شناسهٔ خبر: 22990521 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

«مراقبه» ايرج زند در موزه هنرهاي معاصر

رضا آشفته

صاحب‌خبر -

ضمن برگزاري تجليل از خانواده ايرج زند، نقاش، مجسمه‌ساز و فرسكبيت در مراسم چهارمين ديوارنگاري شهر تهران، سه‌شنبه 21 آذر سرانجام مجسمه مراقبه اثر اين هنرمند سر جاي خودش قرار گرفت. پس از برگزاري يك نمايشگاه از هنرمندي انگليسي، دوباره طبق وصيت اين هنرمند مجسمه مراقبه به در ورودي بخش اداري موزه هنرهاي معاصر برگردانده شد. پس از 10 سال پيگيري سايه بريماني، همسر ايرج زند، چنين وصيتي برآورده شد و مراقبه به جاي مناسب‌ترش كه موزه هنرهاي معاصر است، سال 95 برگردانده شد اما چند ماه نبودنش در زمان برگزاري نمايشگاه مجسمه‌هاي هنرمند انگليسي براي علاقه‌مندان هنر ايراني سؤال‌برانگيز بود كه چرا يك اثر ممتاز ايراني يكباره از جايش برداشته مي‌شود؛ چون مي‌دانيم نه ایرج تکرارپذير است و نه اثر جاودانه‌اي مانند مراقبه؟! و اي كاش اين اثر در همان زمان نيز سر جايش قرار مي‌گرفت! مجسمه مراقبه كه يكي از بهترين آثار ايرج زند است، چندسالي بود كه در بلاتكليفي تصميم مديران دولت نهم و دهم آن‌طور كه بايد و شايد در موزه هنرهاي معاصر، دقيقا همان جايي كه بايد باشد، نبود. اين روزها مصادف است با يازدهمين سالگرد درگذشت شادروان ايرج زند كه در 23 آذر 85 از ميان ما رفت؛ و اين بازگشت مجسمه مراقبه به سر جايش مي‌تواند اتفاق درستي باشد. اما همچنان آثار و بزرگواري‌اش محسوس است و يكي از دلخوشي‌هايش نصب همين مجسمه مراقبه در موزه هنرهاي معاصر بوده كه براي چنين منظوري هم در سال 84 با گزينش دكتر عليرضا سميع‌آذر رئيس سابق مركز هنرهاي تجسمي وزارت ارشاد خريداري و در محوطه داخلي و در محل تردد مردم و درواقع بخش اداري موزه هنرهاي معاصر نصب شد. اما طولي نكشيد كه يكباره در همان زمان حيات ايرج زند با جابه‌جايي مدير موزه اين مجسمه هم جابه‌جا و به يك ساختمان در نزديكي خيابان فاطمي در همان حوالي موزه منتقل شد كه ايرج زند از آن اين‌گونه ياد كرد كه مراقبه محزون در گوشه‌اي از حياط افتاده است! به هر حال مي‌دانيم كه روح و حس هنرمندانه برنمي‌تابد به اثرش كه همانند فرزندي است، بي‌اعتنايي شود و اين قاعده هست و هيچ استثنائي هم وجود ندارد. ايرج زند در سال 1383 مجسمه مراقبه را آفريد و درست در آتليه دركه كه محفل آفرينش بسياري از آثار ماندگارش بوده است. البته دل‌شكستگي ايرج زند قابل حس‌شدن و اينكه آرزويش حتما بازگشت اين مجسمه به همان موزه بوده است و اگر غير از اين بود، همسرش سايه بريماني(زند) در سال 85 به سراغ دكتر حبيب‌الله صادقي مدير وقت موزه نمي‌رفت كه براي بازگشت مجسمه به جايگاه مناسب‌ترش گفت‌وگو كند.
بنا بر دستور صادقي مراقبه از آن حياط ساختمان به حياط مركز هنرهاي تجسمي در كنار تالار وحدت منتقل شد. اما از نظر همسر ايرج زند اين مكان نمي‌توانست مناسب باشد چون نوع ورقه آهن نازك چندان مناسبتي با فضاي باز و بارش برف و باران و در گذر پرندگان ندارد. ايرج زند براي فضاي باز مجسمه‌اي مانند زرافه انسان پري در اصفهان و مجسمه عطارد در پارك آرارات را خلق كرده است كه به نحو درستي هم نگهداري مي‌شوند. اما مراقبه با ورقه نازك فلزي و داشتن بافت بسيار حساس همان بهتر كه در محيط بسته نگهداري شود و در عين حال دكتر صادقي قول بازگشت مجسمه را دادند كه تا زمان پايان مديريتشان ممكن نشد و بعد دكتر شالويي آمد، او هم مي‌گفت مجسمه را دولت خريده و مالكش است و خودشان هم از آن نگهداري مي‌كنند و خانواده ايرج زند نبايد زياد حساسيت نشان دهد و با آنكه در ظاهر مي‌خواستند كاري كنند اما او هم رفت و آب از آب تكاني نخورد. در دولت يازدهم زماني كه مجيد ملانوروزي مدير مي‌شوند؛ در زمان برگزاري نمايشگاهي از همسر ايرج زند مي‌خواهند خواسته‌اي را مطرح كند و سر صحبت‌ها كه باز مي‌شود، بازهم همين مجسمه مراقبه دغدغه اوست كه خود را مالك معنوي اين اثر مي‌داند و دلش نمي‌خواهد اين اثر در جاي نامناسب و احتمالا در معرض ويراني قرار بگيرد. از آنجا كه ملانوروزي هم شناخت و ارادتي نسبت به ايرج زند داشته است، پيگير اين خواسته مي‌شود و دستور مي‌دهد از محوطه مركز هنرهاي تجسمي اين اثر به موزه منتقل شود. البته اين بازگشت با ضرر اوليه مواجه شده است؛ چون براي نگهداري در فضاي باز با ضد زنگ و رنگ سياه مجسمه را اصطلاحا عايق كرده‌‌اند بي‌آنكه بدانند اين رنگ‌زدن بافت مجسمه را كه زيبايي‌اش بر اساس وجود آنها متصور خواهد بود، از بين برده است. بنابراين دستيار شادروان زند وارد عمل مي‌شود و با همان ظرافت و حساسيت دوباره اين رنگ را از روي مجسمه پاك مي‌كند و حتي دوباره در حد توان همان بافت‌ها را روي آن ايجاد مي‌كند. اما اگر مجسمه مراقبه در فضاي باز باشد و بازهم اين بلا سر مجسمه بيايد يا در محوطه بازي نگهداري شود، همچنان اين تهديد براي مجسمه پابرجاست... .