شناسهٔ خبر: 20397113 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

درباره 2 نمایش«قضیه» و «حراج استثنایی...» در جشنواره تئاتر دانشگاهی

اگر بدانیم که قضیه چیست

فرهیختگان: روز سوم جشنواره دانشگاهی در تالار مولوی به تماشای دو نمایش«قضیه» به نویسندگی و کارگردانی سجاد امیرمجاهدی و«حراج استثنایی اسطرلاب مچی(بدنه پلاستیکی) با 3000 سال ضمانت سام سرویس فقط با یک کلیک» به نویسندگی و کارگردانی صدرا صباحی گذشت.

صاحب‌خبر -

 از قضیه بگو
نمایش «قضیه» در نهایت می‌شود تلاش برای نا سرراست کردن یک قضیه. روی صحنه چهارچوبی پهن شده که در آن آب ریخته‌اند. از بیرون این چارچوب سیم‌های برقی با سر لخت به داخل آمده است. در کنار چارچوب پهن شده زنی نشسته که فحش می‌دهد، عدد می‌شمارد و در جایی تهدید به وصل کردن سیم‌ها به برق می‌کند. در چهارچوب سه مرد ایستاده‌اند که احتمالا قرار است به قضیه‌ای اعتراف کنند اما نویسنده و کارگردان بیش از آنکه خیال روایت یک قضیه را داشته باشد به دنبال روایتی فرمال از یک اعتراف بوده است. نویسنده نخواسته با زنجیر کردن حوادث با منطق و علت و معلولی در پی هم ما را در جریان یک قضیه بگذارد. او کنش‌های لحظه حادثه را به موتیف‌های حرکتی تبدیل کرده و مدام آنها را تکرار می‌کند. گویا این سه مرد یا یکی از این سه مرد در مستی اقدام به قتل یک کودک کرده‌اند. احتمالا آنها در وضعیتی قرار گرفته‌اند که مجبور به اعتراف هستند. به احتمال زیاد آن زنی که دو شاخه برق را به‌دست دارد به دنبال این اعتراف است. او در جایی به همراه پسر بچه‌ای که وارد صحنه شده - البته دقیقا نمی‌دانیم چرا- صحنه را ترک می‌کند. شاید آنچه می‌خواسته بشنود، شنیده است. اما سه مرد در چارچوب پر از آب باقی می‌مانند تا همچنان به کار تکرار موتیف‌های اجرایی مشغول باشند. نور روی تماشاچی می‌آید، در سالن باز می‌شود و همان‌طور که بازیگران به تکرار مشغول‌اند سالن را ترک می‌کنیم. این که در بازگو کردن قضیه این همه «شاید» و «ممکن است» و «به احتمال» آمد مربوط به شکل روایت اثر است که هیچ خیال داستان‌گویی ندارد. به عبارت دیگر قضیه برای نویسنده و کارگردان عبارت از ترسیم یک فرم اجرایی بوده است. سال‌هاست که در تئاتر ایران گروهی بر این اعتقادند که داستان‌گویی کار سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی اکثریت پسند است و تئاتر باید به سراغ بیانی برود که خاصِ این رسانه باشد، به‌گونه‌ای که تجربه آن در رسانه‌های دیگر ممکن نباشد. البته که چنین نظری بیراه نیست اما نتیجه در بسیاری از موارد خالی ماندن دست مخاطب از قضیه‌هایی برای بازتعریف است. کار می‌کشد به آنجا که مخاطب متوجه نمی‌شود که کجا آمده، چه دیده و نتیجه چه بوده است. چیزی در خاطر نمی‌ماند جز چند شکل نمایشی. مثلا در جایی یکی از شخصیت‌ها در حالی که زخمی شده روی زمین پرآب می‌افتد. این پخش شدن رنگ قرمز در آب حالِ قشنگی به صحنه می‌دهد که ممکن است به کار عکاسان تئاتر بیاید. شاید هم قضیه همین بوده است. البته نظم اجرایی گروه در سطح یک کار دانشجویی مثال‌زدنی است و در روزگار و تجربه‌ای دیگر ممکن است به کار بیاید تا یک«قضیه» را به سر انجام برساند.

 اجرا را از من بگیر اسمم را نه
وقتی برای تماشای«حراج استثنایی...» وارد تالار کوچک مولوی می‌شویم نمایش از همان آغاز در حال اجراست، خاصه اینکه اینجا داستانی با زبانی واقع‌گرایانه روایت می‌شود. اما تجربه‌گرایی کارگردان در شروع یک نمایش رئالیستی این‌گونه قطع می‌شود که خود او در مقابل تماشاگر قرار می‌‌گیرد و توضیح می‌دهد که شروع نمایش او این‌گونه است که از همان لحظه ورود تماشگر اجرای نمایش آغاز شده است! همچنین او نسبت به اینکه عنوان نمایش او در برنامه و کانال تلگرامی جشنواره به شکل کامل ذکر نشده اعتراض می‌کند و عنوان کامل نمایش را به دو زبان فارسی و انگلیسی یک بار دیگر می‌گوید. علاوه‌بر این‌ اشاره می‌کند که هر کاری کرده‌اند که درِ انتهایی صحنه باز و بسته شود، موفق نشده‌اند. البته یکی از جذابیت‌های جشنواره دانشگاهی قسمت شدن چنین خام‌دستی‌هایی است. از این‌ها که بگذریم با خانواده‌ای روبه‌رو می‌شویم که عمویی 94 ساله و در حال احتضار دارند. همه نگاهشان به ارثیه عمو است. کارگردان، صحنه‌ای خالی و کلامی واقع‌گرایانه را برای شخصیت‌هایش انتخاب کرده اما روایت در سطح کلام دچار بی‌در و پیکری می‌شود. عین واقع بودن جایگزین واقع‌گرایی می‌شود. استفاده از صحنه آرایی واقع‌گرایانه می‌توانست همراه با این کلام به یک شکست اجرایی کامل ختم شود که کارگردان از کنار این یکی جسته است و این کلامِ مثل واقعیت در صحنه‌ای خالی جاری می‌شود. ایده نویسنده برای قطع روایت و تکرار یک وضعیت به شکلی دیگر هم از آن تجربه‌های تکراری و عادت شده به نظر می‌آید. جالب اینکه اینجا هم پایان نمایش همچون نمایش«قضیه» تکرار یک موتیف است. یعنی کنش پایانی نمایش دوباره و سه باره تکرار می‌شود، نور روی تماشاگران می‌آید و همان‌طور که سالن را ترک می‌کنیم کنش پایانی همچنان در حال تکرار است. این مشابهت باعث می‌شود که آدم فکر کند این نوع پایان‌بندی به شکل جدی در دانشگاه‌ها مُد شده است.