به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در هشت سال دفاع مقدس حماسهها آفریدند و توانستند رشادت خود را در تقویم زرین دفاع مقدس جاودانه کنند.
این استان با این که از نظر وسعت و جمعیت در هشت سال دفاع مقدس کوچکترین و کمجمعیتترین استان کشور محسوب میشد اما توانست مقام اول اعزام به جبهه را از آن خود کند.
استانی که بیش از یکهزار و 800 شهید گلگونکفن تقدیم انقلاب کرد و بیش از 9 هزار جانباز و 317 آزاده در این آسمان پرستاره و درخشان نورافشانی میکنند و اکنون الگویی برای نسل جوان برای بصیرتافزایی در حوزه ایثار و شهادت هستند.
بر اساس این گزارش، تنها بیش از 20 روز دیگر به برگزاری اجلاسیه بزرگ شهدای این استان در مهرماه باقیمانده که درج خاطرات رزمندگان استان در طول دوران دفاع مقدس همزمان با برگزاری اجلاسیه شهدا بیمناسبت نیست.
به همین منظور روایتی از رزمنده 8 سال دفاع مقدس؛ بسیجی سیفالله پاسره نقل میکنیم.
سال 61 وقتی که تنها 14 سال بیشتر نداشتم، یک روز صبح به ما اعلام کردند که مأموریت بسیار مهمی جهت پاکسازی روستایی به نام قمقلعه از توابع مهاباد، از وجود کوملهها و دمکراتها به گردان ما که گردان ضربت بود، محول شده است.
ساعت سه بعدازظهر سوار بر ماشینها شدیم، زمستان بود و هوا خیلی سرد و کمی ابری؛ به منطقه مورد نظر که رسیدیم ما را به دو گروهان چهل نفری تقسیم کردند.
مأموریت گروهان ما محاصره روستا از سمت راست و گروهان دیگر از سمت چپ بود. گروهان ما تا آخر شب بدون هیچ گونه درگیری با دمکرات و کوملهها تپه را از سمت راست فتح کرد، دشمن که در آنجا حضور داشت، قبل از ما منطقه را ترک کرده بود و به این دلیل ما به سهولت تپهای که خیلی هم بلند بود را فتح کردیم، اما خبری از گروهان دوم نداشتیم.
آمادگی کهگیلویه و بویراحمد برای برگزاری اجلاسیه بزرگ شهدا
تا اینکه ساعت دو بعد از ظهر فردای آن روز مسؤولان خبردار شدند که آن گروهان در محاصره کامل کومله و دمکرات افتاده و همه آنها اسیر شدهاند.
وقتی خبر را شنیدیم بسیار غمگین و ناراحت شدیم، دل توی دلمان نبود و نگران آنها بودیم. آن شب را در تپه ماندیم و منتظر دستور فرماندهان برای آزادی همرزمانمان بودیم.
نیمهشب هوا بارانی و برفی شد و تا صبح برف منطقه را سفیدپوش کرد و ما همچنان منتظر بودیم، هوا خیلی سردتر شده بود و گروهان ما دیگر توان مقاومت در برابر سرما را نداشت و مجبور شدیم با دستور فرماندهان به پادگان بازگردیم.
ما همچنان از اوضاع و احوال گروهان دوم بیخبر بودیم تا اینکه بعد از بیست و پنج روز دوباره به ما مأموریت داده شد که به آن منطقه برویم و آنجا را از لوث وجود منافقان کوردل آزاد کنیم.
ساعت سه بعد از ظهر با آمادگی هر چه تمامتر حمله کردیم و آن تپه را باز هم بدون از هرگونه درگیری فتح کردیم، هیچ آثاری از دشمن در آن تپه وجود نداشت، روستاهای اطراف را کاملاً تصرف و به داخل روستا رفتیم و از روستاییان سراغ گروهان دوم را گرفتیم.
چند نفر از روستاییان به طور مخفیانه به ما گفتند که کومله و دمکراتها وقتی همرزمان ما را در عملیات قبلی اسیر کردند، بعد از چند روز همه آنها را در همان جا سر بریدند.
کهگیلویه و بویراحمد به استقبال بزرگترین رویداد فرهنگی میرود
شوکه شده بودیم و حرفهایشان را باور نمی کردیم. گفتیم شاید اینها نفوذی باشند، بنابراین برای صحت مطلب تصمیم گرفتیم به آن منطقه برویم و آنجا را بررسی کنیم.
هنوز چند سانتیمتری برف در منطقه وجود داشت، ما برفها را زیر و رو کردیم و با ناباوری در قسمتی از تپه چند جسد بدون از دست و سر و پای تلمبار شده روی هم پیدا کردیم، روستاییان راست گفته بودند، ولی ای کاش همه حرفهایشان دروغ بود.
با چشمانی گریان، دلی پرخون و دستانی لرزان، از روی صورتهایی که مشخص بود، نام شهدا را یادداشت کردیم، پیکری از شهدا نبود که دست و پا و یا سر بر بدن داشته باشد.
به دلیل اینکه اجساد زیر برف بودند، سالم باقی مانده بودند و مانند این بود که نیم ساعت پیش سر و دستشان از بدن جدا شده بودند. حتی معلوم نبود دستها و سرها مربوط به چه شهیدی است.
لحظهشماری در برگزاری اجلاسیه بزرگ شهدای کهگیلویه و بویراحمد
تعداد 35 شهید شناسایی شد، 5 نفر دیگر را پیدا نکردیم و اصلاً معلوم نبود چه بلایی بر سرشان آورده بودند. با دیدن این صحنهها عزممان را بیشتر جزم کردیم تا هر طوری شده انتقام این شهدا را از منافقین و کوملهها بگیریم، در طول هشت سال دفاع مقدس این خاطره یکی از بدترین و تلخترین خاطرات من بود.
انتهای پیام/2571/ت40
∎