به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ «علی خوش لفظ» از جانبازان 8 سال دفاع مقدس پس از تحمل سالها رنج جانبازی امروز چهارشنبه 29 آذرماه به فیض عظیم شهادت نائل آمد. خوش لفظ در عملیات رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته و نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح میشود که پس از این واقعه، از این مجروحیت رنج میبرد و مکرراً در بیمارستان بود. «وقتی مهتاب گم شد» عنوان کتاب خاطرات این شهید است که پیشتر مورد عنایت رهبر انقلاب هم قرار گرفته و قاسم سلیمانی نیز در خصوص آن دل نوشتهای دارد که در آن از شوقش برای شهادت میگوید.
* ماجرای تغییر نام شهید خوش لفظ
علی خوش لفظ در مصاحبهای که سال گذشته با پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR انجام داده بود، درباره تغییر نامش اینچنین گفت: بنده علی خوش لفظ هستم، در حقیقت دو اسم دارم: جمشید، نام زمان قبل از انقلاب من بود که از همان ابتدا دوست نداشتم این نام را، و علی که نام پس از انقلاب من است. چند روز پس از آغاز جنگ بود که توفیق داشتم در کردستان به حاج احمد متوسلیان بپیوندم و افتخار آن بر پیشانی من حک شود. من همیشه خجالت میکشیدم که بگویم اسمم جمشید است، در همان روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در جاده خون یکی از برادران رزمنده که نامش علی بود، سرش قطع شد و شهید شد. از همان زمان یک نامه برای خانواده نوشتم که من اگر زنده ماندم و شهید نشدم نامم علی است و دیگر مرا جمشید صدا نکنید. من پانزده ساله بودم که به مانند همهی برادران دیگر برای حمایت از ولیفقیه زمان به جبهه رفتیم.
* عمل به یک توصیه و روایت خاطرات
وی در مصاحبهای در پاسخ به این سوال که چه اتفاقی افتاد که راضی شدید خاطرتان پس از این مدت زمان طولانی به عنوان یک کتاب منتشر شود، گفته بود: واقعیت این است که افراد بسیار بالاتر و بزرگتری از من وجود داشتند که به ما یاد دادند، باید در گمنامی کار کرد. سالها پیش قرار بود خاطرات بنده منتشر شود، اما من با خودم گفتم این بر خلاف مشی شهدا است و مانع از انتشار آن شدم. تا اینکه شنیدم آقا گفتهاند وظیفه رزمندگان با تحویل دادن سلاح در جبههها تمام نشده است، وظیفه او زمانی تمام میشود که خاطرات و آن فرهنگ جبههها را برای نسلهای آینده و جوانان به یادگار بگذارد. این صحبت آقا باعث شد تا من احساس تکلیف کنم که این کار را انجام دهم و دوست عزیزمان جناب آقای حسام اعلام آمادگی کردند. بنده هم تنها یک شرط گذاشتم که این کار تنها برای خداوند باشد و اسم من هم تا جایی که میشود نیاید. به همین دلیل اسم کتاب هم «وقتی مهتاب گم شد» گذاشته شد که به شهید محمدعلی محمدی که یک انسان و طلبهی وارسته و با ایمان بود ارتباط دارد.
شعرخوانی مرتضی اسفندقه و یاد کردن از شهید خوش لفظ
* انتظار نداشتم رهبر انقلاب کتابم را بخواند
خوش لفظ در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا انتظار داشتی که رهبر انقلاب کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را مطالعه کند، عنوان کرده بود: نه، اصلا. برای من جالب بود آقا با این مشغلهای که دارند، چگونه کتاب را با این دقت مطالعه کردهاند. آقا گفتند ما یک قفسهی کتاب داریم در کنار اتاق خودمان که در آن چند صد جلد کتاب وجود دارد، من بعضی وقتها آنقدر مشغلهام زیاد است که رویم را از کتابها برمیگردانم تا آنها را نبینم و به کارهای اجرایی برسم. چند هفته قبل به صورت اتفاقی کتاب شما را دیدم و آن را خواندم و بعد از آن هم با الطافشان ما را شرمنده کردند.
* روایتی از دیدار با رهبر انقلاب
ما دو دیدار خدمت حضرت آقا رسیدیم. دیدار اول با برادران نویسنده و ناشر بود و دومی همراه خانواده خدمت رسیدیم. در دیدار اول، خب بنده وضعیت جسمانی مناسبی نداشتم و زمانی که اطلاع دادند به دیدار دعوت شدهایم من بستری بودم. فکر هم میکردم که یک دیدار عمومی است. بنده خیلی حالم بد بود و با زحمتی که سردار مجیدی کشیدند توسط آمبولانس به تهران آمدم. هنگامی که برای نماز وارد آن اتاق شدیم فهمیدم که دیدار عمومی نیست. وقتی آقا از در وارد شدند احساس کردم مالک اشتر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدند و بنده به احترام بلند شدم. آقا اشاره کردند شما خوشلفظ هستید؟ من منقلب شدم که آقا من را میشناسند. ایشان من را در آغوش گرفتند و نوازش کردند و چفیهی خودشان را به من دادند. من تا چند لحظه قبل از این دیدار درد زیادی داشتم، اما وقتی آقا را دیدم تمام دردهایم تسکین یافت.
دیدار متفاوت علی خوش لفظ با رهبر انقلاب
در همان لحظه انگار من را کاملا میشناسند، از خانواده و مادرم احوالپرسی کردند و من متحیر بودم که چگونه آقا کتاب را با این دقت خواندهاند. وقت نماز که شد، آقا گفتند برای آقای خوشلفظ صندلی بیاورید تا روی صندلی نماز بخوانند، من تعجب کردم که ایشان از کجا میدانند من نمیتوانم روی زمین نماز بخوانم؟ نماز را که میخواندیم، واقعا احساس نمازهای جبهه و آن صفای خاصش افتادم. پس از نماز بنده یک سؤالی از حضرت آقا پرسیدم و ایشان حدود بیست دقیقه جواب آن را دادند. بعد هم خودشان انگشترشان را هدیه دادند به بنده. یک تسبیح شاه مقصود هم دادند و گفتند این را هم به همسرت، هدیه بده. در پایان این دیدار حضرت آقا فرمودند انشاءالله یکبار هم با خانواده بیایید.
پاسخ رهبر انقلاب به درخواست علی خوش لفظ
∎