درباره شیوههای جنگهای جدید، با بیژن نوباوه نماینده پیشین و مجلس و کارشناس مسائل فرهنگی به گفتوگو نشستهایم که سابقه فعالیت رسانهای در ایالات متحده را نیز در کارنامه خود دارد. او در گفتوگو با جام سیاست تاکید میکند که زیر سوال بردن هویت فرهنگی کشورها از جمله محورهایی است که دنیای غرب برای آن برنامه ریزی کرده و بدون جنگ و خونریزی آن را موفقترین پروژه خود میداند.
بحث مقاومت فرهنگی که رهبر معظم انقلاب بر آن تاکید کردند به چه معناست و چرا ایشان مقابله با تهاجم فرهنگی را دارای اهمیت میدانند؟
بحث مقاومت فرهنگی را ابتدا باید از توسعه و ارتقای فرهنگ آغاز کرد. وقتی فرهنگ به خودی خود ارتقا پیدا کند دارای قدرت و قوام میشود و میتواند در مقابل هر نوع هجمه از سوی فرهنگهایی که درصدد از بین بردن اساس و هویت فرهنگی کشور هستند مقاومت کند. این مقاومت هرچند نامحسوس ولی بسیار ایستا و پابرجاست. اساسا در کشورهای پیشرفته مهمترین عامل توسعه همه جانبه کشور، توسعه نیروی انسانی قلمداد میشود و برای انجام هر نوع توسعه، ارتباط تنگاتنگی میان ارتقای فکری آن جامعه با اجرای برنامههای توسعه وجود دارد. کشورهای غربی بعد از انقلاب صنعتی که توسعه همه جانبه را برایشان برنامهریزی کرد، به فکر تقویت توسعه نیروی انسانی و جذب فرهیختگان فکری از جوامع دیگر افتادند و این اتفاق ابتدا در اروپا و سپس در آمریکا با حرکت کشورهای اروپایی به سمت آمریکا اتفاق افتاد. بر این مبنا ابتدا توسعه نیروی انسانی، افکار و اندیشههای انسانی و سپس توسعه همهجانبه بخصوص در بخش صنعتی و سایر رشتهها اتفاق افتاد و شما امروز در برخی کشورها نظیر سوئیس میبینید که اجرای هر نوع برنامه جدید به همهپرسی عمومی گذاشته میشود چون اعتقاد دارند اگر مردم برنامهای را پذیرش کنند اجرای آن با موفقیت خواهد بود اما اگر مردم پذیرش نداشته باشند، با اجرای قوانین سختگیرانه، آن قانون ممکن است دچار خدشه شود که نمونه آن در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم قابل مشاهده است. بنابراین حتی اگر برنامه اقتصادی را بخواهید تنظیم کنید این برنامه ابتدا باید با پذیرش منطقی و علمی مردم مواجه شود. لذا رضایت اقتصادی اگر صرفهجویی یا مصرف کالای داخلی است، حتما نیاز به فرهنگسازی دارد. اگر نگاهی به کشور آلمان و ژاپن ـ که دو شکست خورده جنگ جهانی دوم هستند - داشته باشیم باید بگوییم این دو کشور با جنگ، اقتصادشان مضمحل شد اما هماکنون از آنان بهعنوان دو کشور توسعه یافته اقتصادی یاد میشود که در دنیا کمنظیر هستند. آلمان در میان کل کشورهای اتحادیه اروپا به لحاظ توسعه اقتصادی بینظیر است و ژاپن نیز در منطقه جنوب شرق آسیا کشوری تاثیرگذار است. باید گفت در فرهنگ هر دو کشور مولفههای ویژهای وجود دارد که این موفقیت را رقم زده است. در فرهنگ ژاپنیها کار مفید هشت ساعت بهرهوری مفید و در کشور آلمان تقریبا از هشت ساعت بیش از هفت ساعت و اندی ساعت بهرهوری مفید کار است که در خیلی از کشورهای اروپایی این رقم به نصف و در برخی کشورها نیز ممکن است حتی به یک ساعت هم نرسد. لذا مهمترین بحث این است که تا وقتی توسعه فکری و فرهنگی صورت نگیرد و جامعه نسبت به اهداف نظام آگاهی نداشته باشد و تن به انجام و اجرا کار ندهد قطعا توسعه صورت نمیگیرد. به همین دلیل مهمترین مساله در کشورهای توسعه یافته تربیت نیروی انسانی همسو با اهداف است. شما میبینید توسعه درسهای علوم انسانی برخلاف علوم پایه در کشورهای غربی بیشتر است.
چون غربیها اعتقاد دارند وقتی رشتههای علوم انسانی، مانند ادبیات و هنر ارتقا پیدا کند انسانها نسبت به آب و خاک و ملیتشان حساستر میشوند و این حساسیت موجب کار و تلاش بیشتر و در نتیجه رسیدن به قلههای بلند علمی خواهد شد لذا این مساله که امروز در همه جای دنیا تقریبا جا افتاده مقدمه توسعه فکری و فرهنگی است.
رهبر معظم انقلاب در حالی اخیرا بر مقاومت فرهنگی تاکید کردند که پیش از این نسبت به ناتوی فرهنگی دشمن هشدار داده بودند. در فاصله دو دهه بعد از فرمایشات ایشان چه گامهایی برای رفع این دغدغه برداشته شده است؟
اساسا امروز در طرح استعمار نو تغییر افکار و اندیشههای کشورهای هدف مهمترین استراتژی و راهبرد کشورهای مهاجم است. سلاحهای سختافزاری آخرین مجموعهای است که چنانچه در نهایت فرهنگ جواب نداد بکار گرفته میشود. سرزمین سوخته برای کشورهای استعمارگر هیچ سودی ندارد وآنها سرزمینی میخواهند که مردمش متمایل به فرهنگی باشند که اسلحه و محصولات کشورهای غربی را بخرند و انسانها بهصورت سربازهایی برای فرهنگ کشورهای مقابل بهعنوان سربازهای بی جیره مواجب کار کنند. در حدود سه دهه اخیر آمریکاییها بعد از جنگ دوم جهانی و بعد از جنگ ویتنام تلاشهای گسترده نظامی را در این کشور انجام دادند اما هیچ نتیجهای نگرفتند لذا از طریق نفوذ فرهنگی سعی کردند کشورها را متمایل به خودشان کرده و کشورهای دشمن را به کشور دوست تبدیل کنند لذا امروز در نتیجها این تفکر شاهدیم که بسیاری از کشورها که در جنگ تسلیحاتی در مقابل آمریکا ایستادند امروز فرهنگشان متمایل به آمریکا شده و برخی تولیدات رده پایین مثل لباس و لوازم خانگی درجه دو و سه، در این کشورها با «لایسنس» یعنی اجازه کشورهای ابرقدرت انجام میشود و این طرحی است که استعمار نو و استعمار فکری از آن جواب مثبت گرفته است. در قرن بیستم و بیست و یکم، بزرگترین پدیدهای که در تعارض با این نوع رفتار آمریکاییها و غربیها قد علم کرد و نشان داد قدرت مقابله با فرهنگ بیگانه را دارد، انقلاب اسلامی بود که قدرت مقابله با طرحهای استعمار نو را داشت. شواهد نشان میدهد انقلاب اسلامی طرحی نو در فکر و اندیشه ارائه کرد و بدون قدرت سختافزاری در مقابل غربیها پیروز شد و علت این پیروزی، ایستادگی در چهار دهه در مقابل همه قدرتها بود و توانست فکر و اندیشه خود را بهعنوان فکر و اندیشه برتر در دنیای اسلام و حتی کشورهای غیر اسلامی مثل کشورهای آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین انتقال دهد. این قدرت فکری و فرهنگی که زاییده قدرت مقاوم و مبارز است، اندیشه خودکفایی درونی را در همه زمینهها ترویج میکند. بنابراین ابتدا قدرتهای غربی دریافتند قبل از اینکه به فکر جنگ سختافزاری علیه انقلاب اسلامی باشند باید به فکر جنگ نرمافزاری، فکری و اضمحلال تفکرات فرهنگی ایران باشند چون عملا در جنگ هشت ساله دیدند که ایران با قدرت فداکاری آحاد ملت، اعم از نوجوان سیزده ساله یا زنان در جبههها جنگیدند که این قدرت برخاسته از ایدئولوژی و فکری بود که نشان میداد که بمب وقدرت سختافزاری کارهای نیست. غرب با مشاهده این روحیه شروع به برنامهریزی فرهنگی علیه کشور کرد و نشانههای رفتاری آن تصویب بودجه فرهنگی جهت ضربه زدن به فرهنگ کشورهای مستقلی چون ایران بود. اگر بودجه آشکار و پنهان آمریکا در بخش فرهنگ را محاسبه کنیم میبینیم نزدیک 15درصد کل بودجه آمریکا صرف نفوذ و استعمار فرهنگی در سایر کشورها مخصوصا کشورهای هدف میشود و طبق اعلام خود آمریکاییها بزرگترین کشور هدف برای اضمحلال فرهنگی و ایجاد تغییرات بنیادی، جمهوری اسلامی ایران است و امروز نزدیک به 150 رادیو و تلویزیون به غیر از فضای مجازی به زبان فارسی برنامه پخش میکنند.
اگر بپذیریم رسانهها در خط مقدم جبهه مقابله با جنگ نرم هستند چطور میتوانیم جبهه فرهنگی رسانهای خود را در مقابل این توطئهها تقویت کنیم؟
در کار فرهنگی و در مقابل تهاجم فرهنگی چند شاخصه را باید درنظر گرفت. تغییرات سبک زندگی کشورهای هدف به نفع کشورهای مهاجم از راههای مختلف انجام میشود. تغییر در اصول و ادبیات کشور، تغییرات هنری با نفوذ هنری از جمله این اقدامات است. هنر سینما امروز مهمترین مساله در تهاجم فرهنگی است و پس از آن موسیقی، تئاتر و رسانهها ازعوامل این بحث هستند. وقتی بحث رسانه میشود این اقدام از رساندن خبر شروع و در تحلیل مسائل سیاسی، تفریحی و سرگرمی نمایان میشود. غرب وقتی برای ما برنامه میسازد تلاش میکند از بهترین مترجم و دوبلاژ استفاده کند و اساس کار خود را بر ایجاد فساد بگذارد و مواردی مثل خیانت به همسران و خیانت به همسایه را ترویج کند. پخش این برنامهها نشان دهنده این است که شمشیر را از رو بستهاند و در بعد تخریب فکری زندگی زناشویی ایرانیها و تخریب روابط خانوادگی در کشور برنامه دارند. از بین بردن احترام بین ایرانیان و تخریب سنت واقعی احترام بزرگتر با به ابتذال کشیدن سینما و به خدمت گرفتن آن از طریق برگزاری جشنوارههای خارجی و دادن امتیازات و جایزههای بیدریغ به بسیاری از فیلمهای کمارزش که آب به آسیاب آنها میریزند از برنامههای آنان است، لذا در مقابل این ترفندها، تقویت بخش رسانهای کشور و حمایت معنادار از هنر، موسیقی و ادبیات که همه مورد هدف دشمن است ضروری است. البته توسعه رسانهای مهمترین بخش در ایستادگی تهاجم فرهنگی در برابر کشورهای غربی محسوب میشود. اینکه رهبر معظم انقلاب تهاجم فرهنگی را ابتدا بیان کردند و به آن توجه نشد و سپس از شبیخون فرهنگی صحبت فرمودند و باز توجه لازم نشد و ناتوی فرهنگی را بیان کردند، بحثی است که ایشان نسبت به آن آگاهی دارند و اخیرا در صحبتی از مقاومت فرهنگی صحبت کردند که این مقاومت میسر نمیشود الا با آگاهی دادن و ارتقا همه بخشهای فرهنگی، ادبیات،موسیقی،هنر و... که باید تغییر اساسی کند و در این حوزه نقش رسانهها بسیار پررنگ است.
فاطمه امیری / روزنامهنگار