به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «دوازده نظریه درباره طبیعت بشر» با عنوان فرعی «مکتب کنفوسیوس، آیین هندو، مکتب بودایی، افلاطون، ارسطو، یهودیت و مسیحیت، اسلام، کانت، مارکس، فروید، سارتر، نظریات داروینی» نوشته لزلی استیونسن، دیوید ل.هابرمن و پیتر متیوز رایت به تازگی با ترجمه میثم محمدامینی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.
این کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه فلسفه زندگی» است که این ناشر چاپ میکند. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۲ چاپ شده است. نویسنده در مقدمهای که برای ویراست چهارم کتاب نوشته، آورده است: از تابستان ۱۹۶۷ که نخستین بار اندیشه تالیف چنین کتابی به ذهنم خطور کرد، مدتها گذشته است. امریکا دستخوش جنگ ویتنام و شورشهای خیابانی علیه نژادپرستی بود و من هم دانشجویی بلندپرواز اما پر از شک و تردید در مقطع دکتری در دانشکده فلسفه دانشگاه آکسفورد بودم که تعطیلات تابستانم را در ایالات متحده میگذراندم. به یاد دارم که در میان تجربیاتم از شهرهای شرق و مناظر حیرت انگیز غرب و برخوردهای کوتاهم با گاوچرانها و سرخپوستها و فعالان ضدجنگ و هیپیها، یادداشتهای مختصری هم درباره مقایسه ساختاری میان مسیحیت، مارکسیسم، روان کاوی، و اگزیستانسیالیسم روی کاغذ آوردم.
این کتاب به غیر از بخش «نتیجه گیری: آمیزه ای از همه نظریات؟» و کتاب شناسی و نمایه، و ۱۲ فصل اصلی، چند مقدمه دارد که مربوط به ویراستهای مختلف آن است. پیش گفتار ویراست ششم، پیش گفتار ویراست پنجم، پیش گفتار ویراست چهارم و مقدمه: نظریات رقیب و ارزیابی انتقادی، عناوین مطالبی هستند که پیش از فصول کتاب قرار گرفته اند.
۱۲ فصل کتاب نیز به این ترتیب اند:
مکتب کنفوسیوس: طریق حکما، آیین هندو به روایت اوپانیشادها: جست و جوی معرفت غایی، بوداگرایی: در پی گامهای بودا، افلاطون: حاکمیت عقل، ارسطو: آرمان بهروزی بشر، کتاب مقدس: بشریت در رابطه با خدا، اسلام: تسلیم در برابر خدا، کانت: علت و دلیل اخلاق و مذهب، مارکس: پایه اقتصادی جوامع انسانی، فروید: اساس ناخودآگاه ذهن، سارتر: آزادی بنیادی، نظریات داروینی درباره طبیعت بشر.
به تعبیر نویسندگان اثر، این کتاب برای کسی نوشته شده است که به دنبال «فلسفه زندگی» است؛ یعنی درکی از طبیعت بشر که راهنمایی مان کند چه گونه باید زندگی کنیم. چنین تجویزی اغلب مبتنی است بر نوعی «تشخیص» درباره این که ایراد از کجاست، و آن هم به نوبه خود مبتنی است بر برخی «آرمانها» درباره این که زندگی چه گونه باید باشد یا انسانها چه طور باید باشند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
بیشتر از سی سال پیش، یکی از استادان ممتاز مطالعات اسلامی دانشگاه شیکاگو، فضل الرحمان [ملک]، به این نکته اشاره کرد که با وجود آن که در قرآن بیش از ۲۵۰۰ بار کلمه «الله» آمده است، اما موضوع اصلی کتاب نه خدا، بلکه نوع بشر است. قرآن خود را وسیله «هدایت» بشریت معرفی میکند. اما هدایتی که به صورت «تذکر» [یا یادآوری] است. اصلا یکی از القاب یا نامهایی که قرآن به خود نسبت می دهد «ذکر» [یادآوری کننده] است. معنای تلویحی این سخن آن است که کتاب خدا را نباید منبع آگاهیهای تازه درباره خداوند یا نوع بشر بدانیم؛ بلکه رسالت آن و رسالت پیامبری که آن را آورده تلنگر زدن به حافظه مخاطبان است، یادآوری چیزهایی است که از پیش میدانستند اما فراموش کرده اند.
با در نظر داشتن عقیده مسلمانان که قرآن را «وحی» الهی میدانند، شاید این ادعا برای خواننده قدری عجیب باشد. اما همان گونه که دیدیم، قرآن از منظر بازبینی و اصلاح به کتب عهدینی نظر دارد. این رابطه شبیه رابطه عهد جدید با متون مقدس یهودیان است. از این رو، شاید بد نباشد این طور فرض کنیم که قرآن به خوانندگانش چیزی شبیه «عهد سوم» ارائه میکند، نه نظام دینی یکسره تازهای در عرصه اندیشه و عمل.
این کتاب با ۵۶۰ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۵۰۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما