شناسهٔ خبر: 32919669 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

اوباما یا ترامپ؟! مساله این نیست

چرا کاسبان ترس درباره اوباما دروغ می‌گویند

صاحب‌خبر - تصور یا دست‌کم پرسشی در بخشی از افکارعمومی و بیش از آن در دسته‌ای از سیاسیون در ایران وجود دارد که اوباما برای ایران به‌مراتب بهتر از ترامپ بود و مصائب و مشکلات اساسی برای ایران و اقتصادش از آنجا آغاز شد که اوبامای دموکرات جای خود را به جمهوری‌خواهی چون ترامپ در حکمرانی ایالات متحده داد. این تصور تا آنجاکه به یک نظر و دیدگاه شخصی درباره یک رئیس‌جمهور آمریکا برمی‌گردد، مساله بااهمیتی تلقی نمی‌شود؛ هرکسی می‌تواند مثلا براساس برخی ویژگی‌های ظاهری در گفتار یا رفتار، یکی از این دو را بر دیگری ترجیح دهد، اما این موضوع آنجایی از اهمیت فوق‌العاده برخوردار می‌شود که همین قضاوت و داوری، مبنای سیاستگذاری و تعیین راهبرد برخی شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی در مواجهه با دولت آمریکا قرار گیرد. اگر آنچنان که برخی تصور می‌کنند، اوباما را واقعا بهتر از ترامپ و بنیادا متفاوت از او بدانیم، اقتضائاتی به‌همراه خواهد داشت؛ مثلا در این حالت به‌صورت طبیعی برجام را مدل موفق و راهنمایی برای حل سایر مناقشات ‌مابین ایران و آمریکا تلقی خواهیم کرد و بالاتر از آن به‌جای آنکه آستینی بالا بزنیم و مشکلات اقتصاد را به‌صورت درون‌زا مرتفع و برابر تکانه‌های امروز و فردا مقاوم کنیم، دست‌ به دعا خواهیم برداشت که در سال 2020 یا نهایتا در 2024 دموکرات دیگری همانند اوباما یا هیلاری کلینتون بر سر کار بیاید تا بدین‌وسیله مسائل داخل ایران مرتفع شود! اما این تصور تا چه میزان به واقعیت نزدیک است؟ جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب اسلامی سال 57، هفت رئیس‌جمهور را در آمریکا –از کارتر تا ترامپ- تجربه کرده است؛ در این 40 سال پس از انقلاب، ایران 22 سال را با روسای‌جمهور جمهوری‌خواه (ریگان، بوش پدر، بوش پسر و ترامپ) و 18 سال را با دموکرات‌ها (کارتر، بیل کلینتون و اوباما) سپری کرده است و دور از واقعیت نیست که در میان تمام این روسای‌جمهور، باراک اوباما از نظر لحن و ادبیات و نحوه‌ تخاطب با دولت و مردم ایران در ظاهر نرم‌تر و ملایم‌تر از بقیه نشان داده است. اوباما در همان نطق افتتاحیه دولتش در بیستم ژانویه 2009 به ایران گفت که «ما دست‌مان را به‌سوی شما دراز خواهیم کرد» و پس از آن نیز بارها با پیام نوروزی سعی داشت با مردم و حکومت ایران صحبت کند؛ او برخلاف اسلافش جمهوری اسلامی را با نام رسمی‌اش خطاب قرار می‌داد و تاکید می‌کرد به تعاملی با ایران که بر پایه «صداقت و احترام متقابل استوار باشد»، متعهد است. حتی برای اولین‌بار در میان روسای‌جمهور آمریکا نامه‌ای رسمی به رهبر انقلاب نوشت که آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اخیر با کارگزاران نظام لحن آن را مشابه نامه‌های «فدایت‌ شوم» توصیف کرده‌اند؛ ویلیام برنز دیپلمات کارکشته آمریکایی و معاون سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا در خاطراتش که ابتدای امسال منتشر شد، برای اولین‌بار به گوشه‌هایی از این نامه اشاره می‌کند؛ برنز می‌نویسد اوباما در این نامه تلاش داشت اتصالی و ارتباطی میان ایران و آمریکا برقرار شود: «او ]اوباما[ به‌صراحت عنوان کرد سیاست دولتش تلاش برای تغییر رژیم ایران نیست و آمادگی خود را برای گفت‌وگوی مستقیم با ایران اعلام کرد.» (کانال پشت‌پرده، ویلیام برنز، ترجمه‌ خبرگزاری تسنیم) برنز می‌گوید رهبر ایران بعد از چندی به این نامه پاسخ داد. ظاهر رویکرد اوباما نسبت به ایران به‌نوعی بود که برنز می‌نویسد بلافاصله بعد از دریافت پاسخ رهبر ایران و به‌رغم آنکه آیت‌الله خامنه‌ای پاسخ مشخصی به پیشنهاد مذاکره نداده بود، اما اوباما در نامه دوم حتی نام تیم مذاکره‌کننده آمریکایی‌ها را هم در نامه به ایران می‌فرستد و بر این گفت‌وگوی مستقیم تاکید می‌کند! این مصادیق مربوط به ظواهر کار است، اما آیا در باطن و در واقعیت میدان نیز وضعیت به همین زیبایی و ملایمت است یا خیر؟ این گزاره را در سه موضوع عمده می‌توان بررسی کرد. یکم؛ اوباما، ترامپ و مساله تحریم‌ها تحریم‌ها، فاکتور برجسته و تعیین‌کننده‌ای در داوری مردم و دولتمردان ایران نسبت به آمریکاست. اما آیا اوباما در موضوع تحریم‌ها با ایران ملایم‌تر و مهربانانه‌تر از ترامپ رفتار کرده است؟ اولا از نظر کمیت تحریم‌ها، یک بررسی تحقیقی که چند ماه پیش در «فرهیختگان» منتشر شد، نشان می‌دهد میان هفت رئیس‌جمهور آمریکا در دوران پس از انقلاب اسلامی، جناب اوباما بیشترین تحریم‌ها را بر ضد ایران اعمال کرده است. این بررسی حاکی از این است که نزدیک به 40 درصد از تحریم‌ها علیه ایران پس از انقلاب اسلامی توسط اوباما وضع شده است. اما از نظر کیفیت تحریم‌ها، مساله از این هم جدی‌تر است؛ تقریبا و حتی می‌شود گفت تحقیقا هیچ تحریمی از ناحیه ترامپ علیه ایران اعمال نشده مگر آنکه ساختار و سازمان اصلی این تحریم توسط اوباما معماری شده است. درواقع ترامپ «تمدیدگر» تحریم‌هایی است که اوباما ساختار آنها را پایه‌گذاری کرد و هیچ‌گاه با برجام این ساختار را به‌هم نزد. دیوید کوهن، وزیر خزانه‌داری وقت آمریکا در دوران مذاکرات هسته‌ای در گزارش‌های متعددی به سنای آمریکا تاکید می‌کرد آمریکا ساختار تحریم‌ها را برای ادامه‌ فشارهای تحریمی در آینده حفظ کرده است. مثلا تحریم‌های مربوط به نفت و همچنین بانکی که این روزها محل بحث و گفت‌وگوها و کشمکش‌های فراوانی شده، همان تحریمی است که دولت اوباما با پیگیری‌های گسترده در قالب قطعنامه 1929 در شورای امنیت سازمان‌ملل تصویب و پس از آن ذیل فرمان اجرایی رئیس‌جمهور چیزهایی به آن اضافه و حتی اروپا را نیز در این زمینه با خود همراه کرد. این تحریم فروردین سال 89 علیه ایران پایه‌گذاری و در همان مقطع اعلام شد هدف آمریکا به صفر رساندن فروش نفت ایران است. درواقع اوباما یک‌سال پس از نامه‌ «فدایت‌ شوم» و حتی معرفی تیم‌ مذاکره‌‌کننده هسته‌ای، یکی از شدیدترین تحریم‌های تاریخ علیه ایران را پایه‌گذاری کرد!مهم‌تر اینکه صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان‌ملل علیه ایران با پیگیری‌های شدید آمریکا آغازگر دور جدید و خاصی از تحریم‌های پیچیده و البته بسیار هدفمند علیه ایران بود، به‌نوعی که برای اولین‌بار رویکرد تحریم‌ها کاملا تغییر یافت و به‌صورت تعمدی، سفره‌های مردم و مایحتاج اساسی مردم نشانه گرفته شد، حال آنکه در دولت‌های پیشین آمریکا سیبل اکثر تحریم‌ها، سازمان‌ها یا ارگان‌های دولتی بود اما این‌بار براساس آنچه از خاطرات ریچارد نفیو، معمار تحریم‌ها علیه ایران در دولت اوباما برمی‌آید، تحریم‌ها به‌نوعی هدف‌گذاری شد که بیشترین درد را به جامعه ایران وارد کند تا مقاومت‌ها را بشکند. این حکم درباره قریب به اتفاق دیگر تحریم‌های دولت جدید آمریکا نیز صادق است؛ مثلا قانون تحریمی معروف به منع صدور ویزا که در ماه‌های ابتدایی دولت ترامپ علیه ایران به کار گرفته شد، قانونی بود که معماری و پایه‌گذاری آن در دولت اوباما انجام شده بود و همین مساله درباره قوانین تحریمی دیگر مانند مشخص‌کردن سپاه به‌عنوان یک گروه تروریستی و قوانین دیگر صادق است. دوم: اوباما، ترامپ و مساله‌ برجام ترامپ درباره برجام دیدگاه مشخصی دارد؛ او منتقد برجام است اما آنگاه که از او خواسته شد به‌صورت دقیقتر درباره‌ چرایی مخالفتش با برجام سخن بگوید، به فاکس‌نیوز این‌گونه پاسخ می‌دهد که «من با آن توافق (برجام)، می‌توانستم کنار بیایم اگر آنها (ایرانی‌ها) می‌گفتند خب پس دیگر با هم باشیم؛ اما آنها خلاف این عمل کردند و گستاخ‌تر شدند». درواقع ترامپ مشکل فی‌النفسه‌ای با برجام ندارد؛ او برجام را نه یک توافق بد، بلکه توافق کمی می‌داند که باید بیشتر شود؛ ترامپ مشخصا سه شرط را برای باقی‌ماندن در برجام تعیین می‌کند، اولا موضوع موشکی و ثانیا مساله منطقه‌ای یعنی ایران نیز در چارچوبی قرار بگیرد که آمریکا می‌خواهد و ثالثا اصطلاحا Sunset Clause‌ها، یعنی در بندهایی که محدودیت‌های برجامی ایران قید زمانی دارد، این قید زمان برداشته و محدودیت‌ها دائمی شود. ترامپ مدعی است اگر این اتفاقات سه‌گانه، ‌دست‌کم به میزان رضایت‌بخش برای آمریکا بیفتد، او درباره تحریم‌ها تجدیدنظر می‌کند. اما آیا راه اوباما درباره برجام کاملا از ترامپ جدا بود یا خیر؟ اوباما در چندین گفت‌وگو و سخنرانی گزاره‌هایی دارد که به فهم مسیر پیش روی او می‌تواند کمک کند. او در حاشیه اجلاس امنیت هسته‌ای واشنگتن در تاریخ اول آوریل 2016 تاکید می‌کند که ایران به «روح» برجام پایبند نبوده و تا زمانی که این عدم پایبندی برقرار است، امکان انتفاع نرمال اقتصادی ایران از این توافقنامه وجود نخواهد داشت. درواقع اوباما ریشه‌ گلایه‌های ولی‌الله سیف در آن زمان مبنی‌بر اینکه عایدی اقتصادی ایران از برجام «تقریبا صفر» بوده را عدم پایبندی به این روح! می‌داند. اما روح برجام از نظر اوباما چیست؟ او خود توضیح می‌دهد این روح هیچ ربطی به متن برجام ندارد، بلکه به فعالیت‌های موشکی و منطقه‌ای ایران مربوط است! درواقع اوباما نیز همچون ترامپ معتقد بود تا وقتی که ایران در این دو موضوع موشکی و منطقه‌ای نیز امتیاز ندهد، وارد فاز جدید نخواهد شد! رئیس‌جمهور پیشن آمریکا همچنین در مصاحبه‌ بسیار مهمی با نیویورک تایمز که پس از تفاهم لوزان و پیش از توافق نهایی برجام انجام و در آن «دکترین خود درباره ایران» را تشریح کرد، صراحتا تاکید می‌کند که «اگر موضوع هسته‌ای حل شود، این‌گونه نیست که مشکلات‌مان را با ایران پایان دهیم» بلکه اتفاقا آمریکا از آن پس به همراه متحدان و دوستانش در موضوعات دیگری مانند تروریسم و منطقه، کاملا «تهاجمی» و «با شدت عمل» رفتار خواهد کرد. اما درباره‌ پایبندی به متن برجام هم رویکرد اوباما با ترامپ تفاوت چندانی نشان نمی‌دهد؛ دولت آمریکا مشخصا در همان دوران اوباما، روند دبّه در بندهای مختلف برجام را آغاز کرده بود و متاسفانه به‌نظر می‌رسد برخی دولتمردان براساس همین ذهنیت غلط نسبت به اوباما و بر اثر این اقدام روانی دولت وقت آمریکا که اگر این چند بند را اصلاح‌ نکنید، دولت بعدی برجام را به هم خواهد زد، عقب‌نشینی‌هایی در بعضی مسائل انجام دادند. مثلا دولت اوباما در ماه‌های انتهایی و فقط چند ماه پس از اجرای برجام اعلام کرد درباره‌ میزان ذخایر هسته‌ای ایران و همچنین موضوع فیبرکربن‌ها خواستار مذاکره‌ مجدد و گنجاندن شروط جدیدی براساس تفسیر آمریکا از برجام است. آمریکا می‌گفت ما ذخیره 300 کیلو را قبول نداریم و باید مواد موجود در لوله‌های غنی‌سازی نیز در این محاسبه لحاظ شود و همچنین درباره فیبرکربن‌ها نیز خواستار اعمال محدودیت‌های جدی برای ایران بودند. متاسفانه برخی شواهد از جمله گزارش‌های آژانس‌ که بعدها نشان داد ذخایر هسته‌ای ایران زیر 200 کیلوگرم است، حاکی است احتمالا در این باره باز هم امتیازاتی به آنها داده شد تا دولت بعدی یعنی ترامپ بهانه‌ای نداشته باشد! اما درباره محدودیت‌های هسته‌ای، توئیت چندی پیش «ژرار آرود» سفیر فرانسه در آمریکا، درواقع حاکی از خوابی بود که مجموعه‌ آمریکا و برخی متحدانش برای آینده برجام دیده بودند و آرود آن را افشا می‌کرد. سفیر فرانسه گفته بود این‌طور نیست که بعد از پایان محدودیت‌های ایران در غنی‌سازی براساس برجام، این موضوع به حالت عادی بازگردد، بلکه تازه بعد از پایان برجام باید بنشینیم و به این موضوع بپردازیم که ایران آیا اجازه غنی‌سازی دارد و اگر دارد چقدر؟ این موضوعی بود که بسیاری از کارشناسان در همان زمان به هیات مذاکره‌کننده ایرانی اخطار می‌دادند که آمریکا با به‌کارگیری ادبیات مبهم و بعضا دوپهلو می‌خواهد راه را برای تفسیرهای به رای خود در آینده برجام باز کند، همان‌گونه که در خود دولت اوباما نیز نشان داده شد درباره ذخایر هسته‌ای و فیبرکربن‌ها تا چه حد امکان نقض تعهد و تفسیر به رای‌های عجیب و پافشاری بر آنها از ناحیه دولت آمریکا امکان‌پذیر است. ضمن آنکه در همان دوران امضای برجام، برخی نمایندگان کنگره این کشور عملا تاکید می‌کردند دولت آمریکا می‌خواهد برجام را تاجایی اجرا کند که ایران تعهداتش را انجام داده باشد و پس از آن اگر ایران به خواسته‌های آمریکا توجه نکرد، می‌توانیم از آن خارج شویم و به هیچ تعهدی عمل نکنیم. سوم؛ اوباما، ترامپ و مساله‌ راهبرد ترامپ و برخی اعضای دولت او مانند پمپئو آشکارا می‌گویند که راهبردشان تغییر رفتار ایران است. معنای روشن تغییر رفتار برای آمریکا این است که ایران نتواند یا نخواهد در هیچ مساله مهم بین‌المللی یا حتی داخلی، رویکردها و راهبردهایی اتخاذ و اقداماتی را اعمال کند که خلاف منافع آمریکا باشد. همچنان‌که رهبر انقلاب نیز در دیدار اخیر اشاره کرد، اوباما در همان نامه‌ اصطلاحا «فدایت شوم»، تاکید کرد از دریچه احترام متقابل و برای حل مشکلات فیمابین ایران و آمریکا و حتی گفت‌وگوی مستقیم آمادگی کامل دارد و درصدد تغییر نظام در ایران نیست. با این حال بلافاصله پس از این نامه‌ها و آنگاه که فتنه 88 بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری 22 خرداد به‌وقوع پیوست، دولت آمریکا عملا لحن و گفتار خود درباره‌‌ ایران را رادیکال‌تر و با کودتاگران همراهی و از آنان حمایت کرد. بارها گفته شده است که توئیتر تعمیرات خود را به دستور هیلاری کلینتون به تعویق انداخت تا زیرساخت اطلاع‌رسانی و شبکه‌سازی میان فتنه‌گران از دست نرود. اما جالب‌تر اینکه ویلیام برنز در خاطرات فوق‌الذکرش می‌گوید که اگر به گذشته بازگردند رفتار و ادبیات دولت آمریکا با ایران رادیکال‌تر نیز خواهد بود! اوباما نیز در همان گفت‌وگوی نیویورک تایمز صراحتا بیان می‌کند نه‌تنها توافق هسته‌ای به معنای پایان دشمنی‌ها یا آغازی برای کاستن خصومت‌ها با ایران نیست، بلکه چشم‌انداز و زیرساختی برای او فراهم می‌سازد که بتواند مسیر ایران را تغییر دهد. رئیس‌جمهور وقت آمریکا می‌گوید می‌خواهد از برجام و مذاکرات یک «فرصت» بسازد برای نیروهایی در درون ایران (بخوانید غربگرایان) که به‌دنبال تغییر مسیر جمهوری اسلامی هستند. اوباما تاکید می‌کند توافق هسته‌ای پتانسیلی برای چنین برنامه‌هایی توسط آمریکا برای تغییر مسیر ایران دارد! ویلیام برنز مدعی است که استراتژی رفتن به سمت مذاکره با ایران در واقع پیشنهادی بوده است که بیش از همه او در درون دستگاه دیپلماسی آمریکا پیگیری می‌کرده و حتی بوش که از جنگ افغانستان و عراق سرخورده شده بود نیز در انتهای دوران ریاست‌جمهوری‌اش به این نتیجه رسیده بود که راهی جز مذاکره با ایران نیست. برنز می‌گوید اما اوباما این مسیر را با اعتقاد و اهتمام بیشتری دنبال کرد. برنز متنی که به‌عنوان استراتژی مذاکره با ایران، با رایس و بوش و سپس کلینتون و اوباما درباره آن به توافق رسیده و همان را مبنای عمل قرار داده و سپس بر همین مبنا در مذاکرات محرمانه هسته‌ای با تیم ایرانی شرکت کرده را در کتابش درج کرده است که نکات بسیار جالبی دارد. از همه مهم‌تر آنکه تصریح می‌کند دولت آمریکا در همان زمان اوباما مذاکره را نه به‌عنوان یک رویکرد متفاوت از استراتژی کلان آمریکا برای مهار و تغییر رفتار ایران به سود منافع آمریکا، بلکه درواقع در ذیل و به‌عنوان جزئی از همین استراتژی اعمال کرده است. برنز می‌نویسد: «سه روز پس از ادای سوگند کلینتون به‌عنوان وزیر خارجه، یادداشتی برای کلینتون با این عنوان فرستادم؛ «استراتژی جدید درباره‌ ایران» و نوشتم ما باید در ابتدا لحنی توام با احترام و متعهد به مذاکرات مستقیم را به‌رغم همه‌ اختلافات شدیدی که داریم به کار بگیریم.» او تاکید می‌کند بر مبنای استراتژی او، آنچه نهایتا باید آمریکا به‌دنبال آن باشد، تغییر رفتار ایران است به‌نحوی که هیچ‌گاه تهدیدی برای منافع مرکزی آمریکا نباشد و چالشی برای رژیم صهیونیستی محسوب نشود. او در بخش پایانی این فصل کتابش درباره ایران نیز صراحتا می‌گوید: «برجام در حقیقت آغاز سختگیری علیه ایران بود و نه پایان آن!» بدین ترتیب، هرچند ظواهر از برخی تفاوت‌ها در میان اوباما و ترامپ در مواجهه با ایران حکایت می‌کند، اما واقعیات میدانی و استراتژی‌های مدونی که براساس آن اقدامات آمریکا تنظیم می‌شود، نشان می‌دهد هیچ تفاوت مبنایی میان اینها نیست و تفاوت فقط آنجاست که رویکرد اوباما در قبال ایران از پیچیدگی‌ها و ظرافت‌هایی در عرصه ذهن برخوردار بود که می‌توانست حتی تهدید فردی مانند او را برای ایران تشدید کند.

برچسب‌ها:

نظر شما