آشنایی با الفاظ قرآن
صاحبخبر - * سحب کشیدن. مثل کشاندن دامن و کشاندن انسان بر رویش و سحاب به معنى ابر از آن است که باد آن را مىکشد و یا آن آب را مىکشد و یا در رفتنش کشیده مىشود (مفردات). [قمر:48]. روزى که بر رویشان در آتش کشیده شوند. در نهج البلاغه خطبه 180 در وصف بارى تعالى فرموده «وَ یَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّها وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّها» محل سقوط قطره باران و قرارگاه آن را مىداند، مکان کشیده شدن موچه و جاریگاه آن را داناست. مسحب ظاهراً اسم مکان است نه مصدر میمى. * سحاب ابرهاو اسم جنس جمعى است واحد آن سحابه و جمع آن سحب (به ضم س - ح) و سحائب است گاهى وصف آن نسبت به لفظ مفرد مىآید مثل [بقره:164]. و گاهى نسبت به معنى آن جمع نحو [رعد:12]. که جمع ثقیل است (اقرب) در بیشتر آیات قرآن به مناسبت لفظ وصف و ضمیر آن مفرد آمده است. ابرها در حقیقت هواى مرطوب اند که از سطح دریاها و اقیانوس ها در اثر حرارت خورشید تبخیر شده و در هوا متکاثف گردیده به وسیله بادها به طرف خشکىها روى مىآورند و مانند دریائى بالدار در آسمان شناورند و حامل رحمت پروردگار مىباشد. این کلمه مجموعاً 9 مرتبه در قرآن مجید آمده و پیوسته به لفظ «حساب» است [نور:43]. یعنى خداوند ابرى را مىراند سپس آن را تألیف و متکاثف مىکند آن گاه مىبینى باران از وسط هاى آن بیرون مىآید. باد را نقل و انتقال ابرها نقش عمدهاى است لذا قرآن بادها را بشارت دهنده باران نام مىبرد [اعراف:57]، [فاطر:9]. * سحت به فتح (س) استیصال و از بین بردن. ثلاثى و مزید آن به یک معنى است در مجمع آمده «اصل السحت الاستیصال یقال سحته و اسحتهاى استاصله» [طه:61]. به خدا دروغ نبندید و گرنه شمار را با عذاب مخصوصى مستأصل و ریشه کن مىکن. سحت به ضمّ (س) اسم مصدر و شىء مستأصل شونده است راغب آن را پوستی که مستأصل شود گفته است این کلمه سه بار در قرآن آمده و همه در سوره مائده آیات 42،62،63 است «سَمّاعُونَ لِلْکَذَبِ اَکّالُونَ لَاسُّحْتِ...». مراد از سحت در آیات فوق حرام است. راغب علت تسمیه را چنین گوید: گوئى حرام دین و مروّت شخص را از بین مىبرد روایت شده «کسب الحجام سحت» این به واسطه حرام بودن نیست بلکه به علت بردن مروّت و مردانگى است. طبرسى ره در علت تسمیه سه قول نقل کرده اولى قول زجّاج است که حرام سبب استیصال زجّاج است که حرام سبب استیصال و هلاکت است. دوّمى قول جبائى که در حرام برکتى نیست و مستأصل شده ریشه کن مىگردد. سومى قول راغب است که از خلیل نقل مىکند. از رسول خدا (ص) نقل شده است. و نیز به قیمت سگ، اجرت زانیه، قیمت مشروب، الکل مال یتیم، و ربا و غیره سحت اطلاق شده به مجمع البیان ذیل آیه فوق و تفسیر عیاشى و غیره رجوع کنید . * سِحْر به کسر (س) جادو. راغب گوید: سحر به چند معنى گفته مىشود اول حیلهها و تخیلات بى حقیقت است که شعبده باز با تردستى چشم شخص را از کارى که مىکند منحرف مىنماید... طبرسى فرموده: سحر و کهانت و حیله نظیر هم اند از جمله سحر تصرفى است که در چشم واقع مىشود تا گمان کند کار همانطور است که مىبیند حال آنکه آن طور نیست و و سحر عملى خفى است که شىء را بر خلاف صورت و جنس آن مصوّر مىکند در ظاهر نه در حقیقت. نا گفته نماند سخن اخیر مجمع قابل مناقشه است دقت در آیات قرآن نشان مىدهد که اثر سحر فقط در چشم و ذهن طرف است نه تصرّف در صورت و جنس شىء. به عبارت دیگر ساحر در چشم و خیال بیننده تصرّف مىکند که ریسمان را مار گمان کند نه اینکه ریسمان را به حرکت در مىآورد آنگاه که انسان به محل تاریک نگاه مىکند و قیافه مخوفى در نظرش مجسّم مىشود چشم او اشتباه مىکند نه اینکه فلان درخت مثلاً به آن صورت در آمده است. قرآن فرماید [اعراف:116]. آیه صریح است در اینکه در چشمها تصرّف کردهاند نه اینکه در واقعاً ریسمانها را به حرکت آورده باشند. همچنین آیه [طه:66]. این نیز روشن است که به خیال موسى چنین مىامد که آنها به سرعت حرکت مىکنند نه اینکه آنها حرکت مىکردهاند. ایضاً [بقره:102]. نشان مىدهد که در اذهان تصرّف کرده زوج را به زوجه تصرف کرده باشند. با این بیان فرق سحر و معجزه روشن مىشود زیرا معجزه انقلاب حقیقى خارج و واقعیت است مثلاً در قضیّه عصاى موسى و آتش ابراهیم و شکافتن دریا براى بنى اسرائیل و ناقه صالح و غیره. در خارج عصا مار و دریا شکافته و آتش سرد شده بود. ساحر: سحر کننده. جمع آن در قرآن ساحرون (یونس77) و سحرة (طه70) آمده است. سحّار صیغه مبالغه است [شعراء:37]. تسحیر گوئى دلالت بر مبالغه دارد طبرسى ذیل آیه [شعراء:153]. آن را سحر بعد از سحر خوانده و در اقرب آن را از اساس نهج البلاغه نقل کرده است. آیا سحر در رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم اثر داشت؟ قرآن کریم قول کفار را که آن حضرت را مسحور مىگفتند به صورت ردّ نقل مىکند [اسراء:47]. ایضاً [فرقان:8]. این آیات روشن مىکند که آن حضرت مسحور نبوده در این صورت آنچه در مجمع از عایشه و ابن عباس نقل شده که لبید بن اعصم یهودى رسول خداصلى اللّه علیه و آله و سلم را سحر کرد و آن حضرت مریض شد تا جبرئیل معوذتین را آورد و سحر گشوده شد و حضرت شفایافت پندارى بیش نیست طبرسى ره پس از نقل آن مسحور است گوئى در عقل او اختلافى رخ داده خداوند این مطلب را با «وَقالَ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلّا رَجُلاً مَسْحُوراً. اُنْظُرْ کَیْفَ...» ردّ کرده است بلى ممکن است یهودى و تخترانش خواستهاند چنین کارى بکنند ولى نتوانستند و خداوند آن حضرت را از کید آنها مطلع فرموده است. مرحوم فیض روایاتى در این زمینه در صافى تفسیر سوره علق نقل کرده است ولى اگر آنها را قبول کنیم باید بگوئیم: نعوذباللّه آن حضرت مسحور بوده است با آنکه قرآن مجید در نفى آن صراحت دارد. محققین به این نقلها اشارهکرده و ردّ نمودهاند. ولى آیه «یُخَیِّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِ هِمْاَنَّها تَسْعى» که گذشت حاکى از نفوذ سحر آن حضرت مىدانست که این کار سحر است. منبع:www.tebyan.net ادامه دارد...∎