سرویس شهرستانها از نخستین سالهای تاسیس و شروع فعالیت روزنامه اطلاعات، همیشه از پرخوانندهترین سرویسهای خبری و گزارشی روزنامههای کشور بوده است و به لحاظ آن که همگام با سیستم گسترده توزیع و انتشار روزنامه در دور افتادهترین نقاط، بخشها و حتی دهستانها نمایندگی خبری و توزیع داشته و دارد، از دیرباز جزو موثقترین منابع خبری از اوضاع کشور در شهرستانها بوده است، البته من در آن سالها در این روزنامه و این حوزه فعالیتی نداشتم، اما شنیدههایم از دوستان قدیمی در این سرویس خبری، حکایت از آن دارد که برغم نبود هیچ نوع وسیله ارتباطی مثل تلتکس، تلفن، فاکس، ایمیل و دیگر وسایل امروزی، حتی تلفن تماس مستقیم با راه دور این سرویس همواره با کمترین زمان ممکن اخبار و وقایع را از دورترین نقاط کشور به اطلاع مردم میرساند به طور مثال عصر یک روز خبر میداد که: ساعت ۱۰ صبح امروز یک مینیبوس در جاده شمال به دره پرت شد و این خبر در آن شرایط دشوار ظرف چند ساعت بعد در سراسر کشور به دست مردم میرسید و حتی فهرست افراد کشته و زخمی آن حادثه به نقل از پلیس راه شمال و مراکز درمانی به اطلاع مردم میرسید.
در آن شرایط بود که خبر فداکاری یک دهقان فداکار روز سه شنبه شانزدهم آبان ماه ۱۳۴۰ در صفحه اول روزنامه شماره ۱۰۶۴۹ (اطلاعات ۳ ریالی) به اطلاع مردم رسید.
خبری که بعد از رژه بزرگ ارتش سرخ شوروی در مسکو به مناسبت انقلاب ۱۷ اکتبر و خبر تغییر پیدا کردن نام خیابان استالین و خبر کمکهای دولت آمریکا به ایران، به عنوان چهارمین خبر مهم روزنامه اطلاعات در آن روز موجب جلب توجه مشتریان زیادی روی دکههای مطبوعاتی آن روزگار شد و دهان به دهان گشت و نقل هر محفل و خانه وکاشانه شد.
البته خبر دهقان فداکار به همین جا ختم نشد و در روزها و هفتههای بعد نیز خبر قدردانی مقامات مهم مملکتی از خدمت بزرگی که ازبرعلی حاجوی فداکار به مسافران قطار مسافربری راهآهن تهران ـ تبریز کرده بود، در برخی صفحات سرویس شهرستانها منتشر شد، آن قدر که وزیر آموزش و پرورش وقت نیز بریدهای از این خبر را به مسئولان انتشارات کتابهای درسی دبستان داد و از آنها خواست این خبر را در قالب یک قصه در کتاب درس فارسی آن روزگار بگنجانند و از سال ۱۳۴۱ به بعد قصه فداکاری ازبرعلی حاجوی، بخشی از یک روایت دوست داشتنی بود که بچهها با علاقه آن را میخواندند و پای تخته سیاه میآمدند و درباره آن حرف میزدند و یا دیکته و مشق مینوشتند و من یکی از آن دانشآموزان بودم که در مدرسه کهریزک ورامین این قصه را دوست داشتم و دلم میخواست بدانم که آیا این یک قصه است یا واقعیت دارد؟ بعدها که بزرگتر شدم و نخستین شعرها و نوشتههایم را حضوراً برای استاد تیمور گورگین که در روزنامه اطلاعات بود بردم، اولین سئوالی که از او پرسیدم این بود که آیا قضیه دهقان فداکار واقعی است؟! و ایشان جواب داد بله خبرش روز شانزدهم آبان ۱۳۴۰ در صفحه اول روزنامهمان چاپ شد. (آن روزها من ۶ سال بیشتر نداشتم) و حالا که سالهاست در روزنامه اطلاعات و در سرویس شهرستانها کار میکنم، منتظرم که ازبرعلی حاجویهای دیگری قطارهای حادثهساز را در گوشه و کنار این مملکت متوقف کنند و نگذارند برای مسافران خسته این سالهای گذر از بحرانها، برای مردم همیشه در سفرمان اتفاق بیفتد و اگر خبری از ازبرعلیهای کوچکی هم به دستم برسد دوست دارم آن را به بهترین شکل پرورش دهم و به مردم معرفی کنم و همین دیروز بود که یکی از تازهترین شعرهایم را در سوگ آن بزرگمرد فداکار سرودم:
همه جا کوه و کمر
همه جا ریزش سنگ
همه جا پیچ و خطر
و قطار همه خارج شده از ریل،
و دگر فانوسی نیست سر راه بشر «ریزعلی» جای تو خالیست چه قدر
۱۳ آذر ۱۳۹۶ تحریریه حسن فرازمند
دهقان فداکار و غوغای سرویس شهرستانهای اطلاعات
صاحبخبر -
∎