کتاب و اثر مکتوب، از دیرباز در فرهنگ بشری جایگاهی ویژه داشته است. در دوران قدیم یکی از راههای نشان دادن اهمیت یک مطلب آن بود که بگویند «در کتاب» چنین آمده است؛ همچنان که سعدی در بوستان میگوید:
ندانم کجا دیدهام در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب…
اصولاً در دنیای قدیم که سوادآموزی عمومیت نداشت، سروکار داشتن با کتاب، احترام و حرمت ایجاد میکرد و کتابدانان جایگاهی ممتاز داشتند. در آن دوران هر مکتوبی ارزشمند میشد. از همین رو بیهقی معتقد بود که: «هیچ نبشته نیست که به یک بار خواندن نیرزد».
در عصر جدید با اختراع چاپ و تکثیر و ظهور صنعت چاپ از قداست کتاب کاسته شد و جنبه کالایی پیدا کرد. با این حال باز هم کتاب و کتابخوانی احترام برانگیز بود و حتی کسانی که کتاب نمیخواندند، گاه در مواقع لازم خود را کتابخوان نشان میدهند تا احترامی کسب کنند.
در بسیاری از جوامع امروزی و از جمله کشورهای توسعه یافته، هنوز هم کتاب بنیان دانش و فرهنگ آدمی محسوب میشود. در چند سال اخیر در کشور ما وضعیت کتاب بسیار رقّتبار شده است. نمونهاش در حوالی میدان انقلاب و مقال دانشگاه تهران، کتابهایی حراج میشوند با قیمتهای بسیار ناچیز٫
نقد کتاب، خواه یا ناخواه تابعی از وضعیت درون کتاب است و رونق و پویایی نشر، تازگی و اصالت کتابهای چاپ شده، تعیین کنندة کیفیت و کمیت آنهاست. طبیعی است که در نقد باید خوانندگان را با کم و کیف آثار آشنا کرد و آنان را به خواندن آثار ارزشمند فراخواند.
از یکسو پرداختن به وجه مثبت یک اثر در نقد باید طوری باشد که منتقد تعارف و چاپلوسی نکند و از سوی دیگر، برجسته کردن عیب و ایرادهای یک اثر هم باید به گونهای علمی و مستدل و منطقی باشد که صرفاً خواننده را در تشخیص درست یا نادرست یاری دهد و از شائبه هرگونه غرضورزی و خصومت به دور باشد.
«زن تلفن را میگذاردر مرد تلفن را برمیداردر و کلماتی در سیمها میمیرندر کلماتی بدون مخاطبر کلماتی در دهانر».
با توجه به شباهتهای بیشتر و تفاوتهای کمتری که در شعر بالا هست، استحکام شکلی مضمون و شخصیتی زن و مرد را محکمتر میکند. به گمانم سیم مثل سیمهای تلفنی که در آن حروف و کلمات قطع و وصل میشوند، نمونه کشف خوبی و سخن تازهای در پشت پرده برای خواننده و مخاطب دارد و میتوان آن را رویکردی عامهپسند و زیبا و جاافتاده در این شعر دانست.
«غروب در حال رفتن بودر که پشیمان شد و برگشتر سپس سرک کشیدر به کوچهای تنگر به حرفهایی که گم شده بودند از دیشبر به زخم که نعره میزد بر دیوارر».
یا شعری دیگر: «نمیشد از زمین سنگ ها را بیرون ریختر نمیشود از بدن زخمها را برداشتر کوچهها زخمهایی هستند که شهر بوجود آوردر درهها زخمهایی هستند که طبیعتر».
در اکثر شعرهای مجموعه شعر «جزا»، محمدصابر شریفی به بُنمایه و فرم هر اثر توجه میکند و از شیوههای جدید و گوناگون برای عمق بخشیدن به معنا و مفهوم و تا جایی که امکانش هست، از ساختارشکنی کمک میگیرد که به نفع شعر تمام میشود.
code