شناسهٔ خبر: 14976607 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

عاملان جنایت خانوادگي محاکمه شدند

چاره‌ای جز قتل پدر نداشتیم

‌دختري كه دو سال قبل با همدستي خواهر و مادرش پدر خود را به قتل رسانده بود، روز گذشته در جلسه محاكمه جزئيات حادثه را شرح داد.

صاحب‌خبر -
به گزارش خبرنگار ما، 23 تيرماه 93 بود كه مردي ميانسال به مأموران كلانتري نواب خبر داد كه برادرش حميد در خانه به قتل رسيده است. او گفت: لحظاتي قبل دختر برادرم به من خبر داد كه با همدستي مادر و خواهرش مرتكب قتل شده‌اند. لحظاتي بعد كه مأموران پليس در خانه حميد حاضر شدند با جسد مثله شده مرد ميانسال داخل چند نايلون مشكي مواجه شدند و از همسر و دو دختر وي تحقيق كردند. همسر مقتول گفت: من به رفتار شوهرم مشكوك بودم. او با زنان ديگر رابطه داشت و در خانه هم من و دخترانم را اذيت مي‌كرد به خاطر همين سناريوي قتل وي را طراحي و اجرا كرديم. بعد از قتل هم جسد شوهرم را با اره برقي مثله كرديم و قصد انتقال آن به خارج از خانه را داشتيم كه دستگير شديم.  با كامل شدن بررسي‌ها پرونده براي رسيدگي روي ميز هيئت قضايي شعبه چهارم دادگاه كيفري استان تهران قرار گرفت و مادر- سودابه- و دو دخترش- ندا و نازنين- روز گذشته پاي ميز محاكمه حاضر شدند.

ابتداي جلسه، نماينده دادستان با قرائت كيفرخواست سه متهم را گناهكار شناخت و برايشان درخواست صدور مجازات قانوني كرد. بعد از آن اولياي دم به دادگاه گفتند كه خواسته‌شان قصاص است.
سپس ندا 23 ساله به درخواست قاضي عبداللهي در جايگاه قرار گرفت و اتهامش را قبول كرد. او گفت: پدرم مردي عصبي بود و هميشه ما را كتك مي‌زد. در طول زندگي هيچ‌وقت سايه پدر مهربان را بالاي سرم احساس نكردم. از سال‌ها قبل متوجه شده بودم كه با او زنان زيادي رابطه دارد. بعد از گرفتن ديپلم گفت نان‌خور زيادي نمي‌خواهد و من را مجبور كرد كه بيرون از خانه كار كنم. بعد از تلاش زياد در يك مغازه تعميرات گوشي تلفن همراه در خيابان سهروردي كاري پيدا كردم. پدرم به بهانه‌هاي مختلف به محل كارم مي‌آمد و شماره دخترهاي جواني را كه براي انجام كارهايشان مراجعه مي‌كردند، يادداشت مي‌كرد و با آنها رابطه برقرار مي‌كرد. اين رفتار او باعث شرمساري من و خانواده‌ام بود، به خاطر همين تصميم گرفتيم او را از زندگي‌مان حذف كنيم.

متهم در شرح ماجرا گفت: مدتي قبل از حادثه دوبار او را با خوراندن قرص مسموم كرديم اما هر بار توانست خودش را به بيمارستان برساند و از مرگ نجات پيدا كند.  ماجراي اذيت‌هاي پدرم را با دوستانم مطرح كردم. آنها پيشنهاد دادند كه از كمك مشاور استفاده كنيم اما از ترس پدرمان جرئت اين كار را هم نداشتيم. يك نفر هم پيشنهاد داد تا او را با يك تصادف ساختگي به قتل برسانيم اما احتمال دادم زنده بماند و دچار معلوليت شود و گرفتاري‌مان از اين هم بيشتر مي‌شود به خاطر همين از انجام آن منصرف شديم. يك نفر هم پيشنهاد داده بود مقداري مواد مخدر در ماشين او جاسازي كنيم و بعد به پليس خبر دهيم تا او را دستگير و روانه زندان كنند تا حداقل چند سال از اذيت‌هايش در امان باشيم اما مادرم من را منصرف كرد.

ندا ادامه داد: سه روز قبل از حادثه پدرم با زن مورد علاقه‌اش راهي سفر شمال شد. وقتي برگشت حال خوبي نداشت. وقتي مادرم علت را سؤال كرد، شروع به فحاشي كرد. من كه در طول زندگي شاهد بي‌حرمتي‌هاي پدرم  به مادرم بودم، اين بار عصباني شدم. وقتي با مادر و خواهرم تنها شدم از آنها خواستم براي قتل او به من كمك كنند كه قبول كردند. ابتدا طناب و چسب پهن و مقداري قرص خواب‌آور تهيه كرديم. مادرم قرص‌ها را در شربت ريخت و به پدرم خوراند. پدرم بعد از خوردن آن به خواب رفت. نيمه‌هاي شب بود كه مادرم مرا بيدار كرد و گفت پدرت دهانش كف كرده، بيا زنگ بزنيم اورژانس. گفتم ولش كن و اجازه بده عذاب بكشد تا راحت شويم. به هر حال اجازه ندادم كه به اورژانس خبر دهد. ساعت 8 صبح كه بيدار شدم ديدم هنوز از گلويش صدا مي‌آيد.
 يك شال مشكي روي صورتش انداختم و يك روسري دور گردنش پيچاندم. يك سر روسري را گرفتم و سر ديگرش را مادرم و خواهرم گرفتند و كشيديم تا اينكه... .

ندا در حالي كه گريه مي‌كرد، ادامه داد: هر سه وحشت كرده بوديم. به دايي‌ام زنگ زدم و ماجرا را شرح دادم. او گفت كه خودتان را بدبخت كرديد و بعد تلفن را قطع كرد. بعد راهي خانه عمويم شدم و ماجرا را به پسرعمويم گفتم. او گفت از خانه ما برو و ماجرا به ما مربوط نيست. از همه جا نااميد شدم و مانده بودم با جنازه چكار كنم. برگشتم و تا صبح روز بعد با جسد پدرم تنها بوديم. صبح به مادرم پيشنهاد دادم اره برقي بخريم و جسدش را تكه‌تكه كنيم. مادرم گفت من نمي‌توانم. گفتم من اين كار را مي‌كنم. بعد راهي بازار شدم و یک  اره برقي خريدم و به خانه برگشتم. بعد هم... . .
در ادامه جلسه، قاضي عبداللهي از ندا سؤالاتي ‌كرد.

قبل از اين اتفاق با عمه‌ها و عمويت صحبت نكردي تا كمكي به شما بكنند؟
نه. پدرم ما را تهديد مي‌كرد حرف خانه را نبايد بيرون ببريد.

آيا مي‌دانستي چكار مي‌كني و چه مجازاتي در پيش داري؟

نه. واقعاً نمي‌دانستم. فكر نمي‌كردم اينقدر برايم سخت باشد. واقعاً پشيمانم.

با تعاريفي كه از پدرتان داشتيد، چرا از او هيچ جا شكايت نكرديد؟

پدرم تهديد كرده بود اگر جايي حرفی بزنيم ما را از خانه بيرون مي‌كند. ما هم مي‌ترسيديم اگر شكايت كنيم و ما را از خانه بيرون كند، جايي براي ماندن نداشته باشيم. مي‌دانستيم كه بعد از شكايت بلافاصله به درخواستمان رسيدگي نمي‌شود.

سودابه، همسر مقتول هم وقتي در جايگاه قرار گرفت اتهام خودش را قبول كرد و حرف‌هاي دخترش را تأييد كرد.  قاضي سؤال كرد چرا با وجود مشكلات اخلاقي شوهرت طلاق نگرفتي؟ ‌ او گفت: جايي براي برگشت نداشتم.

 هر وقت پيش خانواده‌ام شكايت مي‌كردم، مي‌گفتند بچه‌داري و بايد بسوزي و بسازي. هيچ وقت من و بچه‌هايم از طرف خانواده‌ام حمايت نشديم و پشت و پناهي نداشتيم.  نازنين هم وقتي در جايگاه قرار گرفت حرف‌هاي مادر و خواهرش را تأييد كرد. هيئت قضايي بعد از شنيدن آخرين دفاع سه متهم وارد شور شدند. بعد از ختم جلسه، سه متهم خود را روي پاي اولياي دم انداختند و درخواست گذشت كردند.