با همسر خود در ستیزیم، با فرزند خود درگیریم، با همکار خود در تنشایم. با رئیس محل کار خود و با خودمان نیز در جنگیم؛ روند ستیز با خود، گاهی انسانها را به مرز خودزنی نزدیک میکند.
بیگمان این زندگی پیکار جویانه (یا ناماش هرچه که هست) زندگی هنرمندانه نیست؛ ولی در جهان ماشینی که ما در آن بسر میبریم (و در همزیستی با پدیدههای تنهاییآور نو (مانند دیجیتالیزم، ابزارهای انفورماتیک، مولتیمدیاها و شبکههای اجتماعی) نیاز داریم که یک زندگی هنرمندانه را پیشه کنیم. هدف از زندگی هنرمندانه، موسیقیدانشدن، ساخت فیلم، سرودن شعر، نقاشی، رماننوشتن، تندیستراشیدن و پرداختن به هنر«پایکوبی» یا «معماری» و هفت هنر نیست؛ (که اگر باشد چه بهتر؛) همچنین مشهورشدن (سِلبریتی یا به گویش آمریکایی، سهلهبری) هم نیست، زیرا چه بسا آدمهای مشهور که در کار خود هنرمندند، ولی زندگی درونیِ هنرمندانهای ندارند، یا شاید بسیاری از آنان، در آشکار، چهره پیروزمند جهان هنرند، ولی در پنهانِ خود، یک زندگی شکستخورده دارند.
چیستیِ زندگی هنرمندانه
پژوهشگران در استخری، چندین کوسه و ۳ دلفین قرار دادند؛ کوسهها با فشار گرسنگی، آغاز کردند به یورش به دلفینها؛ اما دلفینها رامِ یورش آنها نشدند و به جنگ هم نپرداختند، بلکه بازیگوشانه، جاخالی میدادند تا جایی که یکی از کوسهها از گرسنگی بیحال میشد و دیگر کوسهها او را میدریدند. این بازی ادامه یافت، تا این که در استخر فقط دلفینها زنده ماندند.
شاید گفته شود که در زندگی ما نیز گاهی «بازی زندگی» به بهای جان انسانها تمام میشود، که چنین است و باید این واقعیت را پذیرفت، چه این که «مرگ» در شمارِ قاعدهِ بازیِ زندگیِ انسان است؛ اما از هراس مرگ نباید مُرد، بلکه تا زمانی که نفسی میرود و میآید، باید زندگی کرد، یک زندگی هنرمندانه!
بازی در سرشت انسان است؛ کسی بازی را به یک کودک یکماهه نمیآموزد، ولی او در یکماهگی میکوشد جغجغه را لمس کند، در
۲ ماهگی آن را تکان دهد و از ۳ ماهگی با انگشتانش بازی کند.
زندگی ما نه فقط در زمان کودکی، بلکه بیشتر زندگی ما، بازی است، یک بازی خردمندانه.
به لحاظ همین ویژگی، دلفین بیش از دیگر جانوران به انسان نزدیک است؛ در گذشته «تئوریپردازان کوچه بازار» هنگامی که از «راز موفقیت انسان» سخن میگفتند، گوشزدشان این بود که: «گرگ باش تا دریده نشوی!» شاید این سفارش درباره برخی کسان که زمینهاش را داشتند، پاسخگو بود، ولی ناسازگار با انسانهاییست که روح بزرگی دارند؛ «گرگسرشتی»، انسان را همواره در وضعیت کشمکش قرار میدهد و از دیگرسو، «وحشیگری» همخوان با خوی آرام انسان نیست.
مفهوم زندگی هرچه هست، پیکار نیست. هرچند به هرگوشه زندگی انسان که بنگریم (کوشش برای به دستآوردن نان، برای زندگی بهتر، برای بیمارنشدن، برای به دستآوردن چیزهایی که دوست داریم و کوشش برای از گزند دورداشتن فرزند) پیکار است، پس دیگر توجیهی ندارد که انسان با خودش و دیگر انسانها و پیرامونیان (انسانها، جانوران و محیط) نیز در پیکار باشد.
اگر بپذیریم که زندگی پیکار نیست، بلکه بازی است؛ و از آنجایی که در سرشت بازی، شادی نهفته است، بیگمان به خوشی(خیر) خواهیم رسید و از خوشیهای ما، پرتویی بهبودگر بر زندگی دیگر انسانها که شاد نیستند (به ویژه خشمگینها) خواهد تابید.
چیستی هنرمند
ویژگیِ برجسته هنرمندی، تخیل است؛ پس خوب است انسان برای پیروزی در بازی زندگی، مانند هنرمندان، نیروی تخیل (نه خیالپردازی) را در خود بپرورد و به خود بیاموزد که فقط نیکی را تخیل کند؛ نیکی برای خود و دیگران؛ تا از پرتو روشن این تخیل، غبارِ تیرهِ تنش، از زندگی او و دیگران روفته شود.
هنرمندان پهنه (یا عرصه) زندگی کم نیستند، آنان به اندازهای در اندیشه دیگرانند (مهربانی به دیگران در هر زمان) که دیگر زمانی برای اندیشیدن به خود ندارند. هنگامی که گاندی سوار ترن شده بود و یک لنگه صندلش به خیابان افتاد، هنوز تا حرکت ترن، چند ثانیه زمان داشت که پیاده شود و آن را بردارد، اما او لنگه دیگر را نیز از پایش درآورد و به پایین انداخت که «نداری» آن را بردارد.
زیبایی از دیگر ویژگیهای سرشتی هنر است، به دیگر سخن، نام هنر با زیبایی گره خورده است. انسان در بازبینیِ زندگی خود، برای این که دریابد هنرمندانه است یا نه، خوب است به ویژگیِ زیبایی توجه کند. زندگی انسان از چه ویژگیهای زیباشناسانه میتواند برخوردار باشد؟ آخشیج (عنصر) زیبایی در هنر، خود را در پدیدههایی مانند تصویرها، رنگها، نماها، نمایشها، سازهها و آواهای مینمایاند؛ اما زیبایی در زندگی انسان میتواند در مهربانی، رفتار راستین (صداقت)، خوشزبانی و بزرگواری نمود کند. برای نمونه، انسان با بخشش، به خود یاری میرساند که سرسختیِ سنگشده در خود را بتراشد و دور بریزید و از آن پیکرهای دیگر بتراشد که گوشههای تیز و بُرندهِ کمتری داشته باشد؛ بخشش، نجات دیگری نیست، بلکه نجات خود از یک درگیری اندیشگیست و به آرامرساندن قلبی که بیهوده، پرتپش و نارام شده است.
گاهی پیچیدگیهای زندگی، انسانی آرام را وادار به لغزشی ناخواسته میکند که سپس از کرده خود شگفتزده میشود؛ اینکه چنین انسانی باید بهای رفتار خود را بدهد، سخنی نیست؛ ولی نه این که راه بر بخشش برای همیشه بسته شده باشد. اگر دیگران نمیتوانند خود را از شر درونشان برهانند، شاید بخشش ما یاریشان کند و آنان را در روند پالودگی قرار دهد.
سختیهای راه
شاد زیستن کار سختیست، چون فشارهای اندوهبار بسیار است، از اینرو برای شاد زیستن باید کوشش کرد. گاهی نیز خودِ شادی به سراغ آدم میآید، ولی بسیاری کسان، گرچه در به رویش میگشایند، ولی او را نمیشناسند و دوباره در به رویش میبندند.
سرخوشیِ همیشگی در زندگی، آمیخته به میانهروی است، به دیگر سخن، زندگی شاد، گونهای رفتار میانه در پیشگرفتن است که زیبنده هر انسانی است؛ اما زندگی سراسر اندوهبار، نه خوشایند انسان است و نه سزاوار فرزند و همسر انسان.
شاید کسانی بپندارند که اندوه، درونیِ آنان است و میکوشند بروزش ندهند؛ که پندار نادرستیست، چون پرتوی دلتنگیآورش(چه بخواهیم یا نخواهیم) بر سر و روی دیگران میپاشد و پکرشان میکند؛ ما این پرتوی رنجآور را نمیبینیم، ولی پیرامونیان ما به خوبی میبینند و رنج میبرند. به گفته شاعر: (همان بهرکه شادی بپاید ور اندوه بگذرد ور خنده بتازد ور گریه گوشه گیرد!) بیگمان، اندوه، مهمان ارزشمندی نیست که به پیشوازش برویم و سرخوشی را از وجودمان برانیم و به ناخوشایندیها، خوشامد بگوییم.
معنی گمشده پیشرفت
اگر پیشتازی در به چنگآوردن دارایی، به جای گستره عرضی، به ژرفاییِ زندگی میانجامید، خوب بود؛ ولی چه میتوان کرد که اینگونه نیست!
ماهیت پیشرفت در زندگی نزد بیشتر کسان، مگر تاخت در زندگی مادی نیست؛ یعنی بهدستآوردن داراییِ فزونتر و امکانات بیشتر.(سخن درباره بدوخوب اینها بماند!) فقط باید گفت که سرکردن زندگی با چنین خواستهایی، انسان را به جای به ژرفابردن، در رویه(سطح) زندگی نگه میدارد. کسی که دلاندیشه
(دغدغه)هایش از این جنس است(امور روزانگیرجانوری) و دلواپسیهایش را داشتنو داشتنِ بیشتر شکل میدهد، بجاآوریِ آدابِ ظاهریِ کیش و دین و مرام نیز به او برای داشتنِ زیستی انسانی، یاری نمیرساند؛ و بر عکس یک انسان بیایدئولوژی و بیجهانبینی ولی وارسته از اندوهِ داشتن و با سیرِ همیشگی در بیکرانگی، چهبسا به خوی انسانی و فرزانگی دست یازیده باشد.
داشتن هزار کار برای انجامدادن نیز، زمانی برای انجام کار مهم باقی نمیگذارد و زمانهای کوچکِ دورهمبودن در خانه را تباه میکند. کار بیشتر در زمان اندک، شامخوردن تندتند برای آن که به کارهای دیگر مادی خود برسیم! اما چهکاری مهمتر از حضور در کانون خانواده؟ هنگامی که اینهمه زمان کم داریم، بیگمان زمانی برای دیدن افق (افق زندگی، افق هستییت خودمان، افق شخصیت فرزند)نمیماند و انسان بیش از پیش در روزانگی دستوپا خواهد زد و چشماش فقط یکمترِ فضای جلوی پایش را خواهد دید.
هنگام رانندگی، نیروهایی از بیرون میکوشند بر ما چیره شوند و از جاده خارجمان کنند، ولی ما پیاپی در کوششایم که کنترل خودرو را وا نگذاریم. در زندگی هم نیاز به کنترل همیشگیست تا بختک اندوه بر انسان آوار نشود. ناگواریهای ریز و درشت زیادی، در پیِ ستاندنِ شادی از انسان است، ولی انسان میتواند با دلخوشداشتن به تندرستی خود، بهانهای برای شادی بیابد و این کار آسان، روشی برای آسانگرفتن زندگی سخت است.
انسان خوب است باور بیاورد که گوهر شادی، نه در دوردست، بلکه در درونش است و بر اوست که آن را استخراج کند، نیازی به کنکاش زیاد هم نیست، همین که وجودیت گوهرش را مورد شناسایی قرار دهد، بسنده است؛ این گوهری نیست که نیاز به پنهانکردن داشته باشد، باید نمایانش ساخت و درخشندگیاش را به رخ کشید.
آنان که میشنگند
نیاکان ما (کارگزاران فرهنگ ایرانی) انسانهای هنرمندی بودهاند و پایههای زیبای اندیشه نیک، سخن پسندیده و رفتار انسانی را بنیان نهادهاند. برخی از مردمان جهان نیز با پیروی از فرهنگ روادار خود، به آرامش رسیدهاند و آرامش، بخشی از شادی است. فقط کشور کوچکی مانند «موناکو» به لحاظ ایمنی در کنار ژاپن ایستاده است. یاکوزاها (تبهکاران) نماد ژاپنیها نیستند، چرا که جنایت و جرم در ژاپن با جمعیتی ۱۳۰ میلیونی، در سال بسیار اندک است تا آن جا که شگفتی پژوهشگران را برانگیخته است؛ ژاپن به لحاظ امنیت در میان کشورهای صنعتی جهان، مرتبه نخست را دارد و همین، لبخند آرامش بر لبان مردمانش نشانده است، یا برعکس، آرامش درونی آنان سبب شده است که از جرم و لغزش دور باشند. در چنین جامعههایی، بیگمان مردماناش شادند. همچنین شکیباترین مردمان جهان نیز ژاپنیها هستند و این را به ویژه در رخدادهای اتمی فوکوشیما نشان دادهاند. شکیبایی، پیشنیاز شادی در زندگی است.
اما شادترین کشورهای جهان در سال ۲۰۱۶ میلادی ـ بر پایه آمار سازمان ملل ـ در جغرافیایی دیگر میزیند. در سیاهه شادترین مردمان، چهره سفیدپوستان دانمارکی بیش از همه میدرخشد، در این سیاهه، ایرانیان در مرتبه صدوپنجم ایستادهاند.
گزارش سازمانملل دربرگیرنده ۱۵۷ کشور جهان است و در هر کشور از ۳۰۰۰ تَن پرسش شده است؛ و روشن شد که ۷ ویژگی میتواند سبب شادبودن مردم شود؛ یکی این که مردم امید به زندگی بیشتری داشته باشند و دوم این که پشتیبانی اجتماعی از آنان قوی باشد و در زندگی آزادی گزینش داشته باشند و فساد در جامعهشان ریشه ندوانده باشد و مردم دست بخشنده داشته باشند و به نسبت جمعیت، تولید ناخالص ملی بالا باشد.
سنجه سازمانملل در سالهای پیش برای بهدستآوردن میزان شادی مردمان جهان، درآمد، نداری(فقر)، آموزش، تندرستی و دولت خوب بود که در سال ۲۰۱۶، سنجه «شادی» نیز به اینها افزوده شده است؛ و شگفت این که در آمارها، در بیشتر کشورها حتی نزد مادران، داشتن فرزند، پدیدهای برای نزدیکشدن به شادی نبوده است!
در سال ۲۰۱۶ گرچه سوئیس به مرتبه دوم رفتهاست، ولی آنان نیز در شمار شادترین مردمان جهانند. همچنین ایسلند، نروژ، فنلاند، کانادا، هلند، نیوزلند، استرالیا و سوئد. کشورهای ناشاد نیز سوریه، افغانستان، بوروندی، توگو، بنین، رواندا، گینه، لیبریا، تانزانیا و ماداگاسکار اند.
پدیدههای شادیزا
به گفته یوسف امیرزاد، کارشناس ارشد مدیریت، گاهی پدیدههایی مانند احترامگذاشتن که گمان نمیرود در نیکبختی انسان نقشی داشته باشد، چهره پررنگی از خود در بازی زندگی نشان میدهند.
او میافزاید: «شما از ژاپنیها گفتید، خوب است به جایگاه احترام در ژاپن نیز اشاره شود. در پیشگامی در احترام به دیگری، در بیشتر جامعهها، کُندی زیادی دیده میشود، زیرا هرکسی چشمداشت احترامدیدن دارد تا احترامگذاشتن؛ اما ژاپنیها خوشنودی را در پیشگامی در خاکساری میجویند و هیچ کشوری در آدابدانی به پای ژاپنیها نمیرسد. آنان از کودکی، بدجور ادبگزار بار میآیند و واژه ترکیبی «دومو ـ آریگاتو ـ گوزای ـ ماسوآ: سپاسگزار
«Domo arigato gozaimasu» سیال زبانشان است؛ آنان با پیشدستی در احترامگزاری، به خوشنودی خود و دیگران دست مییابند. هنگامی که مهمان از راه میرسد، سر خم میکنند؛ هنگامی که خود به مهمانی میروند، بازهم سر خم میکنند. گارسون که که غذا روی میز میگذارد، همه برایش سر فرود میآورند، یا مدیر یک شرکت بزرگ سازنده خودرو، برای پوزشخواهی، نزد خریدار سر فرود میآورد. بچهها نیز در مترو، با دیدن یک میانسال، گروهی از جا بر میخیرند (انگار که بخواهند از هم پیشی بگیرند) و چند صندلی را برایش تهی میکنند.»
امیرزاد از زندگی خودش میگوید: «دیدن یک فیلم زیبا با کودک خود میتواند شادیآفرین باشد. کارتونهای زیادی با ارزش مفهومی وجود دارد که در خانه ما زیاد دیده میشود؛ این بهانهای است که همه دور هم گرد آییم.»
او سپس به دیگر ابزارهای شادیبخش میپردازد: «همین که فیلمهای کمدی پرفروشند، نشان از این دارد که مردم در پی شادی میگردند و نقش دیدن فیلمهای کمدی در شادی کانون خانواده، انکارناپذیر است. در۶ ماه نخست سال ۱۳۹۶، فیلمهای کمدی سینمای ایران به نسبت فیلمهای دیگر، موفقیت بیشتری در گیشه داشته است و آمار فروششان، گواه پیشواز تماشاگران است و همین سبب خواهد شد که سال آینده نیز شمار اینگونه فیلمها بیشتر شود و بسیاری از فیلمسازان در اندیشه ساخت فیلمهای کمدی باشند.»
«البته به اصطلاح هیچ گربهای برای خوشنودی خدا موش نمیگیرد وگروه سازندگان فیلمها نیز برنامههایشان شادی مردم نیست؛ ولی مردم اند که میتوانند از این پیشامد به سود خود بهره گیرند و فیلمها را ابزار زندگی خود سازند و برای شادی خود و خانواده، ماهی یک فیلم کمدی ببینند.»
علیدرویشی
دکتر ابراهیم جعفری
جایگاه زندگی هنرمندانه در غوغای زندگی ماشینی امروز
هنرمندانه زندگی کنیم
صاحبخبر -
∎