شناسهٔ خبر: 15076369 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتدال | لینک خبر

آشنایی با الفاظ قرآن

صاحب‌خبر - * سحب کشیدن. مثل کشاندن دامن و کشاندن انسان بر رویش و سحاب به معنى ابر از آن است که باد آن را مى‏کشد و یا آن آب را مى‏کشد و یا در رفتنش کشیده مى‏شود (مفردات). [قمر:48]. روزى که بر رویشان در آتش کشیده شوند. در نهج البلاغه خطبه 180 در وصف بارى تعالى فرموده «وَ یَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّها وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّها» محل سقوط قطره باران و قرارگاه آن را مى‏داند، مکان کشیده شدن موچه و جاریگاه آن را داناست. مسحب ظاهراً اسم مکان است نه مصدر میمى. * سحاب ابرهاو اسم جنس جمعى است واحد آن سحابه و جمع آن سحب (به ضم س - ح) و سحائب است گاهى وصف آن نسبت به لفظ مفرد مى‏آید مثل [بقره:164]. و گاهى نسبت به معنى آن جمع نحو [رعد:12]. که جمع ثقیل است (اقرب) در بیشتر آیات قرآن به مناسبت لفظ وصف و ضمیر آن مفرد آمده است. ابرها در حقیقت هواى مرطوب اند که از سطح دریاها و اقیانوس ها در اثر حرارت خورشید تبخیر شده و در هوا متکاثف گردیده به وسیله بادها به طرف خشکى‏ها روى مى‏آورند و مانند دریائى بالدار در آسمان شناورند و حامل رحمت پروردگار مى‏باشد. این کلمه مجموعاً 9 مرتبه در قرآن مجید آمده و پیوسته به لفظ «حساب» است [نور:43]. یعنى خداوند ابرى را مى‏راند سپس آن را تألیف و متکاثف مى‏کند آن گاه مى‏بینى باران از وسط هاى آن بیرون مى‏آید. باد را نقل و انتقال ابرها نقش عمده‏اى است لذا قرآن بادها را بشارت دهنده باران نام مى‏برد [اعراف:57]، [فاطر:9]. * سحت به فتح (س) استیصال و از بین بردن. ثلاثى و مزید آن به یک معنى است در مجمع آمده «اصل السحت الاستیصال یقال سحته و اسحته‏اى استاصله» [طه:61]. به خدا دروغ نبندید و گرنه شمار را با عذاب مخصوصى مستأصل و ریشه کن مى‏کن. سحت به ضمّ (س) اسم مصدر و شى‏ء مستأصل شونده است راغب آن را پوستی که مستأصل شود گفته است این کلمه سه بار در قرآن آمده و همه در سوره مائده آیات 42،62،63 است «سَمّاعُونَ لِلْکَذَبِ اَکّالُونَ لَاسُّحْتِ...». مراد از سحت در آیات فوق حرام است. راغب علت تسمیه را چنین گوید: گوئى حرام دین و مروّت شخص را از بین مى‏برد روایت شده «کسب الحجام سحت» این به واسطه حرام بودن نیست بلکه به علت بردن مروّت و مردانگى است. طبرسى ره در علت تسمیه سه قول نقل کرده اولى قول زجّاج است که حرام سبب استیصال زجّاج است که حرام سبب استیصال و هلاکت است. دوّمى قول جبائى که در حرام برکتى نیست و مستأصل شده ریشه کن مى‏گردد. سومى قول راغب است که از خلیل نقل مى‏کند. از رسول خدا (ص) نقل شده است. و نیز به قیمت سگ، اجرت زانیه، قیمت مشروب، الکل مال یتیم، و ربا و غیره سحت اطلاق شده به مجمع البیان ذیل آیه فوق و تفسیر عیاشى و غیره رجوع کنید . * سِحْر به کسر (س) جادو. راغب گوید: سحر به چند معنى گفته مى‏شود اول حیله‏ها و تخیلات بى حقیقت است که شعبده باز با تردستى چشم شخص را از کارى که مى‏کند منحرف مى‏نماید... طبرسى فرموده: سحر و کهانت و حیله نظیر هم اند از جمله سحر تصرفى است که در چشم واقع مى‏شود تا گمان کند کار همانطور است که مى‏بیند حال آنکه آن طور نیست و و سحر عملى خفى است که شى‏ء را بر خلاف صورت و جنس آن مصوّر مى‏کند در ظاهر نه در حقیقت. نا گفته نماند سخن اخیر مجمع قابل مناقشه است دقت در آیات قرآن نشان مى‏دهد که اثر سحر فقط در چشم و ذهن طرف است نه تصرّف در صورت و جنس شى‏ء. به عبارت دیگر ساحر در چشم و خیال بیننده تصرّف مى‏کند که ریسمان را مار گمان کند نه اینکه ریسمان را به حرکت در مى‏آورد آنگاه که انسان به محل تاریک نگاه مى‏کند و قیافه مخوفى در نظرش مجسّم مى‏شود چشم او اشتباه مى‏کند نه اینکه فلان درخت مثلاً به آن صورت در آمده است. قرآن فرماید [اعراف:116]. آیه صریح است در اینکه در چشم‏ها تصرّف کرده‏اند نه اینکه در واقعاً ریسمانها را به حرکت آورده باشند. همچنین آیه [طه:66]. این نیز روشن است که به خیال موسى چنین مى‏امد که آنها به سرعت حرکت مى‏کنند نه اینکه آنها حرکت مى‏کرده‏اند. ایضاً [بقره:102]. نشان مى‏دهد که در اذهان تصرّف کرده زوج را به زوجه تصرف کرده باشند. با این بیان فرق سحر و معجزه روشن مى‏شود زیرا معجزه انقلاب حقیقى خارج و واقعیت است مثلاً در قضیّه عصاى موسى و آتش ابراهیم و شکافتن دریا براى بنى اسرائیل و ناقه صالح و غیره. در خارج عصا مار و دریا شکافته و آتش سرد شده بود. ساحر: سحر کننده. جمع آن در قرآن ساحرون (یونس‏77) و سحرة (طه‏70) آمده است. سحّار صیغه مبالغه است [شعراء:37]. تسحیر گوئى دلالت بر مبالغه دارد طبرسى ذیل آیه [شعراء:153]. آن را سحر بعد از سحر خوانده و در اقرب آن را از اساس نهج البلاغه نقل کرده است. آیا سحر در رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم اثر داشت؟ قرآن کریم قول کفار را که آن حضرت را مسحور مى‏گفتند به صورت ردّ نقل مى‏کند [اسراء:47]. ایضاً [فرقان:8]. این آیات روشن مى‏کند که آن حضرت مسحور نبوده در این صورت آنچه در مجمع از عایشه و ابن عباس نقل شده که لبید بن اعصم یهودى رسول خداصلى اللّه علیه و آله و سلم را سحر کرد و آن حضرت مریض شد تا جبرئیل معوذتین را آورد و سحر گشوده شد و حضرت شفایافت پندارى بیش نیست طبرسى ره پس از نقل آن مسحور است گوئى در عقل او اختلافى رخ داده خداوند این مطلب را با «وَقالَ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلّا رَجُلاً مَسْحُوراً. اُنْظُرْ کَیْفَ...» ردّ کرده است بلى ممکن است یهودى و تخترانش خواسته‏اند چنین کارى بکنند ولى نتوانستند و خداوند آن حضرت را از کید آنها مطلع فرموده است. مرحوم فیض روایاتى در این زمینه در صافى تفسیر سوره علق نقل کرده است ولى اگر آنها را قبول کنیم باید بگوئیم: نعوذباللّه آن حضرت مسحور بوده است با آنکه قرآن مجید در نفى آن صراحت دارد. محققین به این نقلها اشاره‏کرده و ردّ نموده‏اند. ولى آیه «یُخَیِّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِ هِمْاَنَّها تَسْعى» که گذشت حاکى از نفوذ سحر آن حضرت مى‏دانست که این کار سحر است. منبع:www.tebyan.net ادامه دارد...