استعفای حریری از سمت نخستوزیری لبنان را بسیاری از کارشناسان سیاسی منطقه نشانهای از تلاشهای عربستان برای کشاندن درگیریها به لبنان و ایجاد جبهه جدیدی علیه ایران و محور مقاومت ارزیابی کردند. اما پشت پرده این تحولات را که از زبان «مجتهد» افشاگر سعودی میشنویم، این گزاره در ذهنها بیشتر تثبیت میشود که در کشورهای حوزه خلیجفارس، چیزی بهنام سیاستهای استراتژیک وجود ندارد. اصالتا باید پذیرفت در کشورهایی که اراده مردم تأثیری روی روندهای حکمرانی ندارد، دستوبال شاهان و مستبدان برای حرکتهای چرخشی بسیار باز است. مانند آنچه زونیس درباره انقلاب ایران گفته بود، سقوط حکومت شاه منوط به شخصیت سستبنیان محمدرضا و اشتباهات مکرر شخصی شاه بود.
فعل و انفعال خواست و اراده مردم با حکمرانیها، ذاتا عامل خوبی برای تثبیت سیاستگذاریها و تعیین اهداف ملی نام برده میشود. مجتهد میگوید حریری مالک شرکت بسیار ثروتمند «اوجیه» است. این شرکت، یکی از طرفهای مهم قرارداد با سعودی است که سالانه میلیاردها دلار از این کشور درآمدزایی دارد.
حریری بعد از ملکعبدالله و بهسلطنترسیدن سلمان، همواره تلاش میکرد تا بدهیهای خود را از سعودی پس بگیرد. اما بنسلمان این شاهزاده هوس باز سعودی، بعد از تصاحب ولایتعهدی (با کودتای نرم)، گویی میل فراوانی داشت تا شرکت حریری را از آنِ خود کند. البته بنسلمان تلاش میکرد تا اوجیه را با شرکت تحت مالکیت خود یعنی «نمسا» ادغام کند؛ امری که مورد مخالفت شدید حریری قرار داشت.
این اختلاف موجب بروز تنشهایی شده بود تا اینکه بنسلمان، حریری را به بهانه تسویه بدهیهایش به ریاض میخواند اما در بدو ورود متوجه داستان گروگانگیریاش میشود. او بعد از گروگانگیری حریری، وی را مجبور به استعفا از نخستوزیری لبنان میکند تا
به عنوان یک شهروند عادی عربستانی با او برخورد کند. البته بنسلمان از این مجال استفاده کرده و تلاش میکند مسئله را به دخالتهای ایران و حزبالله در امور سیاسی لبنان گره بزند تا هم نفع سیاسی ببرد و هم دستدرازیهای خود را توجیه کرده باشد.
بههرحال، حریری با تکیه بر تلاشهای سفرای آمریکا و بهویژه فرانسه در عربستان، مجال رهایی از چنگال بنسلمان را مییابد البته به شرط اینکه دلیل حصر خود در ریاض را فاش نکند. اگر دقت کرده باشید صحت این روایت را میتوان از برخورد حریری در بدو ورود به لنبان دریافت. او به محض ورود به لبنان گفت هیچ سخنی از آنچه در ریاض بر من گذشت را نخواهم گفت.
یمن
علی عبدالله صالح، رئیسجمهور سابق یمن، سابقه 10 سال کشتار وحشیانه حوثیهای یمن را در کارنامه خود داشت و همواره در پروپاگاندای خود حوثیهای مظلوم و فقیر یمن را آلت دست ایران میدانست. بعد از جنگ عراق علیه کویت، صالح جزء معدود رهبران عرب منطقه بود که ائتلاف خود با صدام را نگسست و به همین دلیل بارها مورد خصومت و حمله عربستان قرار گرفت. البته صالح بعد از 11 سپتامبر به صدام هم پشت کرد.
عربستانیها که دل خوشی از او نداشتند از سال 2011 به اینسو، وجهه همت خود را بر اسقاط عبدالله معطوف کردند. عبدالله سقوط کرد و طی توافقی معاون او منصور، بر قدرت تکیه زد. گویی انقلاب یمن پیروز شده بود.
اما با چرخش منصور به سمت عربستان، این حوثیها بودند که برای ائتلاف با صالح، اعلام آمادگی کردند و دشمن دیروز شد دوست امروز. اما صالح بعد از سه سال جنگ و ملاحظه شرایط میدانی یمن که به قدرتگیری نیروهای ائتلاف منجر میشد، تلاش کرد تا بازهم خیانت کند. او در چهارم سپتامبر با نیروهای ائتلاف که در استان مارب مستقرند پیمان بست و قرار گذاشت صالح از صنعا فرار کرده و به آنها بپیوندد تا در مقابل حوثیها قرار گیرد. البته آخرین خیانت او اینبار به قیمت جانش تمام شد.
داستان خیانتها و پشتکردنهای حکام مستبد همین است. دلیل این چرخشهای توفانی و خیانتبار هم معلوم است، چراکه مرتجعان منطقه هیچ تلاشی برای درک این گزاره که (اصالت قدرت سیاسی از آنِ مردم است) نمیکنند. آنها بادآورده خشونت و خیانت هستند و با همان بادها نیز جابهجا میشوند.
ازاینروی اینکه برخیها بهسادگی ادعا میکنند تحولات استراتژیکی در منطقه در حال وقوع است و شاهزاده گستاخ سعودی خوابهای جدیدی برای منطقه دیده است، چندان پذیرفتنی نیست چراکه بسیاری از اتفاقات منطقه را در غیاب گفتمانهای سیاسی کارآمد و مردمی، همین تصمیمات دفعتی و لحظهای حاکمان و حتی خود مردم میسازند. فراموش نکنید سرنوشت بیداری اسلامی در لیبی چه شد، در تونس چه وضعی به خود دید، مصر را ببنید که ورق بازهم به نفع دیکتاتورها برگشت و... .
به نظر میرسد همه ماجراهایی که این روزها از عربستان شروع میشود و به منطقه تسری مییابد را باید در این جمله خلاصه کرد، شاهزاده میخواهد شاه شود و تحت استرس این آرزو، واکنشهای هیجانی زیادی از خود به رویدادهای سیاسی منطقه بروز میدهد.
او میخواست ولیعهد شود، جنگ علیه یمن را آغاز کرد و همین چند روز پیش بود که نادمانه، از سازمان ملل خواسته بود میانجیگری کند و ماجرا فیصله یابد و این نمیتوانسته چیزی جز هوس زودگذر بن سلمان باشد. آن زمان هم که میخواست به جای سلمان بنشیند، قطر را به محاصره کشاند و شاهزادگان را در بند كرد و... این ماجراها ادامه دارد... .
فهم بازیهای خاورمیانه از روانشناسی دیکتاتورهای آن میگذرد
غلامرضا منصوری
صاحبخبر -