صاحبخبر - ادبیات اسپانیا، که در ایران اغلب، در وجهه مدرنش با نام نویسندگان و شاعرانی همچون «میگل اونامانو» «گارسیا لورکا»، «پیو باروخا»، «خوزه رویز» و در وجهه کلاسیکش با نام «سروانتس» «بالتازار»، «کوویدو» و نویسنگانی از این دست شناخته می شود؛ گستره وسیعی از نوعی ادبیات بومی است که از دوران کلاسیک بر اساس الگوهای رفتاری محلی، نوشته شده، ادامه یافته و در دوران مدرن هویت ویژه و مجزایی را به دست آورده است. این گستره وسیع، تا آنجا پیش رفته که تقسیم بندی ادبیات اسپانیایی را به گروه هایی همچون «ادبیات کاتالان»، «ادبیات گالیسی» و غیره منجر شده است. ادبیاتی که از لحاظ زبانی و حتی در مواقعی فرهنگی و هویتی نیز فصل های مشترکی با ادبیات لاتین، ادبیات یهود و سنت ادبیاتی اعراب، به بهانه سرفصل های مشترک تاریخی و سیاسی اش،
دارد.
با این همه به شکلی کلی میتوان ادبیات اسپانیا را به دو بخش تقسیم بندی نمود. بخش نخست آن از دوران رنسانس (و حتی از دوران پارینه سنگی، به بهانه یافت شدن آثاری در اسپانیا از این دوره که شعرهای حماسی بر روی غارها حک شده است) آغاز و تا ١٨٩٨ ادامه دارد؛ اگر چه در این دوران بسیار بلند، ادبیات تحول های اساسی داشته اما فصل مشترک همه آثار، قصه های بومی، داستان های شفاهی، روایت های محلی و حتی تاثیر پذیری از ادبیات شفاهی مهاجمان مسلمان از خاورمیانه و شرق دور، بوده است. اما از ١٨٩٨ یعنی «جنگ آمریکا و اسپانیا» همه تجربه های ادبی سال های گذشته از جمله ادبیات رنسانس، ادبیات روشنگری، ادبیات باروک، که دون کیشوت اثر سروانتس در آن شکل گرفت؛ منجر به نوعی از ادبیات واقعگرایی شد، که شیوه های متجدد داستان نویسی را جایگزین ادبیات بومی و محلی و قصه های شفاهی کرد. این نوع ادبیات از نیمه دوم قرن ١٩ آغاز و تمرکز خود را به جای تصاویر رویایی، خیالین و رنگارنگ، مثل رقص فلامینگو و شادمانی های کولی وار، به مردم جامعه، اقدامات اجتماعی متمرکز می کند. این رئالیسم آمیخته با ناتورالیسم، که هویت مدرن ادبیات اسپانیا را شکل داد، با آثار دو چهره برجسته، لئو فسوس و پرث گالدوس، به رئالیسمی انتقادی بدل شد که فنون نویسندگی اش با برترین آثار واقعگرای جهان همپایی داشت.
به هر روی، بنیتو پرث گالدوس، توسعه دهنده واقعگرایی انتقادی، در ادبیات اسپانیا است. آثار او با تجزیه و تحلیل روانی شخصیت ها، نمایش آهسته مصائب، صحنه های طولانی و استفاده گاه به گاه از نمادگرایی مبهم، جلوه ویژه ای به ادبیات بومی محور اسپانیا داد، آن را جهانی کرد، و نام گالدوس را نیز به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان رئالیسم جهان، در کنار افرادی مانند دیکنز، بالزاک، سروانتس و داستایوفسکی قرار داد.
رمان های پرث گالدوس همچون نمایشنامه هایش، نشانگر جزئیاتی از واقعیت های اجتماعی زمانه اش هستند. و برای این جزئیات او از مضامینی همچون فساد سیاسی و اخلاقی، وسواس خانواده های اسپانیایی به اصل و نسب کلاسیک، اشرافیت منحط شده، در کنار جذابیت های پیچیدگی رفتار انسانی سود می جوید. در آثارش انواع جهان وطنی، چهره های روستایی، کارمندان، مقامات خورده پا، کولی ها، دهقانان، فقرا و اغلب گروه های دیگر اسپانیایی ظاهر می شوند. و هر کدام اثر گالدوس را لایه ای تازه می بخشند.من نخستین بار است که متن این اثر را می خوانم، اثری که چاپ نخستش در سال ١٣٧٩ به فارسی و با ترجمه کاوه میر عباسی منتشر شد و حالا پس از ١۵ سال چاپ دومش در ٨٠٠ نسخه ارائه شده است، با این حال فیلمی که لوئیس بونوئل با همین نام از آن ساخته بود را دیده بودم. نازارینِ رمان، با جزئیات نگری خاص گالدوس جذاب تر است. شخصیتی که گویی نمونه امروزین مسیح است، و یا یک احمق با آرمان های دون کیشوت وار، مقدس، مرموز، تحریک کننده و به دنبال یک جامعه بر اساس عدم مقاوت با شر و البته رد مالکیت خصوصی. کتاب کلاسیک مدرن گالدوس، یک بحث جدی درباره ریشه های اصول مسیحیت است، و همچنین، نقد ماتریالیسم بورژوایی و ممارستی درخشان در کمدی است.∎