آمریکای لاتین سرزمین پرماجرایی است. زمین و خاک آن حکم طلا دارد و اگر ثروت آن قرار بود به مردمش تعلق داشته باشد، فقر در آن ریشهکن میشد. آمریکای جنوبی تا قرن نوزدهم میلادی در اختیار اسپانیاییها، پرتغالیها و دیگر قدرتهای استعمارگر قرنهای گذشته بود، برای همین هم هنوز مردم این قاره به زبانهای اسپانیولی صحبت میکنند. ایالات متحده آمریکا همیشه به قاره جنوبی توجهی ویژه داشته و دارد. هم به خاطر نزدیکی سرزمینی که میتواند خطرهای امنیتی برایش به وجود بیاورد، هم به این خاطر که سرزمینی است غنی از لحاظ مواد معدنی، ذخایر نفتی، میوه و مواد مخدر. منظور از ایالات متحده فقط دولت فدرال آن نیست، بلکه کمپانیهای بزرگ این کشور و همچنین قاچاقچیان مواد مخدر هم به قاره جنوبی توجه ویژهای دارند.
بنابراین، اگر دولتمردان و احزاب در کشورهای آمریکای لاتین با سیاستهای ذینفعان دولتی و خصوصی آمریکایی کنار بیایند، روزشان خوش میشود و امتیازهایی میگیرند که در ادامه به آن اشاره میکنیم اما اگر بخواهند در جبهه ضد آمریکایی مبارزه کنند، باید آماده هجمهای همهجانبه باشند از سوی دولتمردان، رسانهها، مافیا، احزاب داخلی و سرویسهای اطلاعاتی. ما در این گزارش به بررسی وضعیت کشورهای آمریکای جنوبی میپردازیم و همچنین قصد داریم بهطور مشخص بگوییم کدام کشورها مقابل ایالات متحده ایستادهاند و در واقع، چرا سیاستمداران و سرمایهداران آمریکایی نسبت به آمریکای لاتین و کشورهایش حساس هستند.
احساس خطر از ناحیه آمریکای لاتین
ایالات متحده آمریکا بهشدت نگران است که از سوی کشورهای جنوبی یعنی آمریکای لاتین مورد تهدید قرار بگیرد. اولین بار در دهه 50 میلادی و با شعلهور شدن انقلاب در کوبا، این تهدید بالقوه در قالب یک دولت انقلابی بالفعل شد. آمریکاییها در جنوب مرزهای خود، کمتر از هزار کیلومتر پایینتر از فلوریدا، با یک دولت چپگرای ضدامپریالیست روبهرو شد. این وحشت با بحران موشکی کوبا در 1962 میلادی شاید به اوج خود رسید چون آمریکاییها سایه رقیب بلوک شرق را روی سر خود میدیدند.
در قرن بیستویکم هم حتی هر دولت ضد آمریکایی در قاره جنوبی، یک خطر برای واشنگتن و سیاستهایش است. این خطرها چه چیزهایی هستند؟ نفوذ کشورهایی مثل روسیه (مانند دوران جنگ سرد)، روی کار آمدن احزاب چپگرا و چهرههای ضد امپریالیست و قطع شدن دسترسی شرکتهای غولپیکر به منابع غنی کشورهای لاتین.
آمریکاییها در مقابل دست به چه کارهایی میزنند؟ واکنش واشنگتن به تحولات آمریکای لاتین گوناگون است. یک نسخه را برای تمام کشورها به کار نمیبرد. آنهایی که با خواسته و سیاستهایش همراه هستند، زیر چتر حمایتیاش قرار میگیرند، مواد معدنیشان را خامفروشی میکنند و مشتقات آن را دوباره از آمریکاییها میخرند. قراردادهای کلانی در همه ابعاد از مخابرات و صنعت ساختمان گرفته تا بهرهبرداری از مزارع موز و چاههای نفت را با شرکتهای تجاری آمریکا منعقد میکنند. در پاسخ، اگر جرم و جنایتی در کشورشان اتفاق بیفتد، مسائل حقوق بشری داشته باشند یا حتی حاکم دیکتاتور باشد، مسالهای به وجود نمیآید. رسانههای بزرگ و تاثیرگذار کاری با این کشورها ندارند و احزاب مخالف حکومت تا زمانی که حاکم با منافع شرکتها و دولتمردان آمریکایی همراه باشد، حمایتی از واشنگتن دریافت نمیکنند و مردم به شورش تشویق نمیشوند. امروز بیشتر کشورهای آمریکای لاتین را این دست دولتها تشکیل میدهند. نقطه مقابل، آنهایی هستند که سر سازش با دنیای پیشنهادی آمریکایی را ندارند. به همین دلیل آماج حملات رسانهای، سیاسی و تحریمهای اقتصادی قرار میگیرند. واقعیتهای درون این گروه کشورها مثل ونزوئلا از طریق بازوهای رسانهای وارونه جلوه داده میشود. شاید بخشهایی از این کشورها دچار التهابات سیاسی باشد اما غولهای رسانهای، تمام آن سرزمینها را غرق در بحران نشان میدهند و البته تلاش میکنند با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارند، دامنه بحران را هم وسیعتر کنند. اگر فساد سیاسی در کشوری مثل مکزیک که روابط دوجانبه بسیار محکمی با ایالات متحده دارد، در رسانهها و تریبونهای سیاسی به اندازه یک واحد شمارشی نشان داده میشود، این موضوع در کشورهایی مثل ونزوئلا یا بولیوی 10 برابر است.
تحریم و تهدید
وقتی در جبهه ضد امپریالیست دستهبندی شوید، در لیست سیاه قرار میگیرید. خواه مثل ونزوئلا دارای بیشترین منابع نفت خام باشید یا مثل بولیوی بخواهید منابع معدنیتان را بهطور ملی و دور از دسترس شرکتهای تجاری آمریکایی اداره کنید. بنابراین، تحت تحریمها و عملیات سرویسهای اطلاعاتی آمریکایی قرار میگیرید تا درنهایت یا کنار بیایید یا سقوط کنید. از ونزوئلا نام بردیم، شاید بد نباشد که بدانید ونزوئلا، همین کشوری که امروز بهعنوان یک سرزمین در آشوب به مردم جهان معرفی میشود و مخالفان دولتش، از پارلمان اروپا جایزه ساخاروف را دریافت کردهاند، بیشترین منابع نفتی در جهان را دارد و در فهرست کشورهای دارای بیشترین ذخایر نفت بالاتر از عربستان سعودی، کانادا و ایران قرار دارد. چنین کشوری با یک حکومت اگر تحت فشار اقتصادی قرار نگیرد، با فروش ذخایر خود میتواند پول مورد نیاز برای مقابله با دخالتهای آمریکایی را به دست بیاورد و تحت یک مدیریت صحیح، حتی زیرساختهای حیاتی را توسعه دهد. اما در چنین نگاهی، یک تهدید بزرگ علیه آمریکاییها به وجود میآید که هم منافع اقتصادیشان را تهدید میکند، هم حیات سیاسیشان را.
بنابراین با روی آوردن به تحریمهای اقتصادی فلجکننده در کنار تقویت احزاب اپوزیسیون سیاسی و به راه انداختن اعتراضهای مدنی، تلاش میکنند کشورهای ضد خودشان مثل ونزوئلا یا بولیوی را به هم بریزند یا کوبا و نیکاراگوئه را منزوی کنند. رسانهها طوری وانمود میکنند که زندگی در این چهار کشوری که نام بردیم، وجود ندارد در حالی که اینطور نیست. چون زندگی با استانداردهای آمریکایی جور در نمیآید، این کشورها بهعنوان سرزمینهای بد معرفی میشوند. مشکلات در این کشورها هست و مطمئنا کم هم نیست اما همه آن به دولتها ربطی ندارد، بلکه از اقدامات آمریکا و شرکتهای صاحب نفوذ در آمریکای لاتین سرچشمه میگیرد.
نفوذ روسها در حیاط خلوت آمریکا
آمریکاییها از زمان جنگ سرد خاطره خوبی از نفوذ روسها در دنیای لاتین پایین پایشان ندارند. در دهههای 60، 70 و 80 میلادی شورویها تلاش میکردند تا جای ممکن، نفوذشان در آمریکای جنوبی را افزایش دهند و تلاشهایشان به درگیریهای نیابتی با عوامل آمریکایی هم منجر شد؛ مثل درگیریهای داخلی نیکاراگوئه، بین کنتراهای تحت حمایت ایالات متحده و ساندینیستهای تحت حمایت شوروی.
روسها هنوز هم به آمریکای لاتین توجه دارند. چه در زمانی که این کشور، کشور شوراها بود چه امروز، ثروتی که در دل سرزمینهای آمریکای لاتین وجود دارد و همچنین نزدیکی استراتژیکش به خاک ایالات متحده، روسها را به خود جذب کرده است. همین جذابیتها باعث میشود که آمریکاییها از جانب روسها احساس خطر کنند و تلاشهایشان برای روی کار آوردن یا در قدرت ماندن سیاستمداران نزدیک به خودشان در کشورهای آمریکای لاتین هیچوقت متوقف نمیشود.
نظر شما