خروج صاحبان فعالیتهای خرد و کوچک از صنایع در سالهای اولیه اشاره کرد.
موانع قدرتگیری بنگاههای کوچک
با اینکه رشد و گسترش صنایع کوچک و متوسط میتواند تاثیر بسزایی در رشد بهرهوری اقتصاد داشته باشد، اما مطالعات انجامشده حاکی از آن است که بسیاری از فعالان صنایع خرد و کوچک در همان سالهای اولیه فعالیت دست از کار کشیدهاند. شاید به همین دلیل است که اقتصاددانان معتقدند «کسبوکارها صاحب یک گورستان هستند که بینهایت ایده در آن دفن شدهاند.». از سوی دیگر معمولا چند سال زمان نیاز است تا این بنگاهها بازدهی واقعی خود را نشان دهند. طوریکه در اکثر کشورهای جهان تنها 10 درصد این فعالیتها در همان سالهای اولیه بازدهی بالایی از خود بر جای میگذارند. با این حال مزایایی که این بنگاهها دارند دولتها را مجاب میکند تا تمرکز ویژهای روی رشد و بالندگی این صنایع داشته باشند. از جمله مزایای بنگاههای خرد و کوچک صنعتی میتوان به تعدیل نرخ بیکاری، جذب نقدینگی سرگردان و غیرمولد، دانشمحوری، افزایش رقابتپذیری صنایع، خلق کانالهای متنوع برای جذب پساندازها، عمومیتبخشیدن به تولید، ورود به بازارهای جهانی و ... اشاره کرد. در ایران نیز مانند سایر کشورهای جهان توجه به رشد این بنگاهها بهویژه پس از اجرای برنامه سوم مورد تاکید قرار گرفت. اما به نظر میرسد اکنون پس از 20 سال از گذشت این برنامه هنوز ما راه طولانی در رسیدن به مزایای رشد این بنگاهها در پیش داریم. چراکه در طول این سالها بیشتر بنگاههای اقتصادی در ایران دچار چرخه معیوب تولید، رشد، انقباض و مرگ بودهاند که برای این امر دلایل مختلفی را میتوان برشمرد. مهمترین این علل به ایدههای تکراری بازمیگردد. شاید فضای کسب و کار اقتصادهای توسعهیافته دارای گورستان ایدهها باشد، اما این گورستان در ایران مملو از ایدههای تکراری است. چنانکه اگر کسبوکاری برای اولین بار در کشور سکه شود، دیگر همه کارآفرینان و سرمایهگذاران وارد این شغل میشوند و قصد دارند ایدهای را که موفقیت آن یک بار رقم خورده بار دیگر تکرار کنند و پس از مدتی بازار را دچار اشباعشدگی میکنند. علاوه بر این بیتوجهی به برخی قوانین شکست بعضی از شغلها را از پیش رقم میزند. اما به هر حال کارآفرینان برای شروع به فعالیت باید مراحل بوروکراسی قانونی هم طی کنند و مجوزات قانونی را اخذ کنند تا در میانه کار دچار مشکل نشوند. ریسکپذیری پایین مانع بزرگ دیگری است که در این مسیر مشاهده میشود. متاسفانه بیشتر افرادی که کسبوکاری کوچک راهاندازی میکنند به دلیل پیدانکردن شغلی مناسب در سازمانها و ادارات دولتی است، از این رو علاوه بر نداشتن تخصص، از ریسکپذیری پایین هم رنج میبرند. همچنین گاه افراد بدون نیازسنجی مناسب برای بنگاه خود رده شغلی تعیین میکنند که این امر بر هزینههای موجود میافزاید. همچنین از آنجایی که این بنگاهها در اندازه کوچک اداره میشوند، صاحبان آن تصور میکنند باید به طور مستقیم با مصرفکننده نهایی در ارتباط باشند و خود را بینیاز از ارتباط با سایر بنگاهها و فعالان بازار میپندارند که این امر نیز باعث گمنامی این بنگاهها میشود و درنهایت آنها نمیتوانند شناخت کافی نسبت به محصولات بنگاههای رقیب پیدا کنند و در رقابت با آنها محصولی کیفیتر و مناسبتر را به بازار برسانند. درنهایت نیز امروزه بنگاههای بزرگ دولتی و خصولتی مانع قدرتگیری هر بنگاه دیگری میشوند. بهرغم قوانین موجود در کشور را دولت را موظف به واگذاری شرکتهای خود میکند، معمولا مدیران فعال در این بازارها مانع انجام این کار میشوند و اگر واگذاری هم صورت بگیرد، کمتر بخش خصوصی واقعی توان خرید این بنگاهها را پیدا میکند. از این رو در چند سال گذشته شرکتهای خصولتی رشد قارچگونهای پیدا کردهاند و حتی از شکلگیری فعالیت بخش خصوصی در ابعاد کوچک هم واهمه دارند و مانع قدرتگیری آنها میشوند.