اشاره: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعهای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مىتواند رسالهای عملیه براى همه کسانى باشد که مىخواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی میآید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى به چاپ رسانیده است.
شمایل و سیمای پیامبر(ص)
۱ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقر مىنمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مىتابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیدهها حقیر مىنمود، و نه از فربهى انگشتنما بود. چهرهاى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمهاى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانىاش بلند، و بینىاش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مىشد. ابروانى پیوسته و گونههایى صاف و هموار داشت. مچهایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانهها بزرگ و خود شانهها پهن بود. کف دست و پایش کلفت و پر گوشت بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنههایش کم گوشت بود. نه بلند و بىقواره، و نه کوتاه و زننده بود. چهرهاش نه کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. کف دستهایش گشاده و مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. استخوانهاى قلم دست و پایش بلند بود.
موى سرش نه مجعّد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژههایش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مىرسید. دهانش فراخ و شیرین، میان بینىاش برآمده، دندانهایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. تمام اندامهایش معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینهاش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.
هنگام رضا و شادى، چهرهاش چون آینهاى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمىداشت و آرام و باوقار راه مىرفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مىزد که گویى از سراشیبى فرود مىآید. دندانهایش در حین تبسم، به سان دانههاى تگرگ نمایان مىشد و در هنگام خنده چون برق جهنده مىدرخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود. هنگامى که با مردم روبرو مىشد، پیشانیاش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب مىکرد. دانههاى عرق مانند مروارید بر چهرهاش مىغلتید و بوى عرقش خوشبوتر از مشک بود. مُهر نبوت در میان شانههایش نمایان بود.
۲ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مىخواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن برمىگشت.
۳ـ ابنشهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.
۴ـ از راهى نمىگذشت، مگر اینکه هر که از آنجا عبور مىکرد، از عطر عرق آن حضرت پى مىبرد که ایشان از آنجا گذشته است.
۵ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیدههایمان مىخوابد؛ ولى دلمان نمىخوابد و از پشت سر مىبینیم؛ چنان که از پیش رو مىبینیم.
۶٫ نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیهالسلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد علیهالسلام قرآن تلاوت مىکرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بیهوش مىشدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر با مردم نماز نمىخواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمىساخت [پس چرا مردم بیهوش نمىشدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مىساخت.»
۷ـ امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصفکنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان درآویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت:
ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مىنمود، روى نکویش چون ماه مىدرخشید؛ از میانقامت، بلندتر و از درازقامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مىشد، فرق باز مىکرد و هر گاه آن را بلند مىنمود، از نرمة گوش تجاوز نمىکرد. چهرهاى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مىشد. هالهاى از نور بر چهرهاش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمىکرد، مىپنداشت که میان بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونههایش صاف، میان دندانهایش باز و شیریندهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب بود. تنومند و عضلههایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفیدپوست بود.
اندامهایش میانه و به اندازه بود، استخوانهاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنههاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مىچکید. استوار قدم برمىداشت و آرام و با وقار راه مىرفت و گامهاى بلند برمىداشت. چنان راه مىرفت که گویى از سرازیرى فرود مىآید. دیدگانش را فرو مىافکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مىکرد. به کسى خیره نمىشد، بلکه کوتاه نظر مىکرد. با هر کس روبرو مىشد، در سلام کردن بر او پیشى مىگرفت.
امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت: «آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمىگفت. لب به سخن مىگشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان مىبرد. سخنان کوتاه و جامع مىگفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم داشت: نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مىنمود، گرچه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمىکرد؛ آرى، از هیچ طعامى بد نمىگفت و تعریف هم نمىکرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمىآورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشم کسى او را نمىشناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مىکرد [، نه با انگشت] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مىکرد. زمانى که سخن مىگفت، دستها را به هم مىچسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مىزد. چون خشم مىگرفت، روى خود را برمىگرداند و چشم را فرو مىخواباند. بیشتر خندهاش تبسم بود و چون مىخندید، دندانهایش مانند دانههاى تگرگ نمایان مىشد.»
وضع داخلى منزل آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم»، فرمود:
ـ به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مىرفت، اوقات خویش را سه قسمت مىکرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مىکرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مىپرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود باقى نمىنهاد.
و از جمله روش آن حضرت در مورد امت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مىداشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مىنهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مىپرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم مىکرد؛ از کار و بارشان مىپرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مىداد و مىفرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز اینگونه مطالب گفته نمىشد و از کسى، غیر آن را نمىپذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مىشدند و بىآنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمىشدند و چون از آن مجلس بازمىگشتند، خود رهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر(ص)
و از پدرم امیر مؤمنان علیهالسلام از وضع رسول خدا صلى الله علیه وآله در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مىکرد؟» فرمود:
ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمىداشت. با مردم اُنس مىگرفت و آنان را از خود نمیرماند. بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر آنان مىگماشت. از مردم مىپرهیخت و خود را از آنان مىپایید، بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان بدخُلقى کند. از یاران خود سراغ مىگرفت و از مردم از آنچه در میان آنان مىگذشت، پرسش مىنمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتى را تقبیح مىکرد و خوار مىشمرد. در کارها میانهرو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمىشد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مىکرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.
وضع مجلس آن حضرت
امام حسین علیهالسلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلىالله علیه وآله پرسیدم، فرمود:
ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمىنشست و برنمىخاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد و از این کار نیز نهى مىنمود. هر گاه به گروهى مىپیوست، هر جا که خالى بود، مىنشست و دیگران را نیز دستور مىداد که چنین کنند.
حق هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان نمىپنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامىتر است. با هر کس مىنشست، به قدرى صبر مىکرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مىخواست، بازنمىگشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مىدانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمىشد و آبروى کسى نمىریخت و اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر بازگو نمىشد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مىکردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مىنمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مىکردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و از غریبان نگهدارى مىکردند.
روش پیامبر(ص) با همنشینان
گفتم: «روش پیامبر صلى الله علیه وآله با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:
ـ همیشه خوشرو و خوشخُلق و نرمخو بود. خشن و درشتخو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مىورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمىشدند. خود را از سه چیز به سختى دور مىداشت: جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بىفایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمىکرد، لغزشهاى کسى را جستجو نمىنمود و عیب کسى را پى نمىگرفت.
سخن نمىگفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مىکرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بىحرکت مىماندند و چون ساکت مىشد، آنان سخن مىگفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمىکردند. هر که سخن مىگفت، همه ساکت به سخنانش گوش مىدادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مىگفتند. از چیزى که اهل مجلس مىخندیدند، مىخندید و از آنچه آنان تعجب مىکردند، تعجب مىکرد. بر بىادبى غریبان در خواستهها و گفتارشان صبر مىکرد تا جایى که اصحاب درصدد جلب اشخاص مزاحم برمىآمدند.مىفرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، کمکش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمىپذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمىبرید مگر آنکه از حد مىگذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مىکرد.
امام حسین علیهالسلام فرمود: «سپس از سکوت رسول خدا صلىالله علیه وآله پرسیدم»، پدرم فرمود:
ـ سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازهگیرى در این بود که همة مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مىکرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمىآورد و از کوره به در نمىبرد. و سکوتش در حذر در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مىپرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مىکرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مىبرد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مىنمود.
۸ ـ أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله چهرهاى درخشان داشت و رنگش مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مىشد. من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرمتر باشد.
۹ـ کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلى الله علیه و آله را خوشحال مىکرد، چهره مبارکش چون قرص قمر روشن مىشد.
۱۰ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخنتر بود و با کوتاهترین و در عین حال پرمعنىترین جملات، سخن مىگفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مىکرد که شنونده آن را بهخوبى درمىیافت و به حافظه مىسپرد. جوهرة صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
۱۱ـ فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پیش بیا»، پیش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نیافریدم که نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من] محمد بخشید، و یک جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.
۱۲ـ مىفرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شدهام.
۱۳ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: «خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک و پسندیده مخصوص گردانید. شما هم خود را بیازمایید؛ اگر آن اخلاق نیک در شما بود، خداى را سپاس بگویید و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید.» سپس آنها را بدین ترتیب ده خصلت شمرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوشخلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»
۱۴ـ انس گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله شجاعترین، نیکوترین و سخىترین مردم بود. شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سویش شتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از همه بیرون آمده، درحالى که سوار بر اسب شده و شمشیر بر گردن انداخته بود و به مردم مىفرمود: مترسید، چیزى نیست!
۱۵ـ امام على علیهالسلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مىشد و دو لشکر به هم مىرسیدند، ما به رسول خدا صلىالله علیه وآله پناهنده مىشدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.
۱۶ـ ابوسعید خُدرى گوید: رسول خدا از دختران پردهنشین باحیاتر بود و هر گاه چیزى را دوست نمىداشت، از قیافه آن حضرت درمىیافتیم.
۱۷ـ امام صادق علیهالسلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کند، اندکى صبر کرده و هر که بىتابى کند، اندکى بىتابى کرده است. سپس فرمود: در همه کارهایت صبر پیشهساز؛ زیرا خداى بزرگ محمد صلىالله علیه وآله را به پیامبرى برانگیخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مىگویند، صبر کن و به طورى شایسته از آنان دورى گزین، و مرا با تکذیبکنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نیز فرمود: «بدى دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است، گویى دوست گرم و صمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى بهرهاى بزرگ [از اندیشه و خرد] است.» رسول خدا صلىالله علیه وآله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این رو دلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «ما بهخوبى مىدانیم که تو سینهات از آنچه مىگویند، تنگ مىشود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیحگوى و از سجدهگزاران باش.» باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین شد و خداوند این آیه را فرستاد: «ما بهخوبى مىدانیم که آنچه مىگویند، تو را غمگین مىکند. اما آنان تو را تکذیب نمىکنند، بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مىکنند. البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیبشدن صبر کردند، و آزارها دیدند تا آنکه یارى ما به آنان رسید.»
پس پیامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مىگویند، صبر کن.»
پیامبر صلىالله علیه وآله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند فرمود: «از آنان پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.» اینجا بود که پیامبر فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمة نیکوى پروردگارت [و وعدههاى نجات و پیروزى او] در بارة بنىاسرائیل انجام یافت به پاداش صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مىساختند و آنچه را برمىافراشتند، واژگون نمودیم.» پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است.
ادامه دارد
صورت و سیرت پیامبر(ص)
صاحبخبر -
∎