گروه فرهنگی و اجتماعی اندیشکده برهان؛ مباحث مدیریت جهادی را از جهات مختلف عقلانی و تجربی میتوان مطرح کرد. در واقع پیشفرض این است که مدیریتهای عقلانی-تجربی مسائل دنیوی به دو شکل انجامشدنی هستند. یکی عقلانی-تجربیِ الهی که معطوف به اهداف الهی است و با ترکیب ابعاد دنیوی و اخروی زندگی بشر مجموعاً راجعبه بشر و مدیریت رفتار او برنامهریزی میکند. دیگری الگوی سکولار مدیریت است که آن نیز عقلی-تجربی است، اما به دنیا منهای آخرت و به جسم منهای روح و ابدیت توجه میکند. توجه آن به اخلاق و حقوق، توجهی عرضی و فرعی است؛ چراکه توجه اصلی آن معطوف به رفاه و لذایذ دنیوی است.
لازم است مهارتها و اطلاعاتی مثل مفهوم زمان و مکان، تقسیم کار، تقسیم نیرو و مدیریت زمان و امکانات به دانشجوی مدیریت منتقل شود، اما کافی نیست. این موارد وجه اشتراک بین مدیریت جهادی و مدیریت سکولار محسوب میشوند. فلذا اگر شخصی اینها را تفاوت بین این دو بداند، در واقع اصلاً هیچ شناختی از مدیریت جهادی اسلامی ندارد.
جدا از کارآمدی، بحث حقانیت و بطلان مطرح میشود؛ یعنی علاوه بر رعایت بُعد عقلانی، تجربی و کارآمدی، بُعد اخلاقی و حقوقی آن نیز باید رعایت شود. غرب با این بُعد کاری ندارد. غرب اغلب عقل ابزاری را علیه حقوق و اخلاق بشر و در جهت منافع حاکمیت خود به کار برده است.
در تفکر اسلامی، مدیریت اسلامی و جهادی باید همان عقل، تجربه و دقتی را که غرب دارد و حتی بیش از آن را داشته باشد و آن عقل، تجربه و دقت را در خدمت اهداف درست و رحمانی و در جهت رضای خداوند به کار بگیرد. در ذهنها دو دسته مدیریت نقش بسته است. یک دسته مدیریت غربیِ سکولارِ فاسدِ اومانیستی است. دستۀ دیگر، مدیریت اسلامی و جهادی است. مدیریت اسلامی و جهادی یعنی معنویت، مدیریت غربی اومانیستی سکولار یعنی عقلانیت. درحالیکه تفکیک عقلانیت از معنویت، سکولاریسم است. این نوعی بدفهمی است. مدیریت جهادی و اسلامی باید همۀ مزایای مدیریت سکولار را داشته باشد. حتی باید بیش از آن را نیز داشته باشد. به فرمودۀ اهلبیت (ع)، یکی از علائم مؤمن، تقدیرالمعیشه است. تقدیرالمعیشه به معنی اندازهگیری عقلانی و مدیریت صحیح همۀ امور دنیوی است؛ یعنی مدیریت صحیح انرژی، زمان، وقت، مکان، قوا، استعداد. مدام نباید از صفر شروع کرد. باید تجربۀ انباشته داشت و آن را به روش عقلانی مدیریت کرد.
تفاوت اینجاست که در مدیریت اسلامی، کلیات و جزئیات هر دو مهم هستند. غربیها فقط به آموزش مهارتی توجه میکنند، اما مدیریت اسلامی علاوه بر آموزش مهارتی، به پرورش نیز اهمیت میدهد. علم فقط به مفهوم ذهنی و حصولی نیست. در علمِ مفهومی، موضوع تربیت و انسانسازی نیز مهم است. غرب نیز از واژۀ کادرسازی در مدیریت استفاده میکند، اما منظور غرب از کادر، پیچومهرههای ماشین مدیریت است. درحالیکه منظور مدیریت اسلامی از کادرسازی، علاوه بر آموزش، پرورش نیز هست. قبل از اینکه یک فرد نیروی صنعتی، اقتصادی یا مدیریتی باشد، یک انسان است. انسانیت او از مهارت او کماهمیتتر نیست.
تفاوت دیگر بین این دو مدیریت، این است که مدیریت سکولار بیشتر به رفتار اجتماعی منحصر میشود، اما مدیریت اسلامی قبل از رفتار اجتماعی، بر اخلاق انسانی حساسیت دارد. در مدیریتهای سکولار گفته میشود که مدیر باید دل نیروهایش را به دست بیاورد. اگر این نیروها احساس بیگانگی کنند، منافع تشکیلات را منافع خود نمیدانند. بنابراین برای همراهی نیروها در راستای منافع شرکت، باید برای آنها احترام قائل شد. این نحوۀ عملکرد نتیجۀ توجه به رفتار اجتماعی است. مدیریت دنیامحور سکولار، برای استثمار بیشتر نیروها، دل آنها را به دست میآورد.
در مدیریت اسلامی، علاوه بر آموزش، پرورش، مدیریت، نظارت و بازخواست، باید به فکر نیرو بود. نهتنها به دلیل رفتار اجتماعی، که به دلیل اخلاق انسانی و اسلامی، زیرا ما همه انسان و بندۀ خداوند هستیم. درست است که یکی فرمان میدهد و دیگری فرمان میبرد، اما در واقع با هم برادر هستیم. همانطور که نگران حقوق و منافع خود هستید، باید نگران منافع نیروهای خود باشید. اگر اینگونه رفتار کنید، آنها بیشتر کار خواهند کرد، اما توجه داشته باشید که نباید برای اینکه بیشتر کار کنند، اینگونه رفتار کنید. در واقع غرض غیر از نتیجه است. غرض منظور، نیت و انگیزۀ مدیر است. نتیجه یا فایده خروجی کار است، ولو اینکه هدف اصلی نبوده باشد.
در مدیریت و تعلیموتربیت سکولار، هدف از تربیت افراد، اصلاح و کنترل رفتار اجتماعی آنهاست؛ یعنی هدف مدیریت رفتار اجتماعی است. در مدیریت اسلامی و جهادی، به باطن در کنار ظاهر توجه میشود. گاهی نیز به اخلاق قبل از رفتار توجه میشود.
تفاوت دیگر این است که در مدیریت سکولار، انسان وسیله است، اما در مدیریت اسلامی و جهادی، انسان هدف است. در این مدیریت، رشد انسان هدف است، زیرا انسان اصالت دارد. خدا میفرماید کل عالم آفریده شده است که آدم تربیت شود. فلسفۀ آفرینش عالم همین است. در غیر اینصورت، فقط چرخش تهوعآور شب و روز میماند.
تفاوت دیگر این است که در مدیریت سکولار، هدف فقط آسایش است. هدف مدیریت اسلامی و جهادی، قبل از آسایش، کمال و آرامش است. در تفکر سکولار، تعلیمِ لیاقت هدف است. در تفکر اسلامی علاوه بر لیاقت و حتی قبل از لیاقت، فضیلت مورد توجه است. روح حاکم بر مدیریت سکولار، پراگماتیسم است. پراگماتیسم عملزدگی است؛ یعنی باید سریعاً نتیجۀ محسوس و مادی کار را ببینند. در مدیریت اسلامی، نگاه به انسان و مدیریت، رادیکالتر است. به این معنا که به ریشهها و بنیانها نیز توجه میشود. اسلام فقط دین نظر و باطن نیست، دین ظاهر و عمل نیز هست. «الایمان هو العمل» اصلاً ایمانی که نتیجۀ عملی ندارد، ایمان نیست، توهم است. نتیجۀ ایمان باید در عمل فردی و اجتماعی دیده شود. شهری را میتوان شهری دینی دانست که دین در رفتار مردم و مدیریت آن دیده شود.
یکی از مفاهیم، واقعگرایی و آرمانگرایی است. در مدیریت غیراسلامی، به اسم واقعبینی، واقعگرا میشوند. واقعگرایی، واقعبینی نیست. آرمانگرا باید واقعبین باشد. باید واقعیت را بفهمد. چشمها را روی واقعیتها، تهدیدها، فرصتها و خطرها بستن، آرمانگرایی نیست. بنابراین واقعگرایی متفاوت از واقعبینی است. واقعگرایی روح محافظهطلبی و سازشطلبی است. واقعیت این است که اگر به واقعگرایی بود، وقتی در یک عملیات شکست خوردیم و شهید دادیم، باید جنگ را رها میکردیم. در واقعبینی، واقعیتها دیده میشود، اما براساس آرمانها برنامهریزی میشود.
مدیریت مادی جامعۀ مدنی میسازد؛ یعنی مدینۀ بدون فضیلت. در این مدیریت اصلاً هدف فضیلت نیست. هدف سود است. مدیریت اسلامی، امت میسازد. امت و جامعۀ مدنی متفاوت هستند.
مدیریت اسلامی در مقام توصیف، واقعبین است. در مقام هدفگیری، ایدئالیست است. مدیریت اسلامی و جهادی، رئالیست و واقعبین در محاسبات و توصیف شرایط است و ایدئالیست در برنامهریزی. مدیریت احمقانه، ایدئالیست در واقعبینی و توصیف صحنه است و در عمل مجبور میشود کمکم بهجای واقعبینی، واقعگرا شود؛ یعنی تسلیمطلب شود. رسالت مدیریت مادی، توجیه انسان در نظام و بافت کلی جامعه و تشکیلات است. درحالیکه مدیریت اسلامی توجیه انسان را فقط در سطح جامعه نمیبیند، بلکه در کل نظام خلقت میبیند. هدف نهایی مدیریت مادی، تمدنسازی است؛ یعنی ایجاد سختافزار برای رفاه اجتماع. در مدیریت اسلامی، روح تمدن و فرهنگسازی مهمتر از فرهنگ است. تمدن بدون فرهنگِ درست، حتی اگر مجهز نیز باشد، برای انسان مضر است.
مدیریت مادی جامعۀ مدنی میسازد؛ یعنی مدینۀ بدون فضیلت. در این مدیریت اصلاً هدف فضیلت نیست. هدف سود است. مدیریت اسلامی امت میسازد. امت و جامعۀ مدنی متفاوت هستند. جامعۀ مدنی دنیامحور و خودمحور است. در واقع افراد براساس پروتکلهای اجتماعی با یکدیگر همکاری میکنند. در امت هدف هیچکس فقط خودش نیست. در مدیریت مادی اساس بر بودن انسان و ثبات انسان است. در مدیریت اسلامی، اساس بر تحول و تکامل و انسان بودن است. افرادی که وارد مدیریت اسلامی و جهادی میشوند با زمانی که از آن خارج میشوند، از نظر خصلت انسانی متفاوت هستند. در جنگ این اتفاق افتاد. بسیاری از افراد عادی بعد از جنگ انسانهای فوقالعادهای شدند. موفقیتهای امروز کشور، ثمرات جنگ است. جرقههای پیشرفت در زمینههای نظامی، علمی، پزشکی، فیزیک و شیمی در جنگ زده شد. جنگ باعث خودباوری، جرئت و جسارت ما شد. پیروزیهای امروز ایران در منطقه، که غربیها نیز اذعان میکنند، از ثمرات و برکات جنگ بوده است.
زیربنای فکری مدیریت مادی فقط علم به معنی آگاهی ذهنی و دانش است. به نظر مدیریت اسلامی، علم لازم است، اما کافی نیست. حکمت مهم است. دانش و بینش هر دو مهم هستند. از تفاوتهای این دو نوع مدیریت این است که از مدیریت مادی فقط روشنفکر به معنی اصطلاحی آن خارج میشود، از مدیریت اسلامی روشنبین. مدیریت مادی فقط امکانات موجود را میفهمد، اما مدیریت اسلامی هدایتکننده است.
در مدیریت مادی جهانآگاهی رشد میکند. در مدیریت اسلامی خودآگاهی نیز رشد میکند. در مدیریت مادی انسانِ قوی ساخته میشود. در مدیریت اسلامی انسانِ قویِ صالح ساخته میشود. مدیریت مادی تسلط بر محیط طبیعت و جهان را کافی میداند. مدیریت اسلامی تسلط بر محیط طبیعت را لازم میداند، اما تسلط بر خویش را مهمتر میداند. مدیریت مادی انسان را در خدمت خودش به صلاح جامعه قرار میدهد. مدیریت اسلامی انسان را در خدمت جامعه و به صلاح خودش قرار میدهد.
جمعبندی تفاوت این دو مدیریت در تعریف سود است. اکثر افراد، مدیریتی را عقلانی میدانند که منافع حوزۀ تحتمدیریت آن تأمین شود. در غیر اینصورت مدیریت عقلانی نخواهد بود. اینکه هر روز بهتر از دیروز باشد، اصل بسیار مهمی در مدیریت جهادی است. در غیر اینصورت طبق روایت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع)، مدیریتی غیراسلامی، غیرعقلانی و در حال سقوط است.
تعریف مورد اجماع تئوریپردازان سنت لیبرال سرمایهداری (که مدعی اصلی مدیریت هستند) از سود و منفعت اینگونه است؛ مدیریت باطل هوشمندانه عمل میکند، اما مدیریت مسیر حق غیرهوشمندانه. در روایت آمده است که حضرت علی (ع) بسیار گلایه کردهاند و فرمودهاند که ده نفر از اطرافیان خود را با یک نفر از افراد معاویه معاوضه میکنند، زیرا افراد معاویه صد درصد هرچه معاویه میگوید عمل میکنند و بحث نمیکنند.
حریم عقلانیت در مدیریت سکولار محدود به مهندسی ابزار و تنظیم وسایل برای دستیابی به مطلوباتِ صرفاً اقتصادی و شخصی است. در مدیریت اسلامی و جهادی حریم عقلانیت عامتر است. در حوزۀ مدیریت سکولار، قدرت مانور عقل در مقیاس کلی حیات و مدنیت نیست. عقلانیت در تعریف لیبرال و سرمایهداری، عقلانی و غیرعقلانی ندارد. هدف بهطور غریزی، کسب سود است. در این مدیریت، فرد عاقل کسی است که وسایل و ابزار بهتری برای رسیدن به هدف خود انتخاب کند. این مدیریت به عقلانی بودن یا نبودن اهداف کاری ندارد. در مدیریت اسلامی، اهداف و ابزار، هر دو باید عقلانی باشند. عقل ابزاری، عقل اسلامی است. روایات بسیاری در این زمینه آمده است. عقل ابزاری لازم است، اما کافی نیست. توجه داشته باشید که عقل ابزاری سکولاریسم نیست.
در منطق مدیریت سکولار، ارزشها و اخلاق نباید وارد حوزۀ مدیریت شوند. در این مدیریت، لازم نیست تصمیم اخلاقی و ارزشی گرفته شود. تصمیمگیری باید براساس سود و منفعت باشد. درحالیکه در مدیریت اسلامی، تصمیمگیری اخلاقی و ارزشی اولویت دارد. در مدیریت سکولار، عقل قدرت داوری دربارۀ ارزشها را ندارد. هیوم و حتی کانت که فردی اخلاقی بوده است، عقل را از اخلاق جدا میدانند و دانش را ارزش. آنها معتقد هستند که باید و نباید اخلاقی و حقوقی از هست و نیست علمی جداست. یکی از معانی تفکیک حقایق از اعتباریات این است که در مدیریت با واقعیت و مفاهیم علمی سروکار داریم. مفاهیم علمی محسوسات در مقام توصیف و تجربه در مقام توسعه و سود هستند.
در منطق اسلامی، تعیین هدف فقط به امیال و هنجارهای شخصی، ملی، گروهی و صنفی بستگی ندارد. برای ارزیابی اهداف، ملاک عقلی وجود دارد. در حوزۀ ارزشهای اخلاقی، عقل داوری میکند. در مستقلات عقلیه بهطور مستقل و در غیرمستقلات به کمک وحی، این کار انجام میشود. بنابراین حوزۀ مدیریت، ارزشی و غیرارزشی دارد. فقط عقلانیت عملی مطرح نیست. دانش از ارزش جدا نیست. ریشههای ارزشها موضوع دانش هستند، آن هم نه فقط دانش تجربی و حسی. باید و نباید ارزشی، حقوقی و اخلاقی نوعی هست و نیست فراحسی و متافیزیک عقلی و اخلاقی است. برای مثال، همانطور که در علم فیزیک گفته میشود اگر آب صد درجه حرارت داده شود، میجوشد، حوزۀ سعادت و شقاوت انسان فقط در عرصۀ فیزیک مطرح نمیشود، متافیزیک نیز در این زمینه دخالت دارد. به این شکل که اگر خیانت کنید، آثار و نتایج آن را در دنیا و آخرت میبینید. بنابراین ارزشها نیز در واقع دانش هستند، اما از سنخ دانش متافیزیک.
نمیتوان گفت مدیر موفق کسی است که سود تشکیلات خود را بیشتر میکند. شاید بتوان پول را با ترازو وزن کرد، اما سعادت و شقاوت اینگونه سنجیده نمیشوند. یک تفاوت این دو مدیریت، این است که در مدیریت اسلامی، حوزۀ عقل غیرارزشی نیست که البته حوزۀ ارزشها هم غیرعقلانی و غیرعلمی نیست.
تفاوت دیگر این است که در مدیریت جامعۀ اسلامی، عقل دربارۀ بهای اخلاقیِ میل به شادی و سود و رفاه در جامعه حق اظهارنظر دارد. در مدیریت سکولار، چون انسان موجودی غیرمنطقی است، بهطور غریزی فقط به لذت و سود میاندیشد. در این مدیریت، عقل فقط محاسبهکنندهای در خدمت غرایز و امیال است. صلاحیت فرماندهی کل را ندارد. در مدیریت اسلامی، عقل فرماندۀ کل است. دربارۀ اهداف و ابزار دستیابی به اهداف نظر میدهد. در مدیریت سکولار، عقل فرماندۀ عملیاتی است. حداکثر کاری که انجام میدهد، نظم دادن به تجربیات است.
اگر کسی در تعریف مدیریت اسلامی، از همهچیز صحبت کند، اما از عقل (حتی عقل ابزاری) صحبتی نکند، نمیتوان آن را مدیریت اسلامی و جهادی نامید.
در فرهنگ اسلامی، عقلانیت سطوحی دارد. دو دسته روایت در اینباره وجود دارد. یکی نوع نگاهی است که مدیریت اسلامی در حوزۀ اخلاق و حقوق به افراد تحت فرمان خود دارد. در این حوزه، افراد فقط نیرو نیستند، بلکه انسان هستند. دیگری روایاتی دربارۀ عقلانیت است که دربارۀ شباهتها و تفاوتهای عقلانیت در مدیریت اسلامی و جهادی با عقلانیت در مدیریت سکولار است.
دربارۀ حریم کلی عقلانیت در اسلام، مباحث بسیاری وجود دارد. در روایت آمده است که «ملاک الامر العقل» ملاک همهچیز عقل است. «الانسان بعقله» دربارۀ انسانها به میزان عقل آنها داوری کنید. حتی خداوند میفرمایند که در قیامت از هرکسی بهاندازۀ عقلش بازخواست میشود. عقل به معنی سواد و مدرک نیست. آدمهای بیسواد عاقل و آدمهای باسواد جاهل بسیار بودهاند، هستند و خواهند بود. در میان دانشگاهیان و حوزویان نیز این افراد وجود دارند. در روایت آمده است که خداوند میفرمایند هرکسی به اندازۀ عقلش ثواب و عقاب دارد. مراتب بهشت و جهنم متناسب با مراتب شعور آدمهاست. در روایت آمده است که بهشتی به بهشتی جوری نگاه میکند که شما از روی زمین به ستارهها، با اینکه هر دو در بهشت هستند. جهنمی نیز همینطور است.
دربارۀ شأن عقل در مدیریت اسلامی و جهادی، در آیات و روایات آمده است که عقلانیت سه سطح دارد. تعریف مدیریت اسلامی و جهادی بدون در نظر گرفتن عقل، خلاف اسلام است. «یدرک الخیر کله بالعقل» همۀ خیرات و منافع و حتی سودهای دنیوی و اخروی با عقل درک میشود. «العقل مصلح کل امر» خرابیهای جامعه را با عقل درست کنید. به مدیریت اسلامی جهادی دقت کنید؛ همهچیز در دنیا و آخرت با عقل درست میشود. میفرمایند عقل عنصر نجاتبخش است. خداوند به میزان عقلانیتی که به فردی داده است به همان اندازه، آن عقلانیت روزی مشکلی از او را برطرف میسازد.
در روایت آمده است «لایستعان علی الدهر الا بالعقل» شما بر مشکلات روزگار بدون عقل نمیتوانید غلبه کنید. عقل چندین کاربرد دارد. اول، در شناخت مباحث ماوراءالطبیعه، خداشناسی و تکلیف آخرت. دوم، در اخلاق، در واقع عقل ارزشی مدنظر است. سوم، ابزاری برای برطرف کردن مشکلات مادی جزئی زندگی است.
در روایت آمده است پیامبر (ص) هرجا که میرفتند، اگر مشکلی وجود داشت، مثلاً زبالهای ریخته شده بود یا جادهای دستاندازی داشت، محال بود قبل از آنکه چارهای بیندیشند، از آن مسیر عبور کنند. خود ایشان نیز سریع آستینها را بالا میزدند و اقدام میفرمودند. به اصحاب نیز میفرمودند اگر جایی رفتید و دیدید مشکلی برای مردم، آزار مادی یا روحی به وجود آورده است، عقل خود را به کار بیندازید و از بازوی خود کار بکشید و مشکل را سریعاً برطرف سازید.
تفاوت جامعۀ متمدن و غیرمتمدن در همین است. در جامعۀ وحشی و بدوی، هرکس به فکر خودش است. تفکر او این است من که از این دستانداز عبور کردم. درحالیکه آنکه تمدنسازی میکند، از خود میپرسد بقیه چگونه عبور کنند؟ فردا چگونه عبور کنم؟ تمدنسازی وقتی صورت میگیرد که در مواجهه با مشکلات جامعه، از عقل خود استفاده کنیم و با توکل بر خدا، برای خدمت به خلق خدا، آستینها را بالا بزنیم. این کار علاوه بر مدیریت، نوعی عبادت نیز محسوب میشود.
بنابراین مدیریت اسلامی، بهای بسیاری برای عقل قائل شده است. «العقل یهدی و ینجی» عقل، فرد و جامعه را هدایت میکند و نجات میدهد. «العقل مفتاح الامر الانسان» کلید همۀ قفلها در عقل است. خداوند این نعمت بزرگ را به شما داده است. «العقل رسول الحق» آنچه عقل شما میگوید سخن خداست. عقل پیغمبر حق است. «لا مصیبه کعدم العقل» بزرگترین مصیبت یک جامعه، بیعقلی آن است. آموزش، پژوهش، امکانات، پول و تشکیلات عقل نیست. عقل امامت میکند. خدا قبل از هرچیز، عقل را آفرید و به عقل گفت من انسان را به حساب تو میآفرینم؛ یعنی از تو حساب کارهای او را پس میگیرم. «صدیق کل المرء العقل» بهترین دوست یک جامعه، عقل آن جامعه است.
بنابراین اگر کسی در تعریف مدیریت اسلامی، از همهچیز صحبت کند، اما از عقل (حتی عقل ابزاری) صحبتی نکند، نمیتوان آن را مدیریت اسلامی و جهادی نامید. «ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی المعرفه» در روایت اهلبیت (ع) میفرمایند، هیچکاری در این دنیا نیست که به شناخت، محاسبه و تعقل احتیاج نداشته باشد.
در حوزۀ اخلاق آمده است: «رأس العقل معاشره الناس بالجمیل». در مدیریت سکولار نحوۀ معاشرت با مردم یعنی اخلاق، ربطی به عقل ندارد، مگر برای کسب سود. در مدیریت اسلامی، درست برخورد کردن با اربابرجوع وظیفۀ اسلامی و انسانی هر فرد است. در روایت آمده است حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیروهایی را برای بازرسی در خارج از ادارات و دادگاهها میفرستادند تا از اربابرجوع چند کوچه آنطرفتر بپرسند که با شما چگونه برخورد کردند؟ کسی از شما درخواست رشوه کرد؟ کسی به شما توهین کرد؟ در روایتها آمده است ایشان «عیونی» داشتند که به معنی چشمهای من و نیروهای اطلاعاتی من است. این معنای مدیریت اسلامی است.
*گروه فرهنگی-اجتماعی اندیشکده برهان / انتهای متن |