شناسهٔ خبر: 23198350 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

اخلاق زیست‌محیطی

صاحب‌خبر -
 

بخش نخست گفتگوی حاضر که به مباحث نظری اخلاق زیستی می‌پرداخت، روز گذشته از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک دنبالة سخن:
شما قبلا از فضیلت‌های سبز سخن گفته‌اید. منظورتان چیست؟ آیا ملاک تعریف و شناسایی این فضایل نیز همان حد وسط ارسطویی است؟
از زمانی که عالمان اخلاق به عرصه محیط‌زیست وارد شده‌اند، از فضایلی بحث می‌کنند که بیشتر ناظر به رفتار ما با محیط‌زیست است. برخی این فضایل را «فضایل خاکی»، «فضایل گل‌آلود» یا «فضایل کثیف»۱ نامیده‌اند. خانم لوک‌ون ونسوین۲ کتابی دارد با همین عنوان. کثیف در اینجا به معنای خاکی‌بودن و گل‌آلودبودن است. من ترجیح می‌دهم تعبیر «فضایل سبز» را به‌ کار ببرم؛ یعنی فضیلت‌هایی که ناظر به محیط‌زیست است. در مواجهه با محیط‌زیست، ما نیازمند پرورش یا ورود فضایلی هستیم که لزوما حد وسط نیستند؛ یعنی ممکن است در جاهایی حدوسط باشند، اما نه لزوما. یکی از همین فضایل می‌تواند خود «اعتدال» باشد؛ خود اینها نوعی نگاه و توجه و کمال است. در اینجا فضیلت را نوعی کمال ببینید. شخصی که فاقد دقت است و وقتی راه می‌رود به این طرف و آن طرف می‌خورد، نقصی دارد: یا نقص بینایی دارد یا نقص توجه؛ ولی کسی که هشیار است، به هنگام راه‌رفتن بدنش به جایی نمی‌گیرد و تمرکز و تعادل دارد و تمام حرکاتش سنجیده است. این کمالی برای او محسوب می‌شود. شما وقتی هنرمندی را نگاه می‌کنید که در حال اجرای حرکات باله است، تسلطش بر بدن برای او کمال محسوب می‌شود. من فضیلت را کمال می‌بینم. وقتی می‌گویم فضیلت، یعنی کمال.
در مواجهه با طبیعت نیز ما نیازمند کمالاتی هستیم که معمولا انسان‌ها فاقد آنند. یکی از کمالات یا فضایلی که انسان‌ها باید داشته باشند، «تواضع» است. تواضع جزء فضیلت‌های سبز نیز هست. منظور تواضع در مواجهه با طبیعت است. تواضع یعنی چه؟ یعنی اینکه من بدانم جایگاهم در طبیعت، چرخه حیات، چرخه زیستی و جامعه زیستمانی چیست. ما معمولا درکی از جایگاه خودمان در طبیعت نداریم. آلدو‌لئوپلد۳ تعبیر «هرم زیستمانی»۴ را به‌کار می‌برد. ما بخشی از جامعه زیست‌محیطی هستیم. باید بدانیم در این جامعه زیستمانی در کجا قرار داریم. ما به ‌خطا فکر می‌کنیم در بالای هرم قرار داریم و همه چیز وابسته به ما و تابع ما و از آن ماست؛ لذا هر گونه که می‌خواهیم، عمل می‌کنیم. این تکبر است؛ یعنی تکبر زیست‌محیطی! این تکبر ریشه در دو چیز دارد: یکی جهل علمی. یعنی واقعا نمی‌دانیم ما چقدر به طبیعت وابسته هستیم؛ مثلا به خاری می‌رسیم و آن را می‌کنیم و می‌گوییم این خار است و به هیچ دردی نمی‌خورد. حتی در ادبیات ما هم «خار» بار معنایی خاصی دارد. شاعر می‌گوید: «گر دسته گلی نیاید از مار هم هیمه دیگ را بشاییم»؛ یعنی در این نگاه، خار ارزشی ندارد و فقط به درد سوختن می‌خورد. این درحالی است که دانش امروزی نشان می‌دهد که خار فواید فراوانی برای محیط‌زیست دارد. در سفر به گناباد قنات‌هایی را دیدم که در آنها ریشه‌های خار به عمق ۲۰ یا ۳۰ متری رسیده بود تا از زیر زمین آب را بالا بکشد. کارشناس می‌گفت ریشه این خارها تا عمق ۴۰ متری نفوذ می‌کند و آب را قطره‌قطره می‌کشد و با این کار، خار کل محیط پیرامونش را مرطوب می‌کند. این در حالی است که ما نمی‌دانیم خار چیست و فکر می‌کنیم خار، علف هرز است و باید آن را کند و از بین برد! این جهل است.
گاهی هم تکبر ناشی از غرور است؛ یعنی غرور اخلاقی که درنتیجه آن خود را تافته جدابافته می‌بینیم. حال ‌آنکه کسی که فضیلت سبز تواضع را داشته باشد، جایگاه خودش را در طبیعت می‌شناسد و می‌داند چقدر حتی وابسته به عنکبوت یا مورچه‌ای است که روی دیوار راه می‌رود. چقدر وابسته به عقربی است که در طبیعت حرکت می‌کند. یعنی هرچه آگاهی‌مان بیشتر شود، متوجه می‌شویم واقعا نمی‌توانیم هیچ حیوانی را از چرخه طبیعت خارج کنیم. به‌ تعبیر سهراب: «و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپردر و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرونر و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت.» حتی مگس هم جایگاه خودش را دارد. این نگرش را با نگرش آگوست کنت مقایسه کنید که در قرن نوزدهم می‌گفت ما باید محیط‌زیست را پاکسازی کنیم و حیوانات به‌دردنخور، مانند پلنگ‌ها و مارها، را از بین ببریم؛ ولی امروزه به میزانی که درک زیست‌محیطی‌مان افزایش پیدا کرده است و می‌فهمیم زیست‌بوم (اکوسیستم) یعنی چه، متواضع‌تر می‌شویم. پس یکی از فضیلت‌های سبز تواضع است؛ یعنی در مواجهه با طبیعت باید بدانیم که بقا و حیات ما در وابستگی به هم تعریف شده است.
این مسئله بُعد معرفتی مهمی هم دارد و آن اینکه ما هر چه بیشتر می‌آموزیم، می‌فهمیم که در این جهان پهناور چقدر حقیریم. این نکته‌ای است که علمای اخلاق سابق هم می‌گفتند. آنها معتقد بودند ما باشنده یا ساکن کره زمین هستیم؛ کره‌ای که بخشی از منظومه شمسی است؛ منظومه‌ای که بخشی از کهکشان راه شیری است و… در انتها نتیجه می‌گرفتند: «آن ذره که در شمار ناید، ماییم». کسی که به چنین درکی برسد، نوعی احساس تواضع پیدا می‌کند و این تواضع فقط تواضع نظری نیست، بلکه در تمام رفتارهایش منعکس و متجلی می‌شود.
دومین فضیلتی که با تواضع هم مرتبط است، «احترام به گونه‌های دیگر» است؛ یعنی کسی که درک کرده باشد در کجای عالم قرار دارد، به‌تدریج به کل پدیده‌های عالم احترام می‌گذارد. گوته در دیوان غربی ـ شرقی می‌گوید: «روزی پا بر سر عنکبوتی گذاشتم. با خود اندیشیدم آیا درست بود؟ و آیا خدا نخواسته بود که او هم چون من از نعمت امروز سهمی برگیرد؟» این را مقایسه کنید با کسی که دارد راه می‌رود و می‌بیند روی دیوار مگسی هست، له‌اش می‌کند. به‌ هر حال، یا ما بنا به ملاحظات اخلاقی و جز آن برای سایر موجودات احترام قائلیم یا نگاه الهیاتی داریم و معتقدیم کسی که آنها را آفریده، حکیم است و حکیم فعل عبث نمی‌کند. پس این مگس نباید کشته شود. در اینجاست که باید درباره بسیاری از سخنانی که به اسم دین گفته می‌شود، تأمل جدی کنیم؛ از جمله: «اقتل الموذی قبل ان یوذی: موذیان را قبل از آنکه آزاری برسانند، بکشید».
ما باید در نگاهمان بازنگری کنیم؛ مثلا تصور می‌کنیم سگها آسیب می‌زنند. سگ‌کشی خلاف آموزه‌های الهیاتی ما و خلاف یافته‌های بوم‌شناختی (اکولوژیک) است. سگها محیط را آلوده نمی‌کنند. ما مسئولیت خودمان را به‌ عهده نمی‌گیریم و زباله‌ها را تفکیک نمی‌کنیم. علاوه‌ بر این، اسراف هم می‌کنیم و غذاهای اضافی حاوی گوشت و… را داخل پلاستیک و در کوچه می‌گذاریم. سگ یا گربه هم بنا به طبیعتش به‌ سراغ غذا می‌آید و پاکت را پاره می‌کند. به‌ جای اینکه آن سگ یا گربه را بکشیم، بهتر است خودمان بیشتر دقت کنیم و اسراف نکنیم، زباله‌ها را تفکیک کنیم، به ‌شیوه بهداشتی‌تری آنها را منتقل کنیم تا این اتفاق‌ها نیفتد. احترام به گونه‌های مختلف موجود در طبیعت، یکی از فضایلی است که باید به آن توجه کنیم و بسیار اساسی است.
یکی دیگر از فضایل سبز، فضیلت «حیرت» یا «شگفتی» است. اولین جمله ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه (متافیزیک) همین است که: «حیرت آغاز فلسفه است»؛ یعنی انسان چون حیرت می‌کند، به فلسفه روی می‌آورد و دنبال علت می‌گردد؛ ولی متأسفانه ما اغلب زندگی غافلانه‌ای داریم. بخش وسیعی از آیات قرآن دعوت انسان‌ها به حیرت‌کردن و حائر شدن است: «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت؟ و الی السماء کیف رفعت؟ و الی الارض کیف سطحت؟»۵ قرآن می‌گوید: «به پرنده‌های بالای سر خود نگاه نمی‌کنند که گاه بال می‌زنند و گاه بی‌حرکت می‌مانند»؛۶ یعنی این آیات ما را دعوت می‌کند که بار دیگر به همان چیزهایی که خیلی برایمان عادی به نظر می‌رسد نگاه کنیم. به‌ تعبیر سهراب: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید». حیرت بسیار مهم است. متأسفانه خصلت حیرت را از ما گرفته‌اند. بچه‌ها خصلت حیرت دارند؛ لذا می‌گویند بچه‌ها فیلسوف بالقوه‌اند. هرچه بزرگ می‌شویم، این حیرت را از دست می‌دهیم و همه چیز برایمان عادی می‌شود و دچار ملال و افسردگی می‌شویم و دیگر پرسشی نمی‌پرسیم. به میزانی که حیرت کنیم متوجه می‌شویم هر پدیده، حیوان یا گیاهی ارزشمند است و شایسته زیستن؛ از کفشدوزک گرفته تا شته‌های کوچک و تا عنکبوتی که در ظاهر ما را می‌ترساند. این حیرتی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
یکی دیگر از فضایل سبز، «ادراک زیبایی» است. زیبایی فضیلتی است که بعضی از انسان‌ها فاقد آنند. برخی افراد کوررنگ هستند و نمی‌توانند بعضی رنگها را ببینند، یا کسانی که شامه‌شان کار نمی‌کند و نمی‌توانند بوی گل را استشمام کنند یا حتی از بوی گل بدشان می‌آید.
ادامه دارد

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ Dirty virtues 2. Louke van Wensveen
3. Aldo Leopold 4. Biotic pyramid
5. غاشیه: ۱۷ـ ۱۹٫ ۶٫ ملک: ۱۹٫