شناسهٔ خبر: 14956704 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آرمان امروز | لینک خبر

موج‌سواری به سبک جدید!

آیدین ریاضی

صاحب‌خبر -

لانتوری را باید دید اما این به معنی خوب بودن آن نیست. اتفاقا با دیدن دقیق بر پرده عریض سینماست که همه چیز را لو می‌رود و می‌توان پی به شعاری بودن و موج‌سواری آن بر معضلات اجتماعی و سیاسی برد. فیلم تعمدا داستانی را برای مخاطب تعریف نمی‌کند و فرم بصری هم که کارگردان برای پیشبرد فیلم در نظر گرفته با دنیای ژورنالیستی تطابق دارد ولی فضای ژورنالیستی فضایی است به شدت سطحی و به کنه مطلب نمی‌رسد. سردرگمی «لانتوری» برای نمایش معضلات اجتماعی جایی نمایان می‌شود که تقریبا همه مسائل را در یک فیلم می‌خواهد به منصه ظهور برساند و اتفاقا برای حل این معضلات یک راه حل مشترک در نظر می‌گیرد. شاید دلیل اقبال مردم به فیلم سابقه توقیف دو فیلم «بغض» و «عصبانی نیستم» و فضای به وجود آمده برای درمیشیان باشد اما ضعف فیلم برای پیشبرد درام چنان مشهود است که درمیشیان برای ایجاد کشمش دست به پاسخ‌های پینگ‌پنگی شخصیت‌های فیلم می‌زند که هیچگاه دلیل وجود این شخصیت‌ها را در فیلم نمی‌دانیم. فیلم مدام در حال رفت و آمد از طریق پاسخ شخصیت به دوربین (مخاطب)است ولی آنها بیشتر جواب هم را می‌دهند که در برخی موارد به هجو منجر می‌شود.کارگردان از طریق برهان خلف می‌خواهد اثبات کند که فیلم «لانتوری» فیلم سیاهی نیست و از بد روزگار فاجعه همین جا رخ می‌دهد که در این کشاکش پینگ‌پنگی، جز سردرد و سردرگمی برای مخاطب چیزی به ارمغان نمی‌آورد و کارگردان بیشتر هم و غم خود را به این معطوف می‌کند که جواب منتقدان را با حرف بدهد نه با کنش. کنش‌هایی که ما در طول فیلم با آن مواجه هستیم از فرط تکرار تاثیرگذاریش را از دست می‌دهد، مثل نمایش خفت‌گیری به انحای مختلف و پرتکرار، که ضرورتی ندارد و حذف اکثر آنها آسیبی به فیلمنامه نمی‌زند جز اینکه مخاطب را مرعوب و منکوب کند تا ضعف خود را در ساختار فیلمنامه بپوشاند، یا عشقی که بین باران و پاشا در جریان است و تنها کنش برای باورپذیری این عشق دستکم از طرف باران، بغض وی بعد از هر بار تن‌فروشی است که در چند نوبت اتفاق می‌افتد. شخصیت‌ها عقیم و لکنت‌دارهستند و عقبه و صبغه ندارند جز پاشا و باران که آنقدر کاریکاتوری و رابین‌هودوار نمایش داده شده که همانقدر باورپذیر نیست که راه رفتن این چهار نفر با شمشیرهای آخته ا زنیام در خیابان‌های تهران. در صحنه بخشش نیز چنان با خامی در دکوپاژ و میزانسن روبه‌رو می‌شویم که گفتن کلمه بخشیدم چنان از منطق روایی به دور است که به نظر ناجورترین وصله به کل فیلمنامه می‌آید. در فیلم آشکارا می‌بینیم که مریم صاحب خانه‌ای در بالای شهر است که مشخصات خانه مجردی را ندارد ولی هنگام اجرای حکم تنهاست. اما نکته کلیدی فیلم: «پاشا» که همه کارهایش با چاقو است و با آن امورات می‌گذارند و می‌برد و می‌ترساند و عقده‌گشایی می‌کند و اتفاقا رابین هود هم است، اما برای زهرچشم‌گرفتن چرا اسید؟ همین نشان می‌دهد که فیلم حالتی سردرگم دارد.