وقتی رهبر معظم انقلاب را به ایرانشهر تبعید کردند، ما اولین بار بین دو ترم دانشگاه در بهمن 56 بود که با یکی دو نفر از هم دانشگاهیها و دوستان به ایرانشهر آمدیم. یک کیف هم همراهمان بود که محتویات آن، اعلامیههای جدید و چند کتاب بود. یک پاسبانی دم در ایستاده بود و از ما پرسید: شما با کی کار دارید؟ گفتیم با آقای خامنهای؛ گفت باید بروید شهربانی ابراز هویت شوید. کیف را از دیوار انداختیم درون خانه آقا و به سمت شهربانی رفتیم. در مسیر دیدیم که آقای هاشمینژاد و آقای طبسی و آقای حجتی کرمانی و یک نفر دیگر به طرف خانه میآمدند که ما از روبهرو با آنها مواجه شدیم. ما حدود یک هفتهای مهمان آقا بودیم، سفر خیلی خوبی بود، اما خدمت آقا که بودیم، یک سری اعلامیههای جدید هم برای ایشان آورده بودیم که ایشان هم دیدند. از جمله آنها، اعلامیهها و کتابهایی بود که گروه فرقان، نوشته و بعضی از سورههای قرآن را تفسیر کرده بودند. آقا تورقی کردند و از همان صفحه اول کتاب ایراد گرفتند. ایشان گفتند اینها هرکسی هستند، خیلی بیسواد هستند و از دین و اسلام چیزی نمیدانند. مثلاً گروه فرقان، عبداللهبن ابی را با یک عبدالله دیگر اشتباه گرفته بود. خلاصه از همان صفحه اول چند ایراد گرفتند، اعلامیه گروه فرقان را هم خواندند که اعلامیه بدی بود، مثلاً در آن آمده بود که در مبارزه با رژیم، نمیشود که بازاری و روحانی و دانشجو و کسبه باهم متحد باشند، بلکه مبارزه، مردان آبدیده میخواهد و اینگونه مبارزه، مشت کوبیدن بر سندان است، آقا اما گفتند که در این انقلاب هرچه یاران ما بیشتر باشد این چه ایرادی دارد؟ چه کسی گفته که یک گروه خاصی باید باشند؟ البته آقا همیشه در جواب کسانی که معتقد بودند که در مبارزه، چپ و مسلمان نداریم و همه گروههای مبارز باید به هم بپیوندیم، مخالف بودند و میگفتند که راه ما باید با گروههایی مثل کمونیستها جدا باشد و باید حریمها حفظ شود. مثلاً من یک کتابی به نام مبانی علم اقتصاد از رفسنجان تهیه کرده بودم که جلد قرمزی هم داشت، این کتاب را به ایرانشهر بردم و به آقا دادم. آقا تورقی کردند و گفتند که این کتاب خلاصه «کاپیتال» مارکس است. آقا میگفتند راه ما جداست. مکتب ما اسلام است و همیشه پرچم اسلام برای ما مهمتر است.
(آقای علیاصغر پورمحمدی- به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای)