به گزارش جمهوریت ;
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، ششمین نشست «یکشنبههای ملی»، روز گذشته، ۲۵ آذرماه، در اندیشگاه فرهنگی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد. این جلسه اختصاص به بزرگداشت «علی رواقی»، «منوچهر بیگدلی خمسه» و «راضیه تجار» داشت که هرسه متولد آذرماه هستند.
پدرام پاکآیین در ابتدای این جلسه درباره راضیه تجار گفت: خانم تجار شاگردانی را تربیت کرده است که اکنون هریک از آنها، از داستاننویسان مبرز هستند. او در نوشتههای خود، جهانی را خلق میکند که بومی شده خودِ ماست تا جایی که میتوان گفت منحصربهفرد است. دیگر آنکه، آثار او اختصاص به خواص ندارد و اگرچه نسبت به عوام بیاعتنا نیست، صرفاً عامهپسند هم نیست؛ در نتیجه عوام و خواص از آن حظ میبرند.
وی ادامه داد: تجار پشتوانه فرهنگیِ گرانسنگی دارد و آن، انس با ادبیات کلاسیک و سنتی فارسی است که به قوام یافتنِ نثر او کمک کرده است. آثار داستانیِ او، مستقیم و غیرمستقیم مخاطبانی دارد و حتی بر زنانِ نویسنده سالهای اخیر اثر گذاشته است و شاید بتوان گفت او بطور کلی از مؤثران ادبیات داستانیِ انقلاب و دفاع مقدس است. او ادبیات را دستاویزِ ایدئولوژی قرار نداد و اینِ همتان چیزی است که هنرِ انقلاب به آن نیاز دارد.
این نویسنده تصریح کرد: او در هیچ جرگه خاصی محدود نمیشود و مورد وفاقِ همه سلایق است. دیگر ویژگیاش این است خلاف برخی هممسلکان او که با داستاننویسی شروع کردند و از میانه راه به روزنامهنگاری و سینماگری و حتی سیاست پرداختند، در این عرصه متمرکز ماند و حتی در حوزه هنری مجله ادبیات داستانی را پایه گذاشت و هماکنون هم دبیر انجمن قلم است.
پاکآیین در پایان گفت: اینگونه برنامهها، برای شناخته شدن جایگاه حقیقیِ این چهرهها در جامعه تأثیر دارد؛ زیرا تجلیلها اسیر تکلفگرایی شده ولی این دورهمیها در ماهِ زادروزشان، برای ما و خودِ آنها یادآور میشود که وجودشان برای جامعه مهم است. و کاش از راضیه تجار و امثال او در نظام مدیریت فرهنگی استفاده شود تا نظام دیوانسالاری فرهنگ، پویایی بیشتری داشته باشد.
تجار: انقلاب اسلامی نویسندهام کرد
راضیه تجار، نویسنده نیز در ادامه در سخنانی بیان کرد: من از کودکی به نوشتن و واژه و قلم علاقه داشتم اما بطور جدی از سال ۱۳۶۴ به نوشتن روی آوردم و اذعان دارم که انقلاب اسلامی باعث شد تا به این ساحت ورود کنم و شهدا مهمترین انگیزه غالب برای بیان احساس بود. من پیش از انقلاب، معلم بودم و پس از آن، به عرصه دیگر فرهنگ یعنی نوشتن و چاپ آثارم علاقهمند شدم که تا امروز به حدود ۴۰ اثر چاپشده و زیرچاپ رسیده است. ۳۰ سال است داستاننویسی تدریس میکنم و ۲۰ سال است دبیر انجمن قلم هستم.
وی افزود: همیشه کوشش کردم درک و دریافت زنانه را در آثارم بازتاب دهم؛ هم از مسائل و مصائب آنها بگویم و هم احساساتشان را به زبان قلم بیاورم. خدا را شاکرم که در خطه پرگوهر و در این زمان و روزگار آفریده شده و زیستهام.
مانی پارسا نیز در ادامه این جلسه در یادداشتی درباره منوچهر بیگدلی خمسه گفت: گمان میکنم حدودِ سالِ ۱۳۸۲ بود که افتخارِ آشنایی و همکاری با آقای بیگدلی نصیبِ بنده شد، در مؤسسه دانشگستر. تا آن زمان نامی از ایشان نشنیده بودم. آشناییِ ما هم هنگام بود با انتشارِ ترجمه احمد شاملو از دُنِ آرام شولوخوف، که من داشتم میخواندم و البته بحثهایی هم در مطبوعات درباره این ترجمه مطرح بود. وقتی آقای بیگدلی اطلاع دادند این کتاب را سالها پیش ترجمه کرده و انتشار دادهاند، حیرت کردم. خواستم ترجمه ایشان را ببینم. در بازار نبود. لطف فرمودند برای بنده آوردند و یک چند به مقایسه ترجمه ایشان با ترجمه شاملو مشغول شدم. در مدتِ اندکِ همکاری فضل و دقتِ آقای بیگدلی بر من معلوم شده بود. مقالاتی را که در دایره المعارف ترجمه کرده بودند گاه بهمقابله، محضِ آموختن، دیده بودم و از سرِ جوانی پیشنهادهای ویرایشی داده بودم! بزرگواریِ ایشان بود که هرگز به رویم نیاوردند. اما، خُب، آن ناخنک زدنها اگر برای ایشان افزایشی نداشت، برای من بسیار داشت. خود پیدا بود که ایشان در دسته مترجمانی می گنجند که معیارشان دقت است، نه انتقالِ صِرفِ معنی. اما چنین هم نبود که به رغمِ دقت، از ترجمه های ایشان لذتِ فارسی نبری. نزدیک به صد صفحه از ترجمه ایشان و شاملو را سطربهسطر مقابله کردم، نه برای نوشتنِ مقاله یا یادداشتی، محض برای آموختن.
ماجرای ترجمه شاملو و بیگدلی از «دُنِ آرام»
به گفته او؛ غرضِ اولم این بود که ببینم ترجمه شاملو چه اندازه دقیق است؛ چون آن هنگام سخت درگیرِ شاملو و آثارِ او بودم. بیست سی صفحه که پیش رفتم، غرض دوگانه شد. ترجمه شاملو را با دقتِ ترجمه آقای بیگدلی سنجیدم، ترجمه آقای بیگدلی را با فارسیِ خوشخوانِ شاملو. حتی یک عبارت در ترجمه شاملو نیافتم که نافهمیده و غلط باشد. اما بود جملههایی در ترجمه شاملو که در ترجمه آقای بیگدلی نبود. باید یک روسیدان مقایسه کند ببیند داستان چیست. شاملو از فرانسه گردانده، آقای بیگدلی از انگلیسی. من از هر دو ترجمه لذت بردم، بیاغراق. تفاوت در لحن بود، در انتخابِ کلمه. مثلاً آقای بیگدلی می گفت «دسته چوبآلبالوییِ شلاق»، شاملو می گفت: «دسته قَمچی را که از چوبِ آلبالو بود». گاه ریختِ جمله آقای بیگدلی را میپسندیدم، گاه ریختِ جمله شاملو را. در این نمونه، ریختِ جمله آقای بیگدلی به نظرم خلاقانهتر بود، تا ریختِ جمله شاملو. آقای بیگدلی فعل را انداخته و با ترکیبِ «چوب آلبالویی» جمله را کوتاه کرده، شاملو دسته شلاق را توصیفی ترجمه کرده. اما معادلِ شاملو برایم جذابتر بود: قَمچی را به شلاق ترجیح میدادم. البته همهجا چنین نبود. به نظرم میرسید شاملو گاه در انتخابِ معادل اغراق کرده. اغراقهاش در فارسی خوش نشسته، اما این که آیا در اصلِ داستان هم چنین شدید و غلیظ است، نمیدانم. در ترجمه آقای بیگدلی محدوده به کارگیریِ مفرداتِ زبانِ عامیانه فراخ نیست، شاملو حد را گسسته است. این را میدانستم. مثلاً فرهاد غبرایی در ترجمه سفر به انتهای شب سلین آورده است: «روزگارشان را سیاه میکنیم»، شاملو دو دهه پیش از غبرایی گفته است «کدوحلوایی هاشان را تخماق کوب میکنیم». این پرسش برایم مطرح شد که آیا شاملو ترجمه آقای بیگدلی را دیده است؟ دنِ آرامِ آقای بیگدلی، اول بار سالِ ۱۳۶۸ متشر شده بود در انتشاراتِ گلشایی. به نظرم بدیهی بود که شاملو این ترجمه را دیده باشد. پرس وجو کردم و یقین کردم که شاملو اصلاً از این ترجمه خبر نداشته است. با خود می گفتم یعنی چه که ندیده؟ اما بعد فهمیدم طبیعی بود که ندیده باشد و اصلاً به کلی بی خبر باشد.
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: او و شاید هیچ یک از اهالیِ روشنفکری تصورش را هم نمی کردند کسی جرأت کرده باشد پس از بهآذین دنِ آرام را ترجمه کند. اگر کسی چنین کرده بود و دو هزار صفحه رمان ترجمه کرده بود، حتماً چنان در کوس می کرد که بیا و سیاحت کن! آقای بیگدلی را که بیشتر شناختم، مسلّم یقین کردم که چنین بوده. ایشان اهلِ هیاهو نبودند. کارِ خود را میکردند. و مگر کسی از مدعیان ترجمه ایشان را از آنا کارنینا دیده بود و دیده است که دُنِ آرام را دیده باشد؟ آن را هم با ترجمه آقای سروش حبیبی نشستم چند صفحهای مقایسه کردم و حسرت و حیرتم بیش شد که مردی چنین زبان آراسته و زبان آور در میانه میدانِ ترجمه نیست و دیده نشده است. البته، این رسمِ رایجِ مُلکِ ماست که دو هزار صفحه ترجمه کنی و ناشناخته باشی و صد صفحه ترجمه کنی و چنان هیاهویی راه بیندازی و راه بیندازند برایت که آسمان بارِ امانتت نتواند کشید! حجمِ عظیمِ ترجمههای ایشان یاللعجب دارد به واقع؛ از ترجمههای رمانهای بزرگی چون ابله داستایفسکی و محاکمه کافکا، تا ترجمه داستان کوتاه و کتبِ تاریخ که تازه هنوز همهشان منتشر نشده است، بگیرید تا ترجمه مقالاتِ کوتاه و بلند در دایره المعارف هایی چون دانش گستر و دایره المعارفِ ناسیونالیسم و دایره المعارفِ جهانی شدن. حیرت آور است. یک نمونه اش کتابِ طاعون در تمدن و تاریخ است نوشته ویلیام مک نیل که خواننده را به سفری شگفت می برد در اعماق تاریخ و نشان میدهد که چگونه بیماریهای همهگیر در برهههای تاریخِ جهان را دگرگون کردند. نمونه دیگر، کتابِ یاکوزا، جهانِ زیرزمینیِ تبهکارانِ ژاپنی گزارشی است بس خواندنی درباره مافیای قدیم و جدید ژاپنی و شرحِ سازوکارِ نهادینِ تبهکارانِ مخوفِ دیارِ آفتابِ تابان، موسوم به یاکوزا، و نقشِ ایشان در اقتصادِ ژاپن.
حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی نیز در ادامه این جلسه با یاد خاطراتی از منوچهر بیگدلی گفت: پس از انقلاب، وقتی در سفارت ایران در بغداد، مسئولیت پیدا کردم، احتیاج به راهنمایی داشتم که یکی از آن راهنمایان، منوچهر بیگدلی خمسه بود. پس از فراغت او از سیاست، دعوت کردم و به روزنامه اطلاعات آمد. البته حوادث تلخی بر او گذشت اما صبوریِ بسیار کرد. از آن روز تا امروز، رهینِ همیاریهای او هستم.
رواقی: آنچه تاکنون نوشته شده گویای داشتههای زبان فارسی نیست
در ادامه این جلسه، توفیق سبحانی، از پژوهشگران نامدار، درباره علی رواقی و تأثیر پژوهشهای او گفت: من این افتخار را داشتم که در تدوین «فرهنگ زبان فارسی افغانستان» همکار رواقی باشم و البته همه جا هم گفتهام که مجتهد جامعالشرایط من در شاهنامه، اوست. هرجا هر مشکلی داشته باشم از او میپرسم؛ زیرا عمدهترین کار او در شاهنامه است. اساساً پرپیج و خمترین کارها را او انجام داده و به واقع ذوفنون است.
او اضافه کرد: روزی در جلسهای بودیم و ضیاء موحد به نقل از محمدعلی موحد نقل کرد که پرسیده کار تازه چه در دست دارید و او گفته هیچ و چند روز بعد، کتابی تازه از او منتشر شده است. حکایت رواقی هم همین است و همیشه میگویدخبری نیست اما میدانم این روزها سرگرم رودکی است. در کتابخانهاش اکثر کتب منظوم و منثور فارسی را دارد و در مؤسسهاش، عدهای از دانشجویان علاقهمند، فن مقابله و تصحیح را میآموزند.
در ادامه، علی رواقی برای حاضران صحبت کرد و گفت: باید کار فرهنگی شود و به دست دوستداران و خواهان آن برسد و من در همه عمر کوشیدم چنین باشم و کارهایی که کردم در راه هدف زنده نگاه داشتن زبان فارسی بود که به واقع ناشناخته مانده است. آنچه تاکنون نوشته شده گویای داشتههای زبان فارسی نیست. باید همه داشتههایمان از قدیمترین روزگار تا امروز نوشته شود که نشده است. حتی نهادهای فرهنگیِ دولتی هم کاری نمیکنند و ظاهراً قصدی هم ندارند.
او در پایان ابراز امیدواری کرد چنین شود و زبان فارسی جایگاه خود را بازیابد و آثار آن برای آیندگان بماند.
انتهای پیام/
نظر شما