شناسهٔ خبر: 22969843 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

قهرمانان «بازی‌دراز»

صاحب‌خبر -
 

عملیات “بازی دراز″ در محور سر پل‌ذهاب در غرب استان کرمانشاه و ارتفاعات بازی دراز به طور نیمه گسترده در روزهای ابتدایی اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ به فرماندهی مشترک انجام شد. بازی دراز مجموع ارتفاعاتی استراتژیک، پر اهمیت و صعب‌العبور با میدان دید و تیر وسیع است که در ابتدای جنگ به دست مزدوران بعثی افتاد و رزمندگان مجاهد اسلام با فدا کردن جان پاک خویش آن را از دشمن بازستاندند و پرچم افتخار را بر قله‌های آن به اهتزاز در آوردند.
غلامعلی پیچک، شاگرد ممتاز جبهه جنگ و دانش یکی از شهدای شاخص حاضر در این عملیات مهم و حیاتی بود.
۲۰آذرماه سالروز شهادت سردار شهید غلامعلی پیچک است. به گزارش ایسنا او در سال ۱۳۳۸و در تهران متولد شد. غلامعلی با نمره‌های عالی، دوره ابتدایی را به پایان برد و هر سال شاگرد ممتاز شد. وارد دبیرستان شد و در سن ۱۶سالگی با بهترین معدل،مدرک دیپلم را دریافت کرد و همان سال در کنکور پذیرفته و در رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه شد. در دانشگاه به خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق گرفت ولی از پذیرفتن بورس سرباز زد و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح داد.
غلامعلی ، همزمان با تحصیل در دانشگاه، از کسب معارف دینی غفلت نکرد و به آموختن و آموزش به دیگران پرداخت.او « جامع‌المقدمات» را به خوبی یاد گرفت و برای دوستان و همسالان آموزش داد. از ۱۰سالگی در انجام فرایض دینی مقید و از شروع تکلیف، مقلد حضرت امام(ره) شده بود .
پس از ورود به دانشگاه و آشنایی با شماری دانشجوی مسلمان و مبارز، جدی‌تر از گذشته وارد جریان‌های سیاسی شد و خیلی سریع نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب کرد و رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم یافت . از این رو، مصمم‌تر از پیش، وارد مبارزات سیاسی شد.از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت. او طی فعالیت‌های خود، مبارزات خود را گسترش داد.
اکبر حمزه‌ای از همرزمان پیچک می‌گوید: یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی، دنبال کتابی می‌گشتم، دیدم لای یک کتاب،یک قبضه سلاح کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه هم دست داشته است.
پس از شهادت پیچک متوجه شدیم که او در سن ۱۵سالگی طرح ترور خسروداد را کشیده و بعد مساله را با نماینده حضرت امام در میان گذاشته که ایشان اجازه ندادند و او دوستانش را مجاب کرده است که از ترور خسروداد صرف نظر کنند.
با اوج گیری مبارزات انقلاب اسلامی،غلامعلی با دلگرمی و امید بیشتر، به روشنگری و هدایت مردم پرداخت و با ارائه تحلیل‌های خوب سیاسی، مفاسد و وابستگی رژیم شاه را افشا و بویژه قشر جوان را به مبارزه علیه نظام ستمشاهی ترغیب کرد. با ارتباطی که با برخی روحانیون برجسته داشت، اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام را چاپ، تکثیر و در اختیار دیگران گذاشت.
با تجاوز رژیم عراق به ایران و تحمیل جنگی نابرابر به انقلاب نوپای اسلامی، پیچک عازم جبهه‌های نبرد شد. از آن جا که لیاقت و شجاعت او در درگیری‌های کردستان به فرماندهان محرز بود، به عنوان فرمانده محور غرب کشور منصوب شد. پیچک توان بالای نظامی خود را در این محور به نمایش گذاشت و با ارائه طرح‌های دقیق و واقع‌بینانه نظامی،حیرت نیروها برانگیخت. به رغم سن کم،از ذهنی نقاد و خلاق برخوردار بود و از این رو موفق شد بهترین طرح‌های عملیاتی را با توجه به شناسایی منطقه ارائه و اجرا کند. او اغلب شناسایی‌ها را خودش انجام می‌داد و تا عمق بیش از ۳۰کیلومتر، در پشت جبهه دشمن نفوذ می‌کرد. با اجرای عملیات‌های موفق در محور غرب، کم کم شهرت و آوازه‌اش در غرب پیچید.
توانمندی نظامی و قامت خاص پیچک از او شخصیتی دوست داشتنی و در عین حال پر از ابهت ساخته بود. او در عملیات « بازی‌دراز» آخرین شخصی بود که از ارتفاعات عقب‌نشینی کرد.
اکبر حمزه‌ای در این باره می‌گوید:«آوازه پیچک در غرب کشور پیچیده بود. هر کجا که می‌رفتی، او را می‌شناختند؛ از سومار تا ارتفاعات «بمو». همین شهرت سبب شد که جذب او شوم. رفته رفته با او که آشنا شدم پای صحبت‌ها و سخنرانی‌هایش نشستم. بینش سیاسی خوبی داشت. وقتی از سیاست حرف می‌زد، گویی یک سیاستمدار برجسته‌ای است که سالها در عرصه سیاست فعالیت داشته است.
اهل مطالعه و کتاب بود. در عین اشتغال به کارهای نظامی، از فعالیت‌های فرهنگی غافل نمی‌شد. سخنرانی‌هایش مشهور بود. در اخلاق و رفتار الگوی دیگران بود. شهامت و شجاعتش کم نظیر بود.به حضرت امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید و تابع و مرید معظم له بود. در انجام هرکاری فقط جلب رضای خدا را در نظر می‌گرفت و هرگز ریا به اخلاص او نفوذ نکرد.
پیچک در عملیات مطلع‌الفجر در نوک پیکان گردان وارد نبرد علیه دشمن شد و در منطقه « قاسم‌آباد» واقع در ارتفاعات « برآفتاب » با نیروهای دشمن تن به تن درگیرشد و نزدیک ظهر ۲۰آذرماه ۱۳۶۰بر اثر اصابت گلوله به گلو و سینه‌اش به شهادت رسید.
در ادامه به زندگینامه چند نفر از دیگر فرماندهان شهید عملیات بازی دراز می‌پردازیم.
خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی
خلبان شهید علی‌اکبر قربان شیرودی در دی‌ماه ۱۳۳۴ در روستای بالا شیرود از توابع شهرستان تنکابن در خانواده‌ای کشاورز و متدین دیده به جهان گشود.او پس از گذراندن سال سوم متوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد.
شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلی‌کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد.این شهید بزرگوار پس از ۳ سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی از جمله ارتشیانی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، او هم خارج شد. پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با شماری از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا این که امام(ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید .
شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه ۲ خلبان همفکر خود و با ۲ هلی‌کوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به‌عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش ۲ خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم بکوبد و خسارات سنگینی به دشمن وارد کند. با اوج‌گیری جنگ کردستان شیرودی و چند نفر دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند.
وی در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانت‌های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و سلاح و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام علی اکبر شیرودی را به بهانه های واهی در عملیات باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت و تنبیه کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای‌عالی دفاع رساندند و به این ترتیب حکم بازداشت او منتفی شد .
شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از ۴۰‌بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلی‌کوپترش، باز هم سرسختانه می‌جنگید. شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (۸ اردیبهشت ۱۳۶۰) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره‌ انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس‌گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپل ذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
خلبان تیزپرواز آسمان ایران ساعتی از جنگ فاصله نگرفت و چنان جنگید که دکتر مصطفی چمران او را «ستاره درخشان جنگ کردستان» نامید و تیمسار ولی‌الله فلاحی او را «ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها» خواند.
شهید محسن وزوایی
به گزارش تسنیم، شهید محسن وزوایی، در سال‌های نوجوانی با راهنمایی‌های مؤثر پدرش، مرحوم حاج حسین وزوایی که از هم رزمان مرحوم آیت اللّه کاشانی بود، قدم به وادی مبارزات ضد استبدادی گذاشت.او در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمن‌های اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و همزمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد .
در سال‌های ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان می‌داد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنه‌ها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود. او در روزهای پرتلاطم انقلاب اسلامی هم نقش حساس هدایت را بردوش می‌کشید و در درگیری‌های مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹ بهمن تا ۲۲بهمن ۱۳۵۷، حضوری پرثمر داشت.محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت‌آباد هم شهامت بالایی از خود نشان داد.
محسن وزوایی در سال ۱۳۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دوره‌ای فشرده، آموزش‌های چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات ـ عملیات را به عهده گرفت.
وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونه‌ای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حمله‌ای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک همرزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق‌الجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج کرد.
در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرح‌ریزی شده بود، محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می‌داد. هنگام عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شدند و فقط محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ نفر از نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند.
محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمی‌کرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد می‌کشم، بیشتر لذت می‌برم و احساس می‌کنم از این طریق به خدای خودم نزدیک می‌شوم». این شهید پس از بهبودی نسبی از مجروحیت، قدم به معرکه‌ای گذاشت که فرجام آن، آزادسازی خرمشهر اشغال شده بود.او در طول جنگ تحمیلی، در عملیات‌های متعدد با مسئولیت‌های گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰، در عملیات مطلع الفجر فرمانده بود. در اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه (ص) شد که در عملیات فتح المبین، این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهداء، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات بیت المقدس شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول (ص) ادغام شد و محسن وزوایی هم فرماندهی محور اصلی را عهده‌دار شد. وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات‌های متعدد و به ویژه بیت المقدس، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.
روحانی شهید محمود غفاری
روحانی شهید محمود غفاری دیده بان عملیات بازی دراز بود که در تاریخ ۱۷ شهریور سال ۶۰ و در عملیات دوم بازی دراز به شهادت رسید. این روحانی عارف و مبارز که بسیاری از رزمندگان جوان او را دوست داشتند، در عملیات بازی دراز نقش آفرینی های بسیاری داشت. شهید محمود غفاری، روحانی عاشقی بود که در واحد عقیدتی لشکر ۸۱ زرهی خدمت می‌کرد. در بحران شروع جنگ به خط مقدم جبهه سرپل ذهاب رفت و دوره دیده بانی را در ارتش گذارند و همچنان دیده‌بان فعال جبهه‌ها بود .
شهید غفاری قبل از انقلاب اسلامی وارد حوزه علمیه تهران شد و با شرکت در مجالس حضرت آیت الله حق شناس عرفان آموخت.
پیش از انقلاب شهید غفاری به دلیل سوابق مبارزاتی که داشت نام خانوادگی خود را از قره گزلو به غفاری تغییر داد تا به دست ساواک دستگیر نشود و بعد با همین نام مشهور شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی، شهید غفاری به جبهه رفت و پیش از آن هم در کردستان و جبهه غرب حضور داشت. بر اساس خاطراتی که جمع آوری کرده ایم، شهید غفاری تنها فردی بود که با لباس روحانیت در پادگان ابوذر حضور پیدا می کرد.
ماشاءالله عابدی از مداحان معروف تهران در رابطه با این روحانی عارف و مبارز می‌گوید: شیخ محمود غفارى، فامیلی اصلی اش “قره گوزلو” بود و به واسطه مبارزاتی که با طاغوت داشت، تغییر اسم داد. ایشان از یک طرف، عالمی بود وارسته و از طرف دیگر، یک سینه زن به تمام معنا. آنچنان سینه
می زد که من مثل او سینه زن ندیدم؛ یا اگر بگویم دیدم، خیلی کم دیدم. ایشان با شور خاصّی سینه می زد و با این کار، مجلس را گرم می‌کرد. وارسته بود و خیلی هم انقلابى. سرسپرده آقای حق شناس بود و از شاگردهای ایشان. جزو اولین کسانی بود که برای حمایت از انقلاب اسلامی به کردستان رفت. آن موقع که کمتر کسی سلاح دیده بود، آمده بود هیات ما و می گفت می توانم سلاح را چشم بسته باز کنم و ببندم! بعد هم که جنگ شد به جبهه رفت. به من می گفت که نمی خواهم طوری شهید شوم که یک گلوله یا خمپاره بیاید و در یک لحظه شهید بشوم؛ می خواهم بیفتم روی زمین و مدّتها زجر بکشم و بعد شهید بشوم؛ همین طور هم شد.
ادامه دارد

برچسب‌ها: