شناسهٔ خبر: 22850779 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

صورت و سیرت پیامبر(ص)

صاحب‌خبر -
 

‏اشاره: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعه‌ای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مى‏تواند رساله‌ای عملیه براى همه کسانى باشد که مى‏خواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی می‌آید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى‏ به چاپ رسانیده است.‏
شمایل و سیمای پیامبر(ص)‏
۱ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقر مى‏نمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مى‏تابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهره‏اش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیده‏ها حقیر مى‏نمود، و نه از فربهى انگشت‏نما بود. چهره‏اى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمه‏اى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانى‌اش بلند، و بینى‏اش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مى‏شد. ابروانى پیوسته و گونه‏هایى صاف و هموار داشت. مچ‏هایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانه‏ها بزرگ و خود شانه‏ها پهن بود. کف دست و پایش کلفت و پر گوشت بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنه‏هایش کم گوشت بود. نه بلند و بى‏قواره، و نه کوتاه و زننده بود. چهره‏اش نه کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. کف دستهایش گشاده و مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. استخوان‌هاى قلم دست و پایش بلند بود.
موى سرش نه مجعّد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژه‏هایش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مى‏رسید. دهانش فراخ و شیرین، میان بینى‏اش برآمده، دندان‌هایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. تمام اندام‌هایش معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینه‏اش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.
هنگام رضا و شادى، چهره‏اش چون آینه‏اى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمى‏داشت و آرام و باوقار راه مى‏رفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مى‏زد که گویى از سراشیبى فرود مى‏آید. دندان‌هایش در حین تبسم، به سان دانه‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد و در هنگام خنده چون برق جهنده مى‏درخشید.
اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود. هنگامى که با مردم روبرو مى‏شد، پیشانی‌اش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب‏ مى‏کرد. دانه‏هاى عرق مانند مروارید بر چهره‏اش مى‏غلتید و بوى عرقش خوشبوتر از مشک بود. مُهر نبوت در میان شانه‏هایش نمایان بود.
۲ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مى‏خواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن برمى‏گشت.
۳ـ ابن‌شهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.
۴ـ از راهى نمى‏گذشت، مگر اینکه هر که از آنجا عبور مى‏کرد، از عطر عرق آن حضرت پى مى‏برد که ایشان از آنجا گذشته است.
۵ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیده‏هایمان مى‏خوابد؛ ولى دلمان نمى‏خوابد و از پشت سر مى‏بینیم؛ چنان که از پیش رو مى‏بینیم.‏
‏۶٫ نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیه‌السلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد علیه‌السلام قرآن تلاوت مى‏کرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بیهوش مى‏شدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر با مردم نماز نمى‏خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى‏ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمى‏شدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مى‏ساخت.»
۷ـ امام حسن مجتبى علیه‌السلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصف‏کنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان درآویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت:‏
‏ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مى‏نمود، روى نکویش چون ماه مى‏درخشید؛ از میان‌قامت، بلندتر و از درازقامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مى‏شد، فرق باز مى‏کرد و هر گاه آن را بلند مى‏نمود، از نرمة گوش تجاوز نمى‏کرد. چهره‏اى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مى‏شد. هاله‏اى از نور بر چهره‏اش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمى‏کرد، مى‏پنداشت که میان بینى‏اش برآمدگى دارد.‏
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونه‏هایش صاف، میان دندان‌هایش باز و شیرین‌دهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندام‌هایش متناسب بود. تنومند و عضله‏هایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفیدپوست بود.
اندام‌هایش میانه و به اندازه بود، استخوان‌هاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنه‏هاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مى‏چکید. استوار قدم برمى‏داشت و آرام و با وقار راه مى‏رفت و گامهاى بلند برمى‏داشت. چنان راه مى‏رفت که گویى از سرازیرى فرود مى‏آید. دیدگانش را فرو مى‏افکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مى‏کرد. به کسى خیره نمى‏شد، بلکه کوتاه نظر مى‏کرد. با هر کس روبرو مى‏شد، در سلام کردن بر او پیشى مى‏گرفت.‏
امام حسن مجتبى علیه‌السلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت: «آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمى‏گفت. لب به سخن مى‏گشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان مى‏برد. سخنان کوتاه و جامع مى‏گفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم‏ داشت: نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مى‏نمود، گرچه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمى‏کرد؛ آرى، از هیچ طعامى بد نمى‏گفت و تعریف هم نمى‏کرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمى‏آورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مى‏کرد [، نه با انگشت‏] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مى‏کرد. زمانى که سخن مى‏گفت، دستها را به هم مى‏چسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مى‏زد. چون خشم مى‏گرفت، روى خود را برمى‏گرداند و چشم را فرو مى‏خواباند. بیشتر خنده‏اش تبسم بود و چون مى‏خندید، دندان‌هایش مانند دانه‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد.»
وضع داخلى منزل آن حضرت‏
امام حسین علیه‌السلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم»، فرمود:
ـ به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مى‏رفت، اوقات خویش را سه قسمت مى‏کرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مى‏کرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مى‏پرداخت و چیزى از آن وقت را براى‏ خود باقى نمى‏نهاد. ‏
و از جمله روش آن حضرت در مورد امت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مى‏داشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مى‏نهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مى‏پرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم مى‏کرد؛ از کار و بارشان مى‏پرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مى‏داد و مى‏فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز این‌گونه مطالب گفته نمى‏شد و از کسى، غیر آن را نمى‏پذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مى‏شدند و بى‏آنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمى‏شدند و چون از آن مجلس بازمى‏گشتند، خود رهنمایانى بودند.
وضع خارج از منزل پیامبر(ص)
و از پدرم امیر مؤمنان علیه‌السلام از وضع رسول خدا صلى الله علیه وآله در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مى‏کرد؟» فرمود:
ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمى‏داشت. با مردم اُنس مى‏گرفت و آنان را از خود نمی‌رماند. بزرگ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر آنان مى‏گماشت. از مردم مى‏پرهیخت و خود را از آنان مى‏پایید، بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان بدخُلقى کند. از یاران خود سراغ مى‏گرفت و از مردم از آنچه در میان آنان مى‏گذشت، پرسش مى‏نمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد و هر کار زشتى را تقبیح مى‏کرد و خوار مى‏شمرد. در کارها میانه‌رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمى‏شد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مى‏کرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.
وضع مجلس آن حضرت‏
امام حسین علیه‌السلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلى‌الله علیه وآله پرسیدم، فرمود:
ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمى‏نشست و برنمى‏خاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد و از این کار نیز نهى مى‏نمود. هر گاه به گروهى مى‏پیوست، هر جا که خالى بود، مى‏نشست و دیگران را نیز دستور مى‏داد که چنین کنند.
حق هر یک از اهل مجلس را ادا مى‏کرد و کسى از آنان نمى‏پنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامى‏تر است. با هر کس مى‏نشست، به قدرى صبر مى‏کرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مى‏خواست، بازنمى‏گشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مى‏دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمى‏شد و آبروى کسى نمى‏ریخت و اگر از کسى لغزشى سر مى‏زد، جاى دیگر بازگو نمى‏شد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مى‏کردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى‏نمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مى‏کردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم‏ مى‏داشتند و از غریبان نگهدارى مى‏کردند.
روش پیامبر(ص) با همنشینان
گفتم: «روش پیامبر صلى الله علیه وآله با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:
ـ همیشه خوشرو و خوش‏خُلق و نرمخو بود. خشن و درشت‏خو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مى‏ورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمى‏شدند. خود را از سه چیز به سختى دور مى‏داشت: جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بى‏فایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمى‏کرد، لغزش‌هاى کسى را جستجو نمى‏نمود و عیب کسى را پى نمى‏گرفت.
سخن نمى‏گفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مى‏داشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مى‏کرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بى‏حرکت مى‏ماندند و چون ساکت مى‏شد، آنان سخن مى‏گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمى‏کردند. هر که سخن مى‏گفت، همه ساکت به سخنانش گوش مى‏دادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مى‏گفتند. از چیزى که اهل مجلس مى‏خندیدند، مى‏خندید و از آنچه آنان تعجب مى‏کردند، تعجب مى‏کرد. بر بى‏ادبى غریبان در خواسته‏ها و گفتارشان صبر مى‏کرد تا جایى که اصحاب درصدد جلب اشخاص مزاحم برمى‏آمدند.مى‏فرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، کمکش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمى‏برید مگر آنکه از حد مى‏گذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مى‏کرد.
امام حسین علیه‌السلام فرمود: «سپس از سکوت رسول خدا صلى‌الله علیه وآله پرسیدم»، پدرم فرمود:
ـ سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازه‏گیرى در این بود که همة مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مى‏کرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمى‏آورد و از کوره به در نمى‏برد. و سکوتش در حذر در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مى‏پرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مى‏کرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مى‏برد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مى‏نمود.
۸ ـ أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله چهره‏اى درخشان داشت و رنگش مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مى‏شد. من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرم‏تر باشد.
۹ـ کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلى الله علیه و آله را خوشحال مى‏کرد، چهره مبارکش چون قرص قمر روشن مى‏شد.‏
‏۱۰ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخن‏تر بود و با کوتاهترین و در عین حال پرمعنى‏ترین جملات، سخن مى‏گفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مى‏کرد که شنونده آن را به‌خوبى درمى‏یافت و به حافظه مى‏سپرد. جوهرة صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
۱۱ـ فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پیش بیا»، پیش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نیافریدم که نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من‏] محمد بخشید، و یک جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.
۱۲ـ مى‏فرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شده‏ام.
۱۳ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک و پسندیده مخصوص گردانید. شما هم خود را بیازمایید؛ اگر آن اخلاق نیک در شما بود، خداى را سپاس بگویید و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید.» سپس آنها را بدین ترتیب ده خصلت شمرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوش‏خلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»
۱۴ـ انس گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله شجاع‏ترین، نیکوترین و سخى‏ترین مردم بود. شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سویش شتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از همه بیرون آمده، درحالى که سوار بر اسب شده و شمشیر بر گردن انداخته بود و به مردم مى‏فرمود: مترسید، چیزى نیست!‏
‏ ۱۵ـ امام على علیه‌السلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مى‏شد و دو لشکر به هم مى‏رسیدند، ما به رسول خدا صلىالله علیه وآله پناهنده مى‏شدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.
۱۶ـ ابوسعید خُدرى گوید: رسول خدا از دختران پرده‏نشین باحیاتر بود و هر گاه چیزى را دوست نمى‏داشت، از قیافه آن حضرت درمى‏یافتیم.
۱۷ـ امام صادق علیه‌السلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کند، اندکى صبر کرده و هر که بى‏تابى کند، اندکى بى‏تابى کرده است. سپس فرمود: در همه کارهایت صبر پیشه‏ساز؛ زیرا خداى بزرگ محمد صلىالله علیه وآله را به پیامبرى برانگیخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مى‏گویند، صبر کن و به طورى شایسته از آنان دورى گزین، و مرا با تکذیب‏کنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نیز فرمود: «بدى دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است، گویى دوست گرم و صمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى بهره‏اى بزرگ [از اندیشه و خرد] است.» رسول خدا صلىالله علیه وآله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این رو دلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «ما به‌خوبى مى‏دانیم که تو سینه‏ات از آنچه مى‏گویند، تنگ مى‏شود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیح‏گوى و از سجده‏گزاران باش.» باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین شد و خداوند این آیه را فرستاد: «ما به‌خوبى مى‏دانیم که آنچه مى‏گویند، تو را غمگین مى‏کند. اما آنان تو را تکذیب نمى‏کنند، بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مى‏کنند. البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب‌شدن صبر کردند، و آزارها دیدند تا آنکه یارى ما به آنان رسید.»
پس پیامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مى‏گویند، صبر کن.»
پیامبر صلىالله علیه وآله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند فرمود: «از آنان پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.» اینجا بود که پیامبر فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمة نیکوى پروردگارت [و وعده‏هاى نجات و پیروزى او] در بارة بنى‌اسرائیل انجام یافت به پاداش صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مى‏ساختند و آنچه را برمى‏افراشتند، واژگون نمودیم.» پیامبر صلىالله علیه وآله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است.
ادامه دارد