بحران 70 ساله خاورمیانه که بهنوعی میشود آن را یکی از طولانیترین بحرانهای تاریخ معاصر در جهان بهشمار آورد، در حیات خود مراحل گوناگونی را پشتسر گذاشته است. چرایی بروز و ظهور بحرانی که بعد از اعلامیه «بالفور» شروع شد و در مسیر خود دورههای طولانی جنگهای مسلحانه و حتی یک جنگ منطقهای در سال 1967 را هم تجربه کرده، سه دهه پیش با وساطت «بیل کلینتون»، رئیسجمهوری اسبق آمریکا در زمان حیات «یاسر عرفات»، رهبر کاریزماتیک فلسطینیان و «اسحاق رابین» منجر به امضای پیمان صلح «اسلو» شد که انتظار میرفت به این منازعه تاریخی بین تلآویو و فلسطینیها پایان دهد.
پیمان اسلو هرچند بر تشکیل دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی تأکید داشت و منجر به تشکیل دولت خودگردان فلسطینی شد اما در روند خود با موانع متعددی برخورد کرد و منازعه موجود همچنان به بقای خود ادامه داد. در سالهای اخیر با دخالت بیشتر رژیم اسرائیلی در منازعات و بحرانهای منطقهای درراستای تشدید تنشها و پروژههای ویرانسازی حاکمیتهای ملی در کشورهای همسایه حرکت کرده و از طرف دیگر، درراستای همین گسستهای منطقه، سیاست نزدیکی به اعراب محافظهکار سنی در تقابل با ایران شیعه مبادرت شد.
اما اینبار ورود اسرائیل به متن منازعات منطقهای نهتنها با خشم کشورهای منطقه و حتی افکار عمومی غالب اعراب مواجهه نشد که بعضا از آن هم استقبال شد، چراکه موقعیت ایران شیعی ظاهرا خطر بزرگتری برای این دسته از کشورها محسوب میشد. در چنین شرایطی، بهویژه بعد از تحولات سوریه و عراق که موقعیت تهران را در این دو کشور تقویت کرد، دیگر اسرائیل و صهیونیسم نهتنها تابو و دشمن برای بسیاری از اعراب تلقی نمیشد که حتی در هیبت قدرت آن تصویر یک متحد برای بازدارندگی نقش بسته بود. در اینجا انطباق منافع بین تلآویو با ریاض و متحدان آن در تقابل با ایران شیعی موجب همپیمانی پنهان و آشکاری بین دو طرف شد که دیگر حتی سعی در کتمان آن هم نمیشد و البته با اعلان رسمی بعضی از مسئولان سیاسی و امنیتی اسرائیلی موید نشستها و مذاکرات سیاسی-امنیتی بین مقامات تلآویو و ریاض بهمنظور اتخاذ سیاست واحد علیه دشمن واحد را در دستور کار دو طرف قرار میداد.
فرمان رسمی «دونالد ترامپ» برای انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس را باید زلزله سیاسی عامدانه برای تشدید تنشها و تحریک اقدامات تندروانه در منطقه خاورمیانه به حساب آورد. رئیسجمهوری آمریکا در مقابل دوربینهای خبری ضمن اشاره به مصوبه کنگره در سال 1995 اعلان کرد: «اجرای این فرمان براساس تصمیم اکثریت کنگره صورت میگیرد و کاری است که پیش از آن در اجرایش تأخیر شده است، زیرا کسی نمیخواست این چالش را بیازماید». او درحالی در این کنفرانس خبری بر تعهد آمریکا به روند صلح اشاره کرد که قبل از آن از طرف تمام رهبران جهان نسبتبه تبعات مخرب این تصمیم دراینباره هشدار داده شده بود. چراکه این تصمیم ناقض حقوق بینالملل بهدلیل عدم حلوفصل «صلح خاورمیانه»، وضعیت حقوقی بیتالمقدس تابع قطعنامههای قبلی شورای امنیت سازمان ملل متحد بوده که بخش شرقی آن را مناطق اشغالی محسوب میکند و همچنین موجب بیثباتی کنونی منطقه خواهد بود. تصمیم ترامپ در چارچوب آنارشی حاکم بر ساختار سیاسی آمریکا و افول هژمونی آن در جهان صورت میگیرد که در کنار برآمدن نیروهای راستگرای افراطی در این کشور که همزیستی با جهان را که قبلا بهطور ریاکارانه دنبال میشد، با سیاست نئوفاشیستی «نخست آمریکا» عوض کرده است. از آنجا که سیر تحولات جهان برخلاف خواست هژمونی آمریکا در حرکت است، سیاستهای اتخاذشده این کشور نیز در خلاف روندهای تاریخی معمولا به شکست میانجامد. در آمریکا نیروهای تندرو و لابی «ایپک» از ترامپ بهعنوان کسی که او را از موقعیت تاجری دغلباز به ریاستجمهوری رساندند، هماکنون انتظار وفای به عهد داشتند. انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به اورشلیم نیز درراستای همین درهمگسیختگی سیاسی، فشار لابیهای حامی اسرائیل، حماقت آمریکایی، دهنکجی به خواست جهانی، حمایت جانبدارانه و آشکار از اسرائیل و نادیدهگرفتن حقوق مسلم فلسطینیان و مهمتر از همه اشتباه محاسبه کاخ سفید (در حوزه منطق سیاسی) ناشی از نشناختن شرایط واقعی خاورمیانه انجام گرفته است.
بدون هیچ تردیدی این تصمیم و فرمان، متحدان عرب آمریکا، از جمله ائتلاف عربي به رهبری عربستان در منطقه را در موقعیت بسیار بدی قرار میدهد و از طرف دیگر روند نزدیکی این کشورها به اسرائیل را هم مختل میکند. این بیشتر شبیه به موهبتی آسمانی برای ایران و متحدان آن در منطقه است که اگر با حربه دیپلماسی و سنجیده با آن روبهرو شوند، میتواند بسیاری از معادلات منطقه را به زیان محور عربی-اسرائیلی رقم بزند.
در عرصه خارجی هم ترامپ با این حرکت دنبال تشدید منازعات جدید در خاورمیانه و تحریک نیروهایی چون حماس و حزبالله لبنان و بهویژه تهران است تا بهانه برای پیادهسازی استراتژی کشاندن پای ایران را به یک جنگ مستقیم پیدا کند. شکست این سناریو با اتکا به دیپلماسی سازنده و اجتناب از تحرکات بهانهساز است که در جهت تحقق اهداف ترامپ مورد استفاده دولت واشنگتن قرار گیرد. هرچند مخالفت با تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس از چارچوب حرف فراتر نخواهد رفت، اما با آنچه احتمالا در روزهای آینده در مناطق فلسطینی و بخش بزرگی از جهان اسلام پیش خواهد آمد، کار را برای محافظهکاران عرب برای نزدیکی به رژیم اسرائیل سختتر از پیش خواهد کرد.
اینکه فرمان ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس را یک تصمیم شخصی از طرف رئیسجمهوری افراطی این کشور تلقی کرد، از اساس یک اشتباه در درک تحولات جهانی و منطقهای خواهد بود. اصولا ساختار سیاسی آمریکا یک پیوند ناگسستنی با موجودیت اسرائیل دارد و هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در تنها موضوعی که هیچ اختلافی ندارند، حمایت همهجانبه از این رژیم است. بههمیندلیل ترامپ در واقع یک «پاتک» بزرگ را با نشانه روی «پاشنه آشیل» ساختار سیاسی آمریکا علیه «تک» مخالفان خود از حزب دموکرات و نهادهای تحقیقاتی به رهبری بازرس «مولر» انجام داد که تا حدود زیادی برای وابستگی اعضای کنگره به محافل سیاسی و مالی حامی اسرائیل دیگر هیچ امکانی برای کشاندن پای ترامپ به تحقیقات و احتمال استیضای وی در کنگره را نخواهند داشت. این وابستگی و همسویی اعضای کنگره به محافل حامی اسرائیل در حدی بود که در گرماگرم گمانهزنی درباره تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت به بیتالمقدس یک روز قبل در سهشنبه پنجم دسامبر، مجلس نمایندگان آمریکا با آرای قاطع دوحزبی خواستار قطع کمکهای مالی این کشور به تشکیلات خودگردان فلسطین شد و نمایندگان دوحزب به اتفاق آرا لایحهای را تصویب کردند که مطابق آن کمکهای مالی وزارت خارجه آمریکا به تشکیلات خودگردان فلسطین متوقف میشود. همچنین «جرد کوشنر»، داماد و مشاور ارشد ترامپ، نیز روز قبل از این فرمان در «اندیشکده بروکینز» در واشنگتن بر این نکته اشاره کرده بود که «بسیار بدیهی است که پرزیدنت ترامپ میخواهد این معضل را حل کند و این امری است که ما به آن مفتخریم، زیرا بر این باوریم که حل این نزاع امکانپذیر است و دلایل بسیاری وجود دارد که ثابت کند چرا اکنون زمان مناسبی برای رسیدن به این هدف است». از سوی دیگر به دلیل استراتژی منطقهای ترامپ درباره پرونده خاورمیانه، او هرگز نگران تشدید تنشها و بیثباتیهای احتمالی نخواهد بود و حتی به صورت مدیریتشده از آن استقبال هم میکند. هماکنون کشورهای عرب خاورمیانه به دلیل مشکلات داخلی خود و تشدید تنش با محور به رهبری ایران به صورت گروگان در دست آمریکا قرار دارند و به همین دلیل امکان هیچ حرکت بازدارنده را نخواهند داشت. اینکه تمام رهبران جهانی از دبیرکل سازمان ملل متحد، پاپ فرانسیس، رهبران اروپایی، چین و روسیه، رهبران کشورهای مسلمان و نهادهای معتبر بینالمللی بهشدت از این تصمیم انتقاد کرده و آن را موجب تشدید اختلاف و به قول «زیگمار گابریل»، وزیر خارجه آلمان، مانند «نفتریختن روی آتش است» هرچند بازدارندگی ایجاد نمیکند، اما نشان میدهد که بار دیگر آمریکا در مقابل همه جهان قرار گرفته است.
ترامپ با آتش بازی میکند
صاحبخبر -