نسرین باقری
ریزعلی خواجوی درگذشت. داستان دهقان فداکار را همه ما در خاطر داریم. پترس، دهقان فداکار، کوکب خانم، حسنک کجایی و... راز ماندگاری این درسهای ابتدایی پس از چند دهه در ذهن ما چیست؟ آیا کودکان امروزی هم پس از گذشت سالها درسهای کتاب فارسی خود را به یاد خواهند داشت؟ در بین این درسها، قهرمان داستان دهقان فداکار، حقیقی و واقعی بود. او یک کشاورز ساده بود، از مال ومنال دنیا چندان بهرهای نداشت ولی از لحظه اعلام خبر فوتش همه متاسف شدند. انگارهمگی به نوعی خود را مدیون او میدیدیم. او آموزگار فداکاری بود. در فرهنگ دهخدا فداکاری را به از خودگذشتگی و جان سپاری معنی کرده اند. مبحث فداکاری را در دو بعد میتوان بررسی کرد: 1- درسطح اجتماع :آن جا که یک فرد در یک لحظه نجات جان فرد یا گروهی را به زیستن یا سلامت خویش ترجیح میدهد. صفت ویژه فداکاری شاید در این است که اجباری در آن نیست، عملی است که اگر فرد انجام ندهد مورد سرزنش و نکوهش قرار نمیگیرد. مثل خاطره آتش نشانان حادثه پلاسکو، حسن امیدزاده، حمیدرضا کنگوزهی و معلمان دیگری که با از خودگذشتگی و نجات جان دانش آموزان یادشان همواره در قلبها ماندگار شده است. در فرهنگ ما فداکاری مورد احترام و تقدیس قرار میگیرد، ولی آیا برگزاری مراسم بزرگداشت و دادن تقدیرنامه کافی است؟ خاطرهای از ریزعلی نقل شده که با دیدن مجسمه خود در میانه از هزینه آن سوال کرده وقتی 7میلیون هزینه را شنیده گفته 7 میلیون را میدادند خودم شب و روز، زمستان و بهار به جایش میایستادم. ریزعلی هم که به کتاب درسی راه یافت از محرومیت نجات پیدا نکرد. جانبازان جنگ را در روز جانباز به خاطر میآوریم و بس. افسوس که در بین جانبازان، کمتر از جانبازان اعصاب و روان یاد میشود. آنها که سالهای بسیار در گوشه آسایشگاه گویی به انتظار نقطه پایان هستند و از یاد همگان رفتهاند مظلومترین قهرمانان کشور هستند. کاش به جای حرکات نمایشی و مراسمهای بزرگداشت و قدردانی، به طور شایسته و مناسب از فداکاران و قهرمانان واقعی ملی تقدیر گردد.
2-در سطح خانوادگی: کلمه فداکار را در پای اعلامیههای ترحیم زیاد دیدهایم. پدری دلسوز و فداکار، مادری فداکار و مهربان.... . یکی از خصایصی که در ارج نهادن به مقام مادر تاکید میشود فداکاربودن مادر است که ریشه در مهربانی مادر دارد. در فرهنگ مادران قدیم و مادربزرگان امروز، مادر از خواستهها و رفاه خود چشم پوشی میکرد تا فرزندش طعم رفاه بیشتری را حس کند. مادرانی که از دیدن رخت و لباس نو بر تن فرزندانشان بیشتر شاد میشدند تا خود لباس نو بر تن کنند. در تقسیم غذا قسمتهای بهتر سهم همسر و فرزندان بود و سهم خودش هر آنچه در ته ظرف میماند. امروز که پای درد دل این مادرها بنشینی گاه از یادآوری این خاطرات و ناسپاسی فرزندان گلایه دارند و بر جوانی از دست رفته و بدون تفریح خود افسوس میخورند. مادران امروزی وقتی میبینند که مادران شان به خاطر زایمانهای مکرر و تغذیه نامطلوب زمان جوانی، امروز با پوکی استخوان و کمر درد و پادرد و هزاران درد دیگر درگیرهستند، از تحصیل و بسیاری از علایق خود بازمانده اند و لذت زیادی از جوانی نبردهاند، قدر خود را بهتر میدانند به سلامت و تغذیه و ورزش خود اهمیت میدهند، به ظاهر و پوشش خود اهمیت بیشتری میدهند. گاهی هم در این زمینه افراط کرده، آنقدر در کلاسهای مختلف هنری ورزشی و آرایشگاه و تفریحات دوستانه وقت میگذارند که وقت و سهمی برای فرزند خود ندارند. متاسفانه نسل مادران امروزی فرزندانی تربیت کرده که فقط به خودت و خواستههایت اهمیت بده، زرنگ باش، مبادا سرت کلاه برود، کم نیاوری ....در حالی که در کشورهای موفق در زمینه آموزش و پرورش آموزش همدلی را شاهد هستیم، در کلاسهای درس با دانشآموزانی خودخواه و کم طاقت که حتی تحمل دوستان خود را هم ندارند مواجه هستیم. متاسفانه جای خالی آموزش مهارتهای واقعی زندگی در مدارس شدیدا حس میشود. با نگاه بدبینانه میتوان گفت فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی کم کم در حال پیوستن به افسانههاست. به امید روزهایی بهتر.