ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر و طنزپرداز در ۴۹سالگی درگذشت
گلآقا دوباره از شهر ما رفت
صاحبخبر - «عصر دیروز که به خانه مراجعه کردم و پس از چندبار صدا کردن پاسخی دریافت نکردم، وارد خانه شدم که ناگهان پیکر بیجان برادرم را پشت میزش دیدم.» اینها را دیروز برادر ابوالفضل زرویینصرآباد به رسانهها گفت. این آخرین سکانس از خالق «بامعرفتهای عالم» است. باور کنیم یا نه، زرویینصرآباد در آستانه 50 سالگی از میان ما رفت که نه او چند سال قبلترش، نثر و شعرش را برای ما شهریها گذاشت و خودش از شهر تهران بیرون زد. تولد کیومرث صابریفومنی بود. بهجای اینکه بخواهیم به گلآقای دهه 70 بپردازیم، خواستیم در مورد زرویینصرآباد گلآقای زمانهمان کار کنیم، کسی که کیومرث صابری در همان سالهای فعالیتش در ماهنامه گلآقا گفته بود: «قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما -ملا نصرالدین- (ابوالفضل زرویینصرآباد) فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد...« فردای روزی که گزارش «گلآقای زمانهات را بشناس» را منتشر کردیم، روزنامه به دستش رسید و به گفته نسیم عربامیری، خیلی خوشحال شده بود و تشکر فراوان با همان تواضع و شوخطبعیاش گفته بود راضی نیست که اینقدر کاغذ خرج من کنید. در این گزارش که یادبود طنزپرداز متواضع و ادیب معاصر ما مرحوم ابوالفضل زرویینصرآباد است؛ با ناصر فیض گفتوگویی داشتیم و تکتم حسینی، شاعر افغانستانی متنی را برایمان فرستاد و بازنشری داشتیم بر گفتوگوهایی که با شاگردان و دوستانش انجام دادیم. سیدمهدی شجاعی هم در این چند سال که خیلیها سراغش را نمیگرفتند، یار و همراه او بود؛ متنی را برای او منتشر کرد که در این گزارش به آن اشاره کردهایم. دانستههای زرویی به سلامت طنز کمک کرد ناصر فیض/ شاعر طنزپرداز زرویینصرآباد شیخوخیتی در حوزه طنزپردازی داشت و حتی این چندسالی که در احمدآبادمستوفی زندگی میکرد، بچههای حوزه طنز تنهایش نمیگذاشتند و گرد او جمع میشدند. با اینکه در این چند سال گذشته تصمیم گرفته بود خلوتی را برای انجام کارهای عقبافتادهاش انتخاب کند و ما در حوزه هنری کمتر از حضور او بهره میبردیم، ولی همچنان محفلی بود که ماهی یکبار بعد از جلسه در حلقه رندان، هنرمندان و طنزپردازان در کنار او مینشستند و آقای زرویی درمورد شگردهای مختلف طنزپردازی و اخبار مختلف روز با جوانان صحبت میکردند. آقای زرویی شخصیت قدرشناسی داشتند و به سختی کمک کسی را میپذیرفت. حتی اگر در روزنامه عکسی یا مطلبی از او منتشر میشد، بارها از آن خبرنگار تشکر میکرد. از طرف دیگر به دلیل اینکه در این عرصه خودساخته و متواضع بود هیچگاه خودش را با تعاریفی که از او میشد، گم نمیکرد. ادب و تواضع از ویژگیهای برجسته اخلاقی استاد زرویی بود که هم در رفتارش بود و هم در آثاری که منتشر کرد. این ادب و فرهیختگی در آثار طنز استاد زرویی به چشم میخورد و این نعمت بزرگی است که نصیب هر کسی هم نمیشود. ضمن اینکه بهلحاظ شناخت به حوزه ادبیات، شاعری جامع و مسلط به ادبیات و متون کهن ایران بود و هم اینکه شعر و نثر امروز و ادبیات رسانهای امروز را بهخوبی میشناخت و با فعالان عرصه طنز و ادبیات رسانهای در ارتباط بود. حتی اگر میخواست شعر غیرطنز بگوید، مسلط به فضاهای ادبی آن بود؛ نمونه مشهور آن شعری است که در مورد حضرت عباس(ع) سروده بود گویا کسی این شعر را سروده که سالهای سال شعر آیینی و مذهبی کار کرده است و این ویژگی از کسی بر میآید که اقتضای سخن را میشناسد و میداند که مخاطب کیست و چگونه باید در مورد مقامی چون حضرت عباس(ع) سخن بگوید. اینکه میبینیم نمونههای ادبی ابوالفضل زرویی بر فضای ادبی امروز اثر میگذارد به خاطر این است که خود زرویی با درایت توانست به خوبی از امثال بزرگان ادب ایران همچون حافظ، عبیدزاکانی و دهخدا تاثیر بگیرد و آن را در شعر و نثرش به نمایش بگذارد. اگر جوانی هم دنبال طنز سالم و فاخری است که ظرافتهای زبان فارسی را میشناسد، باید از چنین فردی بهرهمند شود و تاثیر خواهد گرفت. قطعا شاعران و طنزپردازان جوان امروز ما از ابوالفضل زوریی هم در شعر و هم در نثر تاثیر گرفتهاند و دانستههای ایشان به سلامت طنز کمک کرده است. مرد بینظیر طنز ایران سیدمهدی شجاعی بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون مِنَ المُومِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهدُوا اللَّه عَلَیه فَمِنهم مَن قَضى نَحبَه وَمِنهم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلا. لِیَجزِیَ اللَّه الصّادِقینَ بِصِدقِهم وَیُعَذِّبَ المُنافِقینَ إن شاءَ أَو یَتوبَ عَلَیهم ان اللَّه کانَ غَفورًا رَحیما. خبر درگذشت برادرم ابوالفضل زرویینصرآباد، خبری دهشتناک و تکاندهنده بود. مردم ایران، بهخصوص اصحاب فرهنگ و ادب و هنر و بالاخص اهالی خطه طنز شخصیتی شریف، وارسته، فاضل، آزاده، مهربان، جوانمرد، اهل درد و ادیب و هنرمند را از دست دادند که داغ فقدانش تا ابد بر دلها خواهد ماند. وسعت جای خالیاش چنان بیکران و نامحدود است که هیچچیز و هیچ کس آن را پر نمیکند. ابوالفضل زرویی نهتنها شخصیتی بیبدیل در ادبیات طنز معاصر بود که در تاریخ طنز ایران مثل و نظیر نداشت. اگرچه مرگ حق است و سرنوشت محتوم و مختوم همه ما. اما داغ سنگینتری که سفر ناگهانی این بزرگمرد عرصه ادب، بر دل ما گذاشت، مرگ مظلومانه و غریبانهاش بود. رحلت غریبانه ابوالفضل زرویی نشان داد که عرصه فرهنگ و ادب و هنر در کشور ما بیصاحب است و هیچ قوه تمیز و تشخیصی که لعل و گوهر را از خزف بازشناسد و قدر بداند در هیچ سطحی از مدیران و مسئولان وجود ندارد. رحلت غریبانه ابوالفضل زرویی نشان داد که در کشور ما مقام مسئولی دلش برای فرهنگ و ادب نمیتپد و سیاستگذاران و مدیران کلان در عرصه فرهنگ و هنر، از کمترین دغدغهای برای اهالی این خطه برخوردار نیستند. در رحلت مظلومانه این شخصیت بیبدیل عرصه ادب، همه مدیران و مسئولان عالی و دانی مسئولند و باید در هر دو جهان پاسخگوی بیتوجهی و سهلانگاری و بیرحمی خود باشند. در این واقعه مولمه و مصیبت جانسوز هیچکدام حق ندارند ابراز تاثر و تاسف کنند و پیام تسلیت بدهند و برای خود کسب آبرو کنند. کسانی که از وضعیت و شرایط این عزیز خبر داشتند و هیچکدام هیچ قدمی برنداشتند. همان بهتر که ما را با غم خود رها کنند و به کار و بار خود بپردازند. این مصیبت طاقتسوز را به یکایک عزیزان ادیب و طنزپرداز تسلیت عرض میکنم و برایشان از خداوند صبر و سلامتی میطلبم. بهخصوص عزیزانی که ابوالفضل را از نزدیک میشناختند و با او رفاقت داشتند. عزیزانی که نمیدانند در کدام مصیبت بگریند. مصیبت از دست دادن رفیقی شفیق و با معرفت، مصیبت فقدان ادیب و طنزپردازی بیبدیل یا مصیبت بیپناهی اصحاب فرهنگ و هنر. خداوند متعال، ابوالفضل زرویی را با موالیانش بهخصوص حضرت ابوفاضل قمر بنیهاشم محشور فرماید و غریق رحمت و غفران بیانتهایش گرداند. حس غمگین همیشگی برای زرویی تکتم حسینی شاعر نوشتن درمورد رفتنها هرگز خوشایندم نبوده و مدام هم دچار این ناخوشی بودهام. چند سال پیش مدت کوتاهی در یک سایت ادبی مشغول گزینش شعر بودم و با نام آقای زرویی آنجا آشنا شدم و گاهی بین تایپهای کُندَم گیر میکردم در زلالیت و سادگی کلماتش که تراوش اندوهی عمیق را در خود داشتند و بعدتر ساده عبور کردم و فراموش کردم و رسیدم به دیشب... و دیدم که رفتنشان است که در صفحههای مجازی پر شده... یک حس غمگینِ خوبی همیشه نسبت به ایشان داشتم به هر حال دنیا گذران و کار دنیا گذران. شعر زرویی شعر سهل و ممتنع است نسیم عربامیری/ شاعر شعر و رفتار حرفهای استاد زرویینصرآباد، در دوران معاصر بسیار تاثیرگذار بوده است. هم روی آثار و اشعار کسانی که شروع به شعر طنز کردند و هم اینکه ایشان با راهاندازی برنامه «در حلقه رندان» شعر طنز را از آن حالتی که قبل داشت و فقط در مجلات گلآقا میدیدیم، چندین قدم بالاتر برد. با توجه به نگاهی که ایشان داشتند و راهی که باز کردند، شعر طنز ارتقا پیدا کرد و میتوان این مساله را اینطور تقسیم کرد. شعر طنز قبل از آقای زرویی و شعر طنز بعد از آقای زرویی. در مورد ویژگیهای شعریشان باید بگوییم که شعر آقای زرویی شعر سهل و ممتنع است، این نوع شعر را در زمان سعدی داشتیم و بعد ایرج میرزا و ابوتراب جلی و در دوران معاصر کمتر کسانی بودند که به این شیوه شعر میگفتند، شیوه سهل و ممتنع که واقعا کار سختی است و همانطور که از اسمش پیداست شما باید شعر را بگویید که مثل صحبت کردن باشد اما آن توازن شعری و ارائههای ادبی را داشته باشد، برای مخاطب عام و خاص جذابیت داشته باشد و بتواند وارد زبان مردم شود و اشعار آقای زرویی همه این ویژگیها را دارد و رسیدن به این مرحله از شعر گفتن بسیار سخت است. من فکر میکنم ایشان با توجه به مطالعات جامعی که دارند و برعکس بسیاری از شاعران طنزپرداز همروزگارمان که مطالعهشان فقط خواندن شعرهای خودشان است، استاد زرویی، در هر زمینهای مطالعه دارند از تاریخ گرفته تا فلسفه و ادبیات. همین باعث شده که شعرهایشان، بسیار استوار باشند و همین اطلاعات زیادی که دارند باعث شده، شعرشان ویژگیهای درونی داشته و با بقیه اشعار متفاوت باشد. به جرات میتوانم بگویم کتاب «روفوزهها»ی ایشان اصلا قابل قیاس با هیچ کتاب طنزی که الان منتشر میشود، نیست. زمانی در برنامهای گفتم که این همه کتاب شعر طنز منتشر شده است اگر همه اینها روی هم بگذاریم به پای اشعار استاد زرویی نمیرسد. استاد زرویینصرآباد در کار من بسیار تاثیرگذار بودند. زندگی خودم در عرصه ادبیات را به قبل و بعد از آشنایی با ایشان تقسیم میکنم. استاد زرویی با کسی تعارف ندارند و انتقاد میکنند، شاید خیلیها دوست نداشته باشند اما من خیلی این وجه شخصیتیشان را دوست دارم. انتقادهایی که نسبت به کارهایم داشتند را دوست داشتم. یک افسوسی که برای همه شاعران طنزپرداز وجود دارد این است که ایشان از محافل ادبی کمی فاصله گرفتهاند. با وجود اینکه جریان طنزی که در کشور شکل گرفت و قوت یافت با بزرگتری و حمایت او بود ولی امروز هر کسی، شانس آشنایی با ایشان را پیدا نمیکند. طنزنویس مسلط به ادبیات کلاسیک صابر قدیمی شاعر آقای زرویی از نقاط عطف تاریخ طنز معاصر است. ایشان در 18 سالگی بهعنوان سردبیر ماهنامه گلآقا در سن جوانی انتخاب شدند. این نشاندهنده این است که چقدر مورد قبول بسیاری از طنزپردازان آن دوره و در نوجوانی و جوانی هم سرشناس بودند. کما اینکه بسیاری از عزیزان مثل استاد گرمارودی و جناب کیومرث صابریفومنی یا همان «گلآقا» در مورد ایشان نظرات بسیار روشنی دارند و آقای کیومرث صابری در یکی از مصاحبههایشان در سالگردهای برنامه نشریه گل آقا گفتند که آقای زرویی از ارکان و بزرگان طنز خواهند شد. آقای زرویی از ادیبان با مطالعهای هستند و همین تسلطشان بر ادبیات کلاسیک، باعث شده است که خلاقیتهای خاصی را در طنز داشته باشند و برای همین است که از خیلی فکاهیسرایان و هجو و هزلگویان فاصله دارد و طنز واقعی و متفاوتی را داشته است. مثلا تذکرهالمقامات براساس تسلط ایشان و تذکرهالاولیا و تذکرههای مختلف شکل گرفتهاست. احساس میکنم که این تسلط باعث جذابیت بیش از پیش کار ایشان شده است. یکی از نقاط قوت آقای زرویی تسلط ایشان بر ادبیات کلاسیک است و وقتی عنصر خلاقیت در کنار این قرار میگیرد، طبعا میتواند منجر به تولید آثار کمنظیر و بعضا بینظیر باشد. ازجمله آثار مهم او در حوزه نثر طنز، کتاب «خاطرات حسنعلیخان مستوفی» داستان یک فرد تخیلی است که از لحاظ فرمی نمونه عجیب و غریبی در طنز است و براساس نعل وارونه طراحی شده و کار بسیار جذابی است و «غلاغه به خونهش نرسید» و نثرهای عجیب و غریب و داستانهای کوتاه و بامزه ایشان است. کتاب «رفوزهها»ی ایشان پیشنهاد من به علاقهمندان به حوزه شعر طنز است و نویسندگان جوان اگر میخواهند طنز درستی داشته باشند، این کتاب را حتما بخوانند. نقطه قوت زرویی علاوهبر بالا بودن مطالعه و تسلطشان بر ادبیات کلاسیک، خلاقیتشان در فرم هم هست که منجر به ایجاد فرمهای جدید در نثر و شعر طنز شده است. بخشهایی از مجموعه کتاب «بامعرفتهای عالم» شهر بدون مرد، شهر درده قربون شکل ماه هرچی مرده قربون اون مردای دلشکسته قربون اون دستای پینهبسته مردای ده، مردای کاه و گندم مردای ده، مردای خوان هشتم مردای پشت کوه، مثل خورشید تودلشون هزار جام جمشید مردای سوخته زیر هرم آفتاب مردای ناب و کمنظیر و کمیاب کیسه چپقها به پر شالشون لشکر بچهها به دنبالشون بیل و کلنگشون همیشه براق قلیونشون به راه، دماغشون چاق صبح سحر پا میشن از رختخواب یکسره روپان تا غروب آفتاب چارتای رستمن به قد و قامت هیکلشون توپ، تنشون سلامت نبوده غیرگرده گلاشون غبار اگر نشسته روکلاشون کلامشون دعا، دعاشون روا سلام و نون و عشقشون بیریا مردای نازدار، مرد شهرن با خودشون هم این قبیله قهرن مردای اخم و طعنه بیدلیل مردای سرشکسته زن ذلیل مردای دکتری حل جدول مردای نقنقوی لوس تنبل لعنت و نفرین میکنند به جاده اگر برن چار تا قدم پیاده مردای خواب تو ساعت اداری تازه دو ساعتم اضافهکاری توی رگاشون میکشه تنوره تریگلیسیرید و قند و اوره انگار آتیش گرفته ترمههاشون همیشه تو همه سگرمههاشون به زیردست، ترشی و عبوسی به منشی اداره چاپلوسی برای جستن از مظان شکها دایرهالمعارف کلکها بچه به دنیا میآرن با نذور اغلبشون یه دونه اون هم به زور پیش هم از عاطفه دم میزنن پشت سر اما واسه هم میزنن اینجا فقط مهم مقام و پسته مردای شهری کارشون درسته!∎
نظر شما