شناسهٔ خبر: 15098142 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

تاریخ حزب در ایران

صاحب‌خبر -
 

از جمله دیگر گروه‌هایی که در این دوره تشکیل شدند، می‌باید از «جمعیت دفاع از حقوق بشر» (به رهبری مهندس مهدی بازرگان، دکتر کریم سنجابی و جمعی ازهمفکران آنها)، «جنبش مسلمانان ایران» (با افرادی همچون دکتر پیمان، میرحسین موسوی، دکتر فریدون سحابی و…)، «جنبش مسلمانان مبارز» (به رهبری دکتر حبیب‌الله پیمان)، «فجر اسلام»، «مجاهدین اسلام» (به رهبری رجبعلی طاهری در شیراز)، «گروه فرقان» (به رهبری اکبر گودرزی)، «گروه توحیدی صف»، «موحدین»، «بدر»، «منصورون»، «امت واحده»، «فلاح» و «فلق» یاد کرد.

این گروه‌ها عموما در سالهای پایانی رژیم تشکیل شدند و در حوادث دوران انقلاب در زمینه تظاهرات خیابانی، توزیع اعلامیه و درگیری با مأموران رژیم و بعضا عملیات نظامی علیه عوامل رژیم و آمریکایی‌های مقیم ایران نقش داشتند.

احزاب دولتی

در این دوره علاوه بر نیروها و احزاب و گروه‌هایی که برشمردیم، احزاب دولتی و وابسته به رژیم نیز به همان سبک و سیاق احزاب «مردم» و «ملیون» در دهه ۱۳۳۰ همراه با تغییرات جزئی وجود داشتند. در این دوره حزب ملیون به رهبری منوچهر اقبال جای خود را به «حزب ایران نوین» داد. ایران نوین از درون «کانون مترقی» بیرون آمد. کانون مترقی در سال ۱۳۳۹ش به دست عده‌ای از تکنوکرات‌های رژیم تأسیس شده بود و در رأسشان حسنعلی منصور قرار داشت. منصور پس از اسدالله علم در۱۷ اسفند ۱۳۴۲ به نخست‌وزیری منصوب و در اول بهمن ۱۳۴۳ به دست محمد بخارایی از اعضای «هیأت‌های مؤتلفه اسلامی» کشته شد. بعد از مرگ منصور، امیرعباس هویدا به رهبری حزب ایران نوین و نخست‌وزیری منصوب شد.

حزب ایران نوین تا اسفند ۵۴ که به دستور شاه منحل اعلام شد، به همراه حزب مردم به نمایش سیاسی احزاب در داخل حاکمیت ادامه داد. حزب ایران نوین از جمله ماندگارترین احزاب دولتی بود که قریب ۱۳ سال دو رهبرش در مسند نخست‌وزیری قرار داشتند. ایران نوین در حقیقت حزب نبود، بلکه باشگاه کاریابی و رسیدن به مقامات بالا بود که در کنار آن، برخی افراد به اهداف دیگری نیز دست پیدا می‌کردند! در گزارش ساواک به تاریخ ۲۳آبان ۱۳۵۰ درباره سوء استفاده رئیس روابط عمومی حزب ایران نوین از دخترانی که در مدرسه عالی حزب ثبت نام کرده بودند، خبر می‌دهد (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ۴، ص۳۰۵).

در گزارش ۱۹آذر همان سال، گزارش ساواک در باره عضویت در حزب به منظور کسب موقعیت خبر داده است (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج۴، ص۳۳۳). در ذیل گزارشی به تاریخ ۹تیر ۱۳۵۰مأمور ساواک درباره حزب ایران نوین، گزارشگر ساواک، رهبر عملیات و رئیس اداره مربوطه درباره حزب ایران نوین ذکر شده است که هر سه نظریه درباره عملکرد حزب و نفوذش در میان مردم منفی است. در اظهار نظر رئیس اداره مربوطه می‌خوانیم: «حزب ایران نوین نتوانسته است توجه اکثریت مردم را و حتی اکثریت قریب به اتفاق اعضای حزبی را نسبت به کارهای انجام یافته جلب و حذب نماید ومردم به طور اعم نسبت به مسئولین حزب ایران نوین اعتقاد لازم را نداشته…»(همان، ص۲۱۱).

البته روی‌گردانی مردم نسبت به این حزب مربوط به سالهای پایانی عمرش نبود. در سال ۱۳۴۵یعنی سه سال بعد از تأسیس آن، نیز همین بی علاقگی عمومی وجود داشت. مأمور ساواک درباره کارکرد حزب و نفوذ آن در میان مردم می‌نویسد: «حزب ایران نوین اثر وجودی خود را در بین طبقات مختلف مردم و بین کارمندان دولت کاملا از دست داده و مردم این حزب را سازمانی می‌شناسند که فقط در روزهای معین تلگراف تبریکی به حضور ملوکانه مخابره کرده، جواب آن را دریافت نموده، در روزنامه‌ها درج می‌نماید.» (همان، ج۲، ص۹۲)

به گزارش تحلیلگر سفارت آمریکا در تهران: «حزب ایران نوین خود را حزبی پیشرو معرفی کرده و از برنامه اصلاحاتی انقلاب سفید شاه استقبال کرد. این حزب به‌سرعت به صورت پاره‌ای از دستگاه حکومت درآمد و از ساواک و دفتر نخست وزیری کمک‌های مالی دریافت می‌داشت…تا سال ۱۹۷۴ حزب ایران نوین به صورت یک شبکه پیشرفته برای در برگیری نهادها درآمده و تقریبا نود درصد اتحادیه‌های کارگری و تعاونی‌های روستایی را کنترل می‌کرد… شصت وهفت روزنامه و مجله منتشر کرده… دارای دویست‌هزار عضو بود که حق عضویت می‌پرداختند…. به هر حال این حزب نیز مانند حزب پیشتر از خود از هیچ گونه مشروعیت همگانی برخوردار نبود و نهادی مردمی به شمار نمی‌آمد.»(گزارش سفارت آمریکا در تهران به نقل از گازیروفسکی، ۱۳۷۱، ص۳۳۱)

حزب رستاخیز

در کنار این دو حزب، احزاب «پان‌ایرانیست» و «ایرانیان» هم بودند که منشأ اثر خاصی در صحنه سیاسی کشور نبودند. اما شگفتا که شاه همین سیستم دو یا چهار حزبی ساختگی را نیز تحمل نکرد؛ چه، «نمی‌خواست انتقاد محدودی را که خواه و ناخواه در سیستم دو حزبی پدید می‌آید، تحمل کند!»(گازیروفسکی، پیشین، ص۳۳۱) این بود که در اول اسفند ۱۳۵۴ فرمان به انحلال احزاب موجود داد و تأسیس حزب رستاخیز را اعلام کرد.

محمدرضا پهلوی در توجیه سیاست جدید خود در مصاحبه با خبرنگاران گفت: «مطمئنا من از مردم کوچه و بازار بهتر و بیشتر می‌دانم که مردم کشورم چگونه فکر می‌کنند! با تشکیل حزب سیاسی جدید گفتگو و تماس چندجانبه‌ای بین دسته‌های مختلف از بالا به پایین جریان خواهد یافت… در حزب جدید، ما بیش از نظام دو حزبی یا آنچه قبلا داشتیم، بهره خواهیم برد.» (اطلاعات ۲۷ر۴ر۵۵)

اما حزب رستاخیز که قرار بود رژیم پهلوی را به سوی آنچه «تمدن بزرگ» نامیده می‌شد رهنمون سازد، عمری کمتر از سه سال داشت. در شهریور ۵۷ دولت شریف امامی تحت فشار قیام مردم، حزب رستاخیز را منحل اعلام کرد و این حزب به تاریخ پیوست.