به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا)، انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی در سال 1388 کتابی را منتشر کرد که پیرامون تاریخ نگاری غربی توضیحاتی را ارائه داده است. این کتاب در 360 صفحه به قلم دکتر محمد امیرشیخ نوری طبع شده است و دارای چهار بخش میباشد. در دهه آخر این قرن، فعالیت رهبران آن شدت گرفت و همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، پیوند منافع قدرت های بزرگ اروپا و آمریکا با حرکت صهیونیسم در خاورمیانه، به ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین انجامید. آگاهی مردم جهان نسبت به حقیقت صهیونیسم و ماهیت دولت اسرائیل، از بدو پیدایش تا کنون، از مراحلی گذشته و تکامل یافته است.
نویسنده قبل از ورود به بحث با بیان فرضیه های اصلی و فرعی به تعریف واژه های مهم این کتاب پرداخته است و از جمله صهیون، صهیونیسم، موساد و شووینیسم را تعریف نموده است، در تعریف شووینیسم آورده که به میهن پرستی افراطی شووینیسم میگویند و شوون نام کهنه سربازی بود در ارتش ناپلئون، که میهن پرستی پر از تظاهر و علاقه شدید وی به ناپلئون همیشه مورد تمسخر همکارانش بود.
بخش اول: تاریخ نگاری معاصر اروپا و کشورهای تحت سلطه
فصل اول: فروریختگی نظام استعماری و پیدایش تاریخ نویسی نو استعماری
مسلما تدبیر تاریخ نویسی نو-استعمارگر خدمت به خواست های سیاست کشورهای امپریالیستی میباشد. تاریخ نویسان امپریالیستی از تنفر مردم آسیا و آفریقا نسبت به استعمارگری کهنه آگاهند و از آنجا که همه چیز را خوب میدانند، میکوشند تا آن را از سیاست معاصر قدرتهای استعماری «جدا» سازند. کمک استعمارگران به ایجاد رژیمهایی مثل صهیونیسم در فلسطین و رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، از دو جهت در راستای اهداف کشورهای استعماری بود:
به عنوان پایگاهی از آنها استفاده میشد.
به عنوان انحراف فکری کشورهای تحت سلطه از امپریالیسم به صهیونیسم و آپارتاید مورد بهره برداری قرار میگرفتند و تازه استعمارگران خود را به عنوان میانجی مطرح میکردند.
فصل دوم: مورخان اروپایی و صهیونیسم
برخی اندیشمندان اروپایی تعابیر خاصی نسبت به مسئله تمدن و تقسیم بندی آن داشتند. هانس کن تاریخدان معروف آمریکایی که تمدنهای جهانی را به دو نوع تمدن متحرک و تمدن خواب آلود تقسیم کرده، معتقد است که امپریالیسم غرب تمدن های خواب آلود آفریقا و آسیا را بیدار کرد و بدان جان تازهای بخشید. آدولف برله جامعه شناس معروف آمریکایی نیز پا را فراتر گذاشته و میگوید: اگر استعمار نمیبود، ملل آسیا و آفریقا، نه میتوانستند پا به عرصه وجود بگذارند و نه میتوانستند در تمدن قرن بیستم راه یابند.
منتسکیوی فرانسوی در کتاب معروف و پرآوازه خود روح القوانین که در آن پیرامون حقوق طبیعی، لزوم آزادی، برابری، برادری، جدایی قوا، قانون اساسی، حکومت مشروطه و پارلمانی سخن میگوید و جایگاه خاصی در روشن ساختن افکار عمومی در انقلاب کبیر فرانسه به خود اختصاص داده، مروج بردگی و برده داری است و بردگی آفریقائیان برای اروپائیان را طبیعی قلمداد میکند و حق آنها میداند که عندالزوم باید برده شوند.
تصویر عرب عقب مانده در ادبیات صهیونیسم با اهمیت است. آحاد هعام متفکر صهیونیست در 1891 میلادی ملاحظه کرد که شهرک نشینان صهیونیست با خشونت با اعراب رفتار میکنند و به آنان به چشم «وحشیان بیابان گرد» مینگرند، به عنوان «ملتی همانند خران که بینایی ندارند و چیزی را از آنچه پیرامونشان میگذرد درک نمیکنند.»
تصویر عرب حاشیهای در تلاشهای صهیونیسم دایر بر افکار وجود هر گونه هویت سیاسی یا احساسات ملی برای عربها به طور اعم و فلسطینیها به طور اخص روشن میشود. صهیونیست ها در تبیین ادراک خویش نسبت به قیامهای عربها بر ضد اسرائیلیها تاکید میکنند که انگیزه این انقلابها، مهرورزی به وطن یا پایبندی انسان به میراث خود نیست، بلکه این قبیل قیامها نشان دهنده «تعصب دینی» است. تودههای فلسطینی از دیدگاه صهیونیستها «اوباش»هایی بیش نیستند که بازیچه فئودالهای آشوبگر و روشنفکران واقع میشوند و انگیزههای ملی محرک آنان نیست.
غیر از نویسندگان اروپایی که با صهیونیستها اظهار همدردی میکردند، پاپ ژان پل دوم، در تاریخ 4/10/1979 در پارک پاتری نیویورک در آغاز سخنرانی خود گفت: من سلام و درود ویژها به خدمت رهبران طایفه یهود که امروز با حضور در این جا مرا سرافراز کردند عرض میکنم و مصوبهای را که مجمع دوم واتیکان تحت اشراف سلف متوفای پاپ ژان ششم، تصویب کرده متذکر میشوم. در این مصوبه آمده است که ما هر دو طایفه دارای یک عقیدهایم و باید با گفتگوهای برادرانه و همکاری های موثر آینده را رقم بزنیم.
خبرگزاری فرانسه نیز این عبارات پاپ ژان پل دوم را انتخاب نمود: در گذشته سوء تفاهم و اشتباهاتی میان کاتولیک ها و یهودیان بروز کرده بود ... ستمهای وحشتناکی که در ادوار مختلف تاریخ بر یهودیان اعمال شده، اکنون بسیاری از چشم ها و دل ها را گشوده است.
جورج ولز مورخ انگلیسی در کتاب خلاصه تاریخ، تاریخ یهودیان (عبرانیان) را چنین خلاصه میکند: زندگی یهودیان در فلسطین به وضع آدمی میماند که اصرار دارد در راه پر رفت و آمدی اقامت کند، در نتیجه کامیونها و اتوبوسها مدام از رویش میگذرند، ... در تاریخ مصر و سوریه و آشور و فنیقیه که تاریخی بس وسیعتر از تاریخ یهودیان است، مملکت یهودی از آغاز تا پایان چیزی جز یک حادثه زودگذر نبود.
فصل سوم: مورخان صهیونیست و علم یهودی شناسی
بنی موریس در کتاب جنگهای نهانی اسرائیل که به فارسی هم ترجمه شده است، عملیات جاسوسی و اطلاعاتی سازمانهای سری صهیونیسم از پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی، و نیز تکامل سازمانهای جاسوسی آن را مورد بررسی قرار داده است. جاسوسیهای سازمانهای اطلاعاتی این رژیم در سراسر جهان و به ویژه در کشورهای عربی؛ مخالفت برخی از یهودیان با تشکیل کشوری ویزه یهودیان، عملیات برخی از این سازمانهای جاسوسی در ایران زمان شاه و همدستی آن با ساواک با رویدادهای پشت پرده و نهانیجنگ های 1948، 1956 (بحران کانال سوئز)، 1967 (جنگ شش روزه) و 1973 (جنگ رمضان) همگی مورد بررسی بنی موریس قرار گرفتهاند.
بخش دوم: استعمار و عملکرد آن در کشورهای اسلامی خاورمیانه
این بخش در سه فصل به تبیین نتایج مصیبت بار استعمار در خاورمیانه پرداخته است، تبدیل فلسطین به پایگاهی جهت حفظ منافع استعمارگران و سپس تشکیل دولتی یهودی در این سرزمین بود.
بخش سوم ظهور و تکامل صهیونیسم
استاد شهید مطهری در رد ادعای کذب و موهوم اشغالگران صهیونیست چنین مطرح میکند: بسیاری از یهودیان جهان با پدیده ای سیاسی تحت عنوان صهیونیسم و آرمان آن مخالف و معاند بوده و حتی معتقدند که طرح اشغال فلسطین، هیچ پیوند و ارتباطی با مرام یهود و آئین یهودیت نداشته و صهیونیستها نیز جماعتی سیاسی و با اهداف صرف سیاسی میباشند، نه مذهبی و یا قومی و ناسیونالیستی و بر این اساس نه تنها از همان آغاز زمزمه های اشغال فلسطین بسیاری از یهودیان در نقاط مختلف جهان و از جمله اروپا، با اندیشه صهیونیستی کوچ یهود به سرزمین واحدی و از جمله فلسطین مخالفت میکردند، که حتی پس از اشغال فلسطین نیز این مخالفتها و درگیریها، ادامه داشته و همچنین آن دسته بسیار قلیلی از یهودیان هم که از قبل در سرزمین فلسطین سکونت داشتنتد، تحت آزار و اذیت صهیونیستهای اشغالگر واقع شده و از اعمال و منش پلید صهیونیستی، در رنج و اضطراب بودهاند.
بخش چهارم: تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل
یک کشور دارای سه خصوصیت ویژه است: مردم، سرزمین مشخص و حکومت, در مورد مردم بایستی گفت که دولت صهیونیسم در فلسطین، با وجود کثرت یهودیان فعلی در فلسطین باید گفت که این مردم به این کشور تعلق ندارند. آنها بیگانه اند و از چهارگوشه جهان و بر خلاف میل مردم بومی این کشور که با زور آواره شدهاند، به اینجا آمده اند.
صهیونیست ها که اصلا به مرز معتقد نیستند؛ چنانکه گلدامایر یکی از رهبران صهیونیست میگوید: مرز جایی است که اسرائیل برای حفظ امنیت خود به آن نیاز دارد. از سوی دیگر بن گوریون نخست وزیر سابق اسرائیل خطاب به دانشجویان گفت: این نقشه، نقشه کشورما نیست. ما نقشه دیگری داریم که شما جوانان و دانشجویان مدارس اسرائیل باید آن را تحقق بخشید. ملت اسرائیل باید قلمرو خود را از فرات تا نیل توسعه دهد.
حکومت نیز بایستی نماینده مردم باشد یعنی حکومت اسرائیل نماینده مردم فلسطین باشد، لذا این جمله را نمیتوان گفت چرا که آن ها را آواره کرده است و در زیر چاردهای کشورهای همسایه زندگی میکنند.
تمام/ سش 24