سنایی بیشک یکی از پیشگامان غزل فارسی است که متاسفانه به مقام والای او چنانکه باید و شاید توجه نشده است. او در غزل، ابداعات و نوآوریهایی داشته است که در شعر شاعران پس از او به کمال و بالندگی رسیده است. در باب سنایی غزنوی سخن بسیار زیاد است حتی در باب غزل سنایی. ما ایرانیها معمولا قدری فراموشکار هستیم نسبت به کسانی که امثال ما را ساختهاند و پروراندهاند! ما بهحق افتخار میکنیم به غزلهای ناب شیخ اجل سعدی. درباره غزل سعدی اختصاصا کتابی با نام «سعدی در غزل» نوشتهام که تاکنون هیچ کتابی تنها به غزل سعدی نپرداخته است.
درباره سنایی، سعدی و حافظ یک مسأله مشترک است و آن فراموشکاری ما در بسیاری از زمینههاست! در بخش مقدماتی کتاب درباره غزل سنایی نوشتهام که این کتاب، چاپ سالها پیش است و بارها بازچاپ شده است. سعدی را در غزل شاعری معرفی کردهاند که عشق بشری دارد و در کتابها حتی افراد بسیاری که نام و آوازه دارند، بدون آنکه مطالعه دقیقی داشته باشند، این مسأله را بیان کردهاند.
بیشتر غزلهای سعدی از عارفانهترین غزلهای پارسی است و سنایی هم از نظر غزل متأسفانه مشمول کملطفی شده است. من معتقدم که سنایی نابغهای مثل نوابغی که دهش بسیار زیادی کردهاند، در عالم ادب ازجمله غزل، زبانزد است. او پیش از شیخ شیراز، این شاعر بزرگ و عارف والامقام در ادب ما، حتی پیشگام واقعی غزل است. سنایی در نیمه دوم قرن پنجم یعنی حدود سه قرن قبل از حافظ و دو قرن قبل از شیخ اجل زندگی میکرد. خوشبختانه اکنون اندکی توجه به سنایی شده و اگر به آن توجه نمیشد، «تو گفتی فرامرز هرگز نبود» و شخصی با این نقش ادبی دیده نمیشود.
خلق غزل
ما فراموشکاریم و سیر تحول غزل را از یاد میبریم و شاید کمی به حافظ یا سعدی توجه داشته باشیم؛ اما هرگز نپرسیدیم که اینها را چه کسانی ساختهاند؟ غزل که از قدیمالایام در شعر فارسی نبود و قالب معتبر شعر ما تا قرن ششم «قصیده» است، ولی بعد از آن عرصه غزل است و روزبهروز ارتقا پیدا میکند و سنایی نخستین فردی است که غزل میگوید و بهفراوانی نیز میگوید. سنایی وقتی میآید و غزل را به ادبیات ما پیشکش میکند، شرایط آماده بود و او از پیشرفتهای ادبیات در زمان خود بیشترین استفاده را کرد و تعریف نابغه نیز همین است. نابغه کسی است که در منتهی هوش و جامعیت فکر و اندیشه است و تمامی پیشرفتهای گذشته و دستاوردهای گذشته تا زمان خودش را گردآوری و از آن بیشترین و بهترین استفاده را میکند.
ما قبل از سنایی غزل را به صورت جسته و گریخته، نه به صورت قالب مهم، داشتهایم. غزل از نخستین روزگار شعر فارسی وجود داشته، اما بسیار اندک و استثنایی و در قرن چهارم غزلهایی وجود دارد که دلنواز هستند و بر ما تأثیر میگذراند؛ اما جریان کلی نیست. کار سنایی رویآوردن به غزل است، به گونهای که جای قصیده را پر میکند، بهویژه قصیده مدحی. در زمان سنایی غزل به آن معنا وجود نداشت و آن چیزی هم که وجود داشت، بیشتر تغزلها و تشبیبهای ابتدایی قصیده بود. غزل از دل تغزل بیرون آمد، اما به هر حال غزل کجا و تغزلها و تشبیب کجا؟ شاعرهایی مانند فرخی و عنصری مگر تغزل و تشبیب لطیف ندارند؟ در زمان سنایی چیزی که وجود داشت، همین بود. عشقهای قالبی که من از آن به عنوان عشقهای قلابی یاد میکنم در این دوره به وجود آمد!
مسعود سعد سلمان ۲۲ غزل دارد که هیچ کدام غزل نیست. وقتی جایگاه پیشگامی سنایی را بررسی کردیم، یقین پیدا کردیم که سنایی پیشگام این راه است و میگویند دلایلش را نیز ذکر کنید. وقتی شاعری در نیمه دوم قرن پنجم و اوایل قرن ششم زندگی کرده در سال ۵۲۵ فوت کرده بیاید بیش از پانصد غزل بگوید، حتی از غزلهای حافظ هم بیشتر، جای شگفتی دارد. نیمه دوم قرن هشتم، دوره غزل است و باید بتوان آن را با دوره سنایی مقایسه کرد. این شاعر را باید با شاعرهای دیگر سنجید. ما در حقیقت، موضوع و محتوای غزل را همراه با شکل و زبان غزل یکجا میخواهیم که آن را در دیوان سنایی میبینیم.
غزلهای سنایی چاپ مرحوم محمدتقی مدرس رضوی رسماً ۴۰۸ غزل دارد و اشتباه این استاد این بوده که تعداد بسیاری از غزلها را جزو قصاید کوچک آورده است! ما از حافظ تعجب نمیکنیم وقتی پانصد غزل دارد؛ زیرا دوره، دورة غزل است؛ اما آیا شگفتانگیز نیست که سنایی پانصد غزل داشته باشد؟ غزلهای حافظ نیز مشمول تحولاتی است و هر شاعری آمده، غزل را بهسازی کرده است؛ یعنی کیفیت را ارتقا داده و کمیتها نیز مرتب زیاد شدهاند. در بعضی از غزلهای سنایی حالت جذابیت و دلانگیزی که از غزل انتظار داریم، وجود نداشته است. برخی از غزلیات شاید اینگونه باشد و برخی از آنها دقیقا محتوای غزلی دارد و در بیان هم سعی کرده کیفیت را نسبت به گذشته بهتر کند.
ویژگیهای غزل پارسی
غزل پارسی خصوصیاتی دارد و یکی از آنها این است که از فکر و اندیشه ملامتی سرچشمه میگیرد و اگر فکر ملامت را از غزل بگیریم، چیزی باقی نمیماند. یکی از آن می و شراب و باده است. عشق هم مثل می است و همین جاست که مخالفت با سنن شروع میشود. شاعران قرون بعد یعنی ششم و هفتم غزل را به اوج میرسانند و شیخ بزرگوار شیراز حضور نیرومندی در سده هفتم دارد و باید شکوه غزل فارسی را با او اندازه گرفت و سپس در قرن هشتم که حافظ میآید، باید بر پایه این مسائل آن را ارزیابی کرد.
مذهب مغان یعنی دین زردشتی و در آن روزگار زرتشتیان وجهه خوبی نداشتند. مغان یا «مغانهسرایی» هر چیزی را میگویند، یعنی خرابات و پیر مغان و مغبچه و مغکده و می مغانه نیز فراوان وجود دارد. در آن دوره مغ مشمول تحریم بود؛ اما حافظ «پیر مغان» را در منتهای زیبایی و شکوه میبینید؛ یعنی حافظ از مغان بد نمیگوید. مغانهسرایی از سنایی شروع شده است. پیش از وی جسته و گریخته ذکر آتشکدهای بود و سنایی آنها را جمع میکند و نخستین مغانهسرای رسمی و آشکار میشود و همه موارد را در غزلهای سنایی میتوان دید. سنایی پیر مغانه را ندارد، اما پیر زردشتی را دارد. ما سنایی را به عنوان عارف بزرگ میشناسیم.
الا ای پیر زردشتی به من بربند زناریر که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم
در حافظ احساس نمیکنید که شاعر از دین مغان و زردشتی بدش میآید و هر چه میگوید، از موضع موافق است؛ اما آیا شعر صددرصد گویای واقعه است؟ نمیشود گفت. اما چون سنایی آغازگر راه است، هنوز رسوباتی از آن معنای منفی مغ و زرتشتی در مغانههای سنایی وجود دارد.
با مغان اندر صف آی و باده خواهر دست با زردشتیان در جام کن
سنایی تکلیف همه چیز را روشن کرده است و خودش میگوید:
تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهدر زنار و کفر و میکده آمد نظام عشق
غزل سنایی
صاحبخبر -
∎