در مورد چرایی افزایش کاهش سن جرم گفتوگویی با سیفالله سیف الهی، جامعهشناس داشتیم که در ادامه میخوانید.
علت افزایش تعداد مجرمان کوچک و کاهش سن ارتکاب جرم را در چه میبینید؟
در این زمینه به یک علت نمیشود اکتفا کرد. علل گوناگونی برای این مساله وجود دارد. مجرم بودن کودکان کم سن و سال و نوجوانان به وضعیت جامعه ربط دارد. نه تنها آسیبهای اجتماعی در بین کودکان افزایش یافته، بلکه در بین جوانان و افراد دیگر هم همینطور افزایش پیدا کرده است. سوال اساسی این است که چرا آسیبهای اجتماعی و جرم بیشتر شده و در مورد کودکان چرا بزهکاریها افزایش یافته؟ بزهکاری کودکان را باید در بطن و متن و بستر جامعه پیدا کنیم. از خانواده گرفته تا جامعه ای که در سطح کلان مطرح است. وقتی جامعه به یکسری مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی مبتلا شود، پیامد آن در افراد جامعه و در قشرهای آسیبپذیر (نوجوانان و کودکان) بیشتر میشود. بنابراین دلایل آسیب پذیری کودکان و نوجوانان و مجرم بودنشان را باید در بستر و ساختار جامعه و در روابط و مناسباتی که در جامعه حاکم است پیدا کنیم؛ در میزان فقر، گرسنگی، بیکاری و وضعیت نا مطلوب اقتصادی جامعه پیدا کنیم. وقتی درآمد خانوادهها کمتر و گرفتاریها بیشتر شود، تاثیراتش را روی کودکان و نوجوانان و جوانانمان میبینیم. من تصور میکنم که جامعه ما در یک وضع گذرایی است که در حال گذر از یک جامعه سنتی به یک جامعه صنعتی و توسعه یافته است و به همین دلیل این مسائل و مشکلات ظهور پیدا میکند در نتیجه یک مدیریتی میخواهد که بتواند این بحران را در حداقل آسیبهای اجتماعی و فردی حل و فصل و مدیریت کند.
با توجه به شرایط، از نظر شما مدارس چقدر توانسته اند آسیبهای اجتماعی مربوط به نوجوانان را باتوجه به وظیفه تعلیم و تربیتی که دارند، حل و فصل و مدیریت کنند؟
زمانی بود که خانواده تمام مسئولیتهای تربیت و آموزش بچهها را به عهده داشت. بعد با پیچیده و گسترده شدن جامعه، مسئولیت خانواده به جامعه منتقل میشود. سازمانهای اجتماعی که شکل میگیرد مثل مدرسه و دانشگاه و به دنبال آن شکلگیری سازمانهای اقتصادی و مذهبی، هر کدام یکی از وظایف خانواده را به عهده میگیرند. آموزش و پرورش، عهده دار وضعیت آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان است. همینطور وظیفه انتقال تجربیات و آموختههای گذشتگان به نسل جدید و اینکه چگونه دانش و بینش داشته باشند را دارد. اما آموزش و پرورش یکی از نهادهای اجتماعی است. وقتی جامعه ما مشکلاتی داشته باشد، آن وقت آموزش و پرورش ما هم در انجام وظیفه ای که دارد، مشکل خواهد داشت. یکی از عناصر و نیروهای انسانی مدرسه، معلمها هستند. باید توجه کرد که ممکن است معلمان مشکل مالی و آموزشی داشته باشند و از نظر سواد و چگونه تربیت کردن نسل جوان آموزشهای لازم و دورههای معلمیو مربیگری را ندیده باشند. باید دید آیا معلم آسایش و آرامش دارد؟ آیا مدارسی که وجود دارد آمادگی پذیرش بچهها را دارند؟ یا در مدارس کهنه و فرسوده درس میخوانند؟ آیا امکانات آموزشی وجود دارد برای آموزش بچهها؟ بعد از آن مدیریت ما، کتابهای ما و... همه اینها را باید بررسی کنیم و ببینیم چقدر در راستای اهداف جامعه و در آموزشپذیری جامعه و فرهنگپذیری نوجوانان ما حرکت میکنند. از جهت دیگر، امروز دیگر فقط مدرسهها نیستند. امروز رسانههای نوینی هستند. زندگیهای مجازی شکل گرفتهاند. اطلاعات از کانالهای دیگر به افراد میرسد مثل تلگرام، وایبر، تلویزیون، رادیو و روزنامهها. همه اینها امروزه در آموزش و پرورش نوجوانان و کودکان دخیل هستند. پس تنها مدرسه نیست که بچهها را آموزش میدهد.
به نظر شما، خشونتهای کلامیکه در جامعه بخصوص فضای مجازی این روزها شاهدش هستیم و اغلب از جانب افراد کم سن و سال رخ میدهد قابل کنترل است؟ یا این هم نیاز به طی شدن دورهاش دارد؟
جوامع بشری مسیری از مراحل ابتدایی تا مراحل پیشرفته را طی میکند. بعضی از جوامع سریعتر حرکت کرده و آموختههایشان را به فرزندانشان منتقل میکنند. کشورهای توسعه یافته از این آموختهها استفاده بهینه میکنند ولی ما سوءاستفاده میکنیم. حالا این مهم است که جامعه ما چقدر زمینه را فراهم کرده و بچههای ما آمادگی پذیرش را دارند. نمیتوانیم دیوار بکشیم و بچهها را دور از پیشرفت نگه داریم. نمیتوان جوانان و نوجوانان و افراد جامعه را با زور و نیروی انتظامیکنترل کرد بلکه باید فرهنگسازی شود و افراد از درون و با وجدان درونی راهشان را انتخاب کنند. امروز روابط و مناسبات سنتی نداریم، امروز مناسبات براساس توسعه و پیشرفت در جامعه صورت گرفته است. روابط عمومیبر اساس امکانات و اطلاعاتی که به افراد میرسد تنظیم شده است. من باید با وضعیت موجود در قرن بیست و یکم زندگی کنم. باید ببینم، بشنوم و انتخاب کنم. آیا این توانایی انتخاب را من به عنوان یک نوجوان دارم؟ نوجوان و کودک باید طوری تربیت شود که بتواند انتخاب کند. این به وسیله پدر و مادر صورت میگیرد. حال توجه کنید که پدر و مادر چقدر با یکدیگر هستند؟ چقدر با یکدیگر سازگاری دارند؟ زندگی مجازی و واقعیشان چگونه است؟ آیا زیر یک سقف زندگی میکنند بدون اینکه ارتباط عاطفی وجود داشته باشد؟ همه این عوامل باید در جامعه بررسی شود. جوامع در حال توسعه که از هم گسیخته شده اند، باید سامان پیدا کنند و این مساله و اثراتی که روی افراد در جامعه میگذارد، زمان میبرد. بنابراین ما نمیتوانیم جلوی رسانههای مجازی را بگیریم. پس ما به عنوان عوامل جامعه باید طوری برنامهریزی کنیم که افراد را در مقابل این امواجی که میآید با آموزش و اطلاعات دادن واکسینه کنیم. ما باید روی این کار کنیم که در قرن بیست و یکم چگونه زندگی کنیم و جامعه را چگونه مدیریت کنیم.