سید حسین رسولی
خبرنگار گروه تماشا
این اثر یک پروژه دانشگاهی است که در دانشگاه هنر تهران کلید خورده و مدت زمان طولانیای تمرینات آن ادامه داشته و در حال حاضر روی صحنه جان گرفته است. «روزی میبایست میمُرد» برداشتی آزاد از نمایشنامه بسیار مشهور «مکبث» به نویسندگی ویلیام شکسپیر است. دراماتورژی این کار نیز برعهده «احسان زیورعالم» است. نکته اصلی متن شکسپیر تاکید بر شقاوت انسان است. یک نظامی اسکاتلندی که تحت تاثیر حرفهای چند جادوگر قرار میگیرد با توجه به فشاری که از طرف همسرش به او اعمال میشود تصمیم میگیرد که «دانکن» پادشاه اسکاتلند را به قتل برساند و قدرت را در دست بگیرد. این نمایش در سالهای ۱۶۱۱ نوشته شده است. در اجرای موسوی شاهد تاکید بیش از حد بر قدرت القای جادوگران بر تصمیمگیری مکبث هستیم. به همین مناسبت پای صحبتهای «سیدرضا موسوی» نشستهایم که در ادامه میخوانید.
ایده نمایش شما از کجا شروع شد و چه روندی طی شد تا روی صحنه جان گرفت؟
در گذشته در تمرینات تئاتر «گارجنیتزه» در کشور لهستان زیر نظر «استانیوسکی» شرکت داشتم. گروهی هم داشتیم که به همین شکل تمرین داشت. بهمخصوص تاکید بر ریتم، بدن و اینگونه مسائل داشتیم. اجرایی در لهستان داشتیم، آقای استانیوسکی تاکید کرد که در آنجا بمانم و در تمریناتشان شرکت کنم. میخواستند اجرایی را در تهران داشته باشند برای همین احتیاج به یک بازیگر ایرانی داشتند. چون وقتمان خیلی زیاد بود و همیشه تئاتر کار میکردیم. در همان تمرینات و با توجه به پیشینه ورزشهای رزمی که داشتم به ایده اجرای «روزی میبایست میمُرد»رسیدم. البته باید بگویم که در ورزشهای رزمی چندین مقام جهانی هم به دست آوردم و دوست داشتم که از این امکان در تئاتر استفاده کنم. یعنی از هنرهای رزمی در اجرای تئاتر استفاده کنم. در واقع شیوه اجرایی گارجنیتزه و هنرهای رزمی را با هم یکی کردم. یک امر پژوهشی برایم شد. متنهای بسیاری زیادی را با همین ایده اجرایی خواندم. البته از همان اول میدانستم که نمایشنامه «مکبث» ویلیام شکسپیر خیلی به این ایده میخورد. ولی مکبث خیلی کار شده بود. دنبال این بودم که متن جدیدتری پیدا کنم؛ اما، در نهایت دوباره به همین نمایشنامه «مکبث» رسیدم. وقتی به ایران بازگشتم تلاش کردم تمام ترجمههای مکبث را بخوانم. صحنههایی را انتخاب کردم. ایدههایی برای آنها داشتم و در نهایت ۱۲ بخش را انتخاب کردم. دنبال خط روایی از خود شخصیت مکبث بودم. در ذهنم بود که شکل اجرایی چهطور باید باشد. شکلهای مختلف اجرا را درآوردم. بعد رفتم سراغ انتخاب بازیگر تا کار را اجرا کنیم. متاسفانه بازیگر خوب با صدا و بدن مناسب نداریم. در لهستان همه بازیگرها موسیقی بلد هستند. بدن بسیار خوبی دارند. نظام تئاتری متفاوتی دارند. در ایران خیلی به مشکل خوردم. در رشته کارشناسیارشد در دانشگاه هنر تهران مشغول تحصیل بودم. چند بازیگر انتخاب کردم. روی بدن آنها کار کردم. دوست داشتم که جادوگران نمایش بتوانند صدای خوبی داشته باشند. بنابراین یک خواننده انتخاب میکردم و بعد روی بازیگریاش کار میکردیم. برای شخصیت «پیک» بدن مناسب میخواستم. پس کسی را که بدن خوبی داشت انتخاب میکردم و بعد روی بازیگری آن کار میکردم. خیلی تمرین کردیم. بالاخره در اردیبهشت سال ۱۳۹۶ اجرا رفتیم. مدت زمان زیادی تمرینات ما طول کشید. اینجور کارها، بارها عوض میشوند یعنی در هر اجرا شکل متفاوتی پیدا میکنند. حذف و اضافه دارند. دست کارگردان برای این نوع کارها خیلی باز است. میتوان تغییرات زیادی اعمال کرد. مثلا اگر تماشاگری روز اول اجرای ما را دیده باشید اگر در روزهای آخر دوباره بیاید با یک اجرای متفاوت روبهرو میشود.
با یک دراماتورژ همکاری کردید. کسی که متخصص در امر نمایشنامه و اجراست. این همکاری چگونه بود؟
قبل از اینکه یک دراماتورژ به گروه ما اضافه شود حدود ۱۲ صحنه را انتخاب کرده بودم. فکر کردم که باید یک چنین شخصی در گروه باشد. خودم این کاره نیستم. یک کسی میخواستم که علم این کار را داشته باشد. با دلیل و منطق بتواند همه چیز را کنار هم بچیند. مشکلات اجرایی را از بین ببرد و در کارگردانی به من کمک کند. احسان زیورعالم به گروه معرفی شد. با او صحبت کردم. همه چیز را مرور کردیم. در نهایت کار ما اینگونه شد که به سوی روایت جادوگران رفتیم. اوایل فقط شخصیت «مکبث» مهم بود. همه چیز از هم جدا بود. حالا دیگر شخصیتهای جادوگر را خیلی درشت اجرا کردیم. اگر جادوگر را یک شخصیت بد ذات بدانیم خیلی از آدمها این شرارت و مشکلات را در وجود خودشان دارند. جاهطلبی مکبث باعث کارهای او میشود. به نظرم بعضی از آدمها کم و زیاد شرارت دارند. روی این خصوصیت شرارت تاکید کردیم. انگار که جادوگران با گاری به این ور و آن ور میروند و شخصیت مکبث را برای مردم تعریف میکنند. اجرای ما الآن این شکلی شده است.
درباره شیوه تمرینات و اجرایی «استانیوسکی» در لهستان بگویید. چه چشماندازی برای رشد تئاتر دارد؟
گروه «گارجنیتزه» با مدیریت «استانیوسکی» اداره میشود. خود گارجنیتزه نام روستایی در لهستان است. استانیوسکی از گروه تئاتری یرژی گروتوفسکی جدا شد و این گروه را راه انداخت. البته این مکان الآن مرکز تئاتر اروپا شده است. سه چهار سالن بسیار خوب با امکانات عالی دارد. برای همه گروه خوابگاه با امکانات دارد. در این چند سال خیلی به آن رسیدهاند. همین محل یک آکادمی تئاتری هم دارد. کسانی که این شیوه را دوست دارند چیزی در حدود دو سال در این آکادمی آموزش میبینند. هر ماه چهار پنج روز پشت سرهم تمرین دارند. هنرجوها از کشورهای مختلف اروپا میآیند. اکثرا در موسیقی خیلی وارد هستند. سابقه بازیگری پیشرفته دارند. ابتدا از آنها تستی گرفته میشود و بعد انتخاب میشوند. انگار یک کارگاه آموزشی دو ساله است. صبحها یک نوع تمرینات خاص دارند. جمع میشوند و نرمش میکنند. کارهای بدنی میکنند. تمرینات بازیگری دو نفره میکنند. شبها دوباره تمرین میکنند. در جنگل و در تاریکی میدوند، دنبال این هستند که حس گروه شدن را شکل بدهند. اگر بازیگر خوبی وجود داشته باشد خود «استانویسکی» از او برای اجرا دعوت میکند. ساز و کارش این شکلی است.
درباره گروه اجرایی خودتان چه نظری دارید؟
تمرینات ما به مدت ۲۰ ماه طول کشید. به هر کسی بگویید در همان اول میخندد. چون زمان تمرینات خیلی زیاد بود. تازه اینکه بازیگرها هم بمانند. واقعا دوست دارم از بازیگرها و عوامل گروه که از ابتدا با ما بودند تشکر کنم. خیلی از افراد آمدند و رفتند. انضباط برای من خیلی مهم بود. در این ۲۰ ماه کار تئاتری، پدر و مادرم خیلی از من حمایت کردند. مشکلات مادی داشتم و حمایت کردند. مجموعه تالار مولوی هم با وجود آشنابازی و رابطه در سالنهای تئاتر به من اجرا دادند. مثلا در تئاترشهر و ایرانشهر فقط با آشنابازی میتوانید اجرا بگیرید. بازبینهای تالار مولوی خیلی حرفهای هستند. توانستیم کارمان را نشان بدهیم و انتخاب بشویم. در سالنهای دیگر اول میپرسیدند که چه بازیگری دارید! الان طوری شده که فقط یک عده خاص در آن سالنها اجرا میروند. به نظرم آقای امیرحسین حریری، مدیر سالن مولوی به دنبال اجراهای دانشگاهی و پژوهشی است. دنبال چهره و کارهای بفروش نیست. هدف اجرای ما هم پژوهش بود. میخواستیم ببینیم چه نتیجهای از این شیوه اجرایی میگیریم.