شناسهٔ خبر: 14954958 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

درسی از رجایی و باهنر

صاحب‌خبر -
 

اشاره: هشتم شهریور یادآور خاطرات تلخ روز ـ و بلکه روزهایی ـ است که از یک سو دشمنان بعثی از زمین و هوا به میهن عزیزمان حمله‌ور شده بودند و هموطنان بی‌گناه را به خاک و خون می‌کشیدند و از سوی دیگر در داخل مرزها، منافقین و دیگر گروهک‌های همسو با آنان، آزادی و امنیت را نشانه رفته بودند و بی‌آنکه تفاوتی قائل شوند، زن و مرد و کودک و پیر و جوان را به رگبار می‌بستند و کمابیش هر روز دستشان را به جنایتی هولناک می‌آلودند.
در هشتم شهریور با انفجار بمب در نخست‌وزیری، رئیس‌جمهوری محبوب و نخست‌وزیری دانشمند را با تنی چند از خادمان این دیار به شهادت رساندند؛ یعنی مرحومان: محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، به اضافه عبدالحسین دفتریان (مدیرکل مالی اداری نخست‌وزیری) و سرهنگ وحید دستگردی (رئیس نیروی انتظامی) و رهگذری در بیرون ساختمان. این واقعه درست دو ماه پس از آن رخ داد که آیت‌الله دکتر بهشتی و بیش از ۷۰ تن از شخصیت‌های سیاسی و اجرایی کشور، از جمله چهار وزیر و چند نماینده مجلس در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه به شهادت رسیده بودند. روزنامه اطلاعات روز نهم شهریور در گزارشی با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در نخست‌وزیری» نوشت:

گزارش روزنامه اطلاعات از حادثه
حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی رئیس‌جمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور در یک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته می‌شود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمت‌هایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت.
در این حادثه محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند، به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک مأموران و پرسنل نهادهای انقلابی‌به بیمارستان‌ها انتقال یافتند و تحت مراقبت‌های درمانی و پزشکی قرار گرفتند. به گزارش خبرنگاران اطلاعات که در اولین لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخست‌وزیری حاضر شدند، با تلاش گسترده مأموران آتش‌نشانی، شهربانی، کمیته‌ها، سپاه و گروهی از مردم آتش خاموش شد و تعدادی از افراد که در زیر آوار مانده بودند، از زیر آوار خارج شده و به بیمارستان انتقال یافتند.
جنازه چند شهید نیز از زیر آوار خارج گردید که به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. بر اساس گزارش‌ها لحظاتی پس از اطفای حریق، مأموران انتظامی حاضر کنترل نظم را بر عهده گرفتند و پیکر پاک شهدا از محل نخست‌وزیری با آمبولانس و هلی‌کوپترهای نظامی خارج شد.
به گزارش خبرنگاران ما از محل حادثه، تعداد مجروحین و شهدا تا ساعت ۱۲ شب، ۸ شهید و ۲۳ مجروح گزارش شده بود. خبرنگار ما طی این گزارش اشاره کرد که از این تعداد مجروحین تنی چند از مقامات مسئول مملکتی هستند که عبارتند از آقایان: سرهنگ وحید دستگردی سرپرست شهربانی جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، تیمسار شرف‌خواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ اخیانی رئیس‌ستاد ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ کتیبه‌ای نماینده ستاد مشترک ارتش و عده‌ای از کارکنان نخست‌وزیری و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور می‌کردند.
مجروحان بلافاصله با کمک امت و نهادها و امدادگران به بیمارستان‌های فیروزگر، مصطفی خمینی، انقلاب، سوانح سوختگی، سینا، امیراعلم و امام خمینی انتقال داده شدند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. از این عده مجروحین تعدادی سرپایی مداوا شدند و بیمارستان را ترک کردند.
بقیه مجروحین در بیمارستان‌ها بستری هستند. یک پیرزن عابر که از مقابل ساختمان نخست‌وزیری می‌گذشت، زیر آوار ماند و شهید شد. ضمنا گزارش شد که در این حادثه تعدادی دست و پای قطع شده توسط مأموران و نهادها جمع‌آوری شد. بعد از انفجار بمب، دو فروند هلی‌کوپتر بر فراز نخست‌وزیری برای اطفای حریق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمدند و پس از خروج تدریجی مجروحین از ساختمان، امدادگران آتش‌نشانی با کمک پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران به پاکسازی منطقه مشغول شدند.
شاهدان عینی
یک شاهد عینی به خبرنگار اطلاعات گفت: پس از انفجار ناگهان دود غلیظی توأم با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخست‌وزیری به چشم خورد و پس از مدتی مأموران و عده‌ای از مردم که در نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری بودند، با فریاد «الله اکبر» به طرف نخست‌وزیری دویدند. از طرف دیگر مأموران آتش‌نشانی و سپاه و کمیته‌ها و شهربانی نیز در محل حاضر شدند و برای نجات مجروحین به تلاش پرداختند.
یکی از کارمندان قسمت آبدارخانه نخست‌وزیری که از ناحیه دست مجروح شده بود هم درباره واقعه انفجار گفت: در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه می‌رفتم که صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و بلافاصله زبانه‌های آتش را دیدم که از اتاق کنفرانس به بیرون تنوره می‌کشید. دود غلیظی تمام سالن طبقه دوم را فراگرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق یکی دیگر از همکارانم به کوچه کنار نخست‌وزیری پریدیم، و در این موقع بود که دستم مجروح شد، وقتی در کوچه مقداری بر اعصابم مسلط شدم، صدای «الله اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شیشه‌ها می‌شنیدم، نمی‌دانستم چه کنم. وقتی مأموران آتش‌نشانی رسیدند و آتش را خاموش کردند، به درون ساختمان رفتیم و به کمک امدادگران پرداختیم.
یکی از پاسداران محافظ نخست‌وزیری هم گفت: بیرون ساختمان نخست‌وزیری مشغول پاسداری بودم که صدای انفجاری شنیدم؛ سراسیمه خود را به نزدیک در ورودی خیابان پاستور رسانیدم و متوجه شدم که چند تن از امرای ارتش در حالی که یکی از آنها خون از سرش جاری بود، از پله‌های نخست‌وزیری به پایین می‌دویدند، و از طرفی صدای «الله اکبر» نیز که از داخل ساختمان شنیده می‌شد، مرا متوجه ساخت که کسانی احتیاج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقه‌ای رساندم که آتش‌سوزی از آنجا جریان داشت و در همانجا پایم نیز زخمی شد؛ اما فوری محل را ترک کردم و پایین آمدم و در همین زمان بود که مأموران آتش‌نشانی به محل رسیدند و به انجام عملیات خاموش‌کردن آتش پرداختند.
اجساد شهدای این فاجعه به صورتی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آن‌ها ممکن نبود. از سوی دیگر در میان زخمی‌های این حادثه اثری از برادران رجایی و باهنر به چشم نمی‌خورد و بدین ترتیب حدس زده می‌شد که دو جسد از سه جسد به دست آمده متعلق به رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر باشد. بالاخره در آخرین ساعت شب پیکرهای قربانیان حادثه ۸ شهریور از روی علائمی که در دندان‌های هر کدام از آنها وجود داشت، شناسایی شدند…

شورای موقت ریاست جمهوری
در پی این واقعه، طبق اصل ۱۳۰ قانون اساسی، «شورای موقت ریاست‌جمهوری» تشکیل شد تا امور کشور به دست شورایی مرکب از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس شورای اسلامی) و آیت‌الله موسوی اردبیلی (رئیس دیوان عالی کشور) تا انتخاب رئیس‌جمهوری جدید، اداره شود. این شورا در اولین گام، اطلاعیه‌ای صادر و با اعلام تعطیلی نهم شهریور، در سراسر کشور پنج روز عزای عمومی اعلام کرد. در روز ۱۱ شهریور شورا طی نامه‌ای به مجلس، آیت‌الله مهدوی کنی را به عنوان نخست‌وزیر پیشنهاد کرد که در جلسه‌‌ همان روز مجلس، با ۱۷۸ رأی موافق از میان ۱۹۶ رأی، به عنوان نخست‌وزیر رأی اعتماد گرفت و کار خود را آغاز کرد. آیت‌الله هاشمی پس از اعلام نتیجه آرا گفت: «این رأی سطح بالا و قاطع مجلس شورای اسلامی به جناب آقای مهدوی در مورد نخست‌وزیری و این اعتماد کم‌سابقه را نسبت به یک نخست‌وزیر، تبریک عرض می‌کنم و امیدواریم خداوند به ایشان توفیق بدهد تا جبران این کمبودهایی که در اثر این حوادث پیش آمده است، بنمایند.»

اگر رجایی و دیگران نیستند، خدا هست
در تاریخ ۹ شهریور که به طور طبیعی عده زیادی از مردم روحیه‌شان تضعیف شده بود، امام خمینی(ره) در جمع قشرهای مختلف سخنرانی کرد و آرامش عجیبی در دلها ایجاد کرد؛ از جمله اینکه:
منطق ملت ما، منطق مؤمنین، منطق قرآن است: «انا لله و انا الیه راجعون». با این منطق، هیچ قدرتی نمی‌تواند مقابله کند. ملتی که خود را از خدا می‌دانند و همه چیز خود را از خدا می‌دانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود می‌دانند، با این ملت نمی‌توانند مقابله کنند. آن که شهادت را همچون عزیزی در آغوش می‌پذیرد، آن کوردلان نمی‌توانند مقابله کنند… در هر موقعی که ما شهید دادیم، ملت ما منسجم‌تر شد. ملتی که قیام کرده است، در مقابل همه قدرتهای عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قرآن قیام کرده است، این ملت را با ترور نمی‌شود عقب راند. ملت ما چون علی بن ابی‌طالب را فدا کرده است از برای اسلام، فدا کردن امثال این شهدا برای ملت ما یک مسئله مهم نیست، گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده‌اند، در نظر همه ما عزیز و ارجمندند؛ و آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه‌های نبرد با قدرتهای فاسد همرزم بودند. و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که: «من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بوده‌ام» و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.
کشوری از رفتن شخصیت‌های خود تزلزل پیدا می‌کند که ملت او و افراد آن ملت دل به شخص بسته باشند، دل به اشخاص بسته باشند؛ اما کشوری که دل او به خدا پیوسته است و برای خدا قیام کرده است و از اول، «نه شرقی و نه غربی‌ و جمهوری اسلامی» را ندا داده است و با بانگ «الله اکبر»، صغیر و کبیر و زن و مردش در صحنه حاضر شده‌اند و این نهضت را و این انقلاب را به پا کرده‌اند، همین ملت هستند؛ برای اینکه خدا هست. رجایی و دیگران اگر نیستند، خدا هست.

درسی از رجایی
آقای رجایی یک نفر آدمی بود که دستفروشی [می‌کرد] در بازار، از قراری که گفتند. من در مطالعاتی که در ایشان کردم، به نظرم آمد که از حال دستفروشی‌اش تا حال ریاست‌جمهوری، در روح او تأثیری حاصل نشد. چه بسا اشخاصی هستند که اگر کدخدای ده بشوند، تغییر می‌کنند، به واسطه ضعفی که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامی که پیدا می‌کنند، واقع می‌شوند و اشخاصی هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست، از باب قوّت نفسی که دارند.
آقای رجایی، آقای باهنر در عین حالی که یکی‌شان رئیس‌جمهور بود، یکی‌شان نخست‌وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنی آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود تحت لوای خودش. و این یک درسی است که انسان باید از اینها یاد بگیرد و الحمدلله در این جمهوری بسیارند همچو اشخاص که تفاوتی به حالشان نکرده است.
آن وقتی که در طلبگی بودند یا در بازار بودند، با وقتی که مقام پیدا کردند فرقی نکرده است که انسان ببیند که خیر حالا یک بادی به غبغب بیندازد و یک هیاهویی به جا بیاورد و اینها نشده است و این مسئله‌ای است که اهمیت دارد. آن که تحت تأثیر مقام می‌رود، نه این است که یک مقامی دارد؛ این از باب اینکه بسیار آدم ضعیفی است، مقام به او تسلط پیدا می‌کند و دنبال او هم می‌رود و این دنبال رفتن مقام بسیار ضرر دارد، برای خود انسان و برای کسانی که در کار هستند برای کشورشان. از آن طرف اگر چنانچه عکس شد، تأثیر خوب دارد، هم برای خودشان و هم برای کشور…
این مقامات بعد از چند روزی دیگر تمام می‌شود. آنهایی که در اریکه قدرت‌های بزرگ بودند، بعد از چند روز تمام شد. آنهایی هم که به درویشی و به قناعت زندگی کردند، آنها هم تمام شد. این امور تمام می‌شود، آن چیزی که هست، ما در حضور حق تعالی هستیم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه خلجانات نفسانی و ما باید فکر آنجا باشیم. (صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۲۴ و ۱۲۵)
اولین سالگرد
من فیلمی که دیشب از مرحوم رجایی گذاشته بودند و منزلش را نشان می‌دادند، [تماشا می‌کردم] یک دفعه دیگر هم مثل اینکه دیدم این را، بعضی از اشخاصی که پیش من بودند، می‌گفتند: «ما رفتیم منزل آقای رجایی، این خوب نشان می‌داد، آنجا به این اندازه نیست؛ واقع مطلب این‌طور نیست. این یک چیز بزرگی کانّه نشان دارد می‌دهد و حال آنکه ما که رفتیم منزلشان، دیدیم که مسأله این‌طور هم نیست.» وقتی بنا شد که یک نفر رئیس‌جمهور شده یا یک نفر نخست‌وزیر است، منزلش آنطوری است و وضع عادی‌اش این طوری است، این دیگر نمی‌شود که از یک قدرت بزرگی بترسد. برای چه بترسد؟ این را که از او نمی‌گیرند. آن باید بترسد که می‌خواهد چپاول کند و می‌خواهد یک حکومت کذایی بکند، آن باید بترسد. اما رجایی (خدا رحمتش کند) و امثال اینها و باهنر و اینهایی که ما از دست دادیم، این‌طور نبودند که زندگیشان جوری باشد که: «مبادا یک وقتی از دست ما برود» خاضع بشوند پیش دیگران و برای اینکه زندگی را بیشترش بکنند زورگویی کنند به مردم.
این یک عنایتی است که خدای تبارک و تعالی به این ملت کرد و از خود مردم، از خود این توده‌ها، از بازار، از کوچه‌ها و خانه‌ها، افراد منبعث شدند و حکومت تشکیل دادند. وقتی از بازار، مردم حکومت را تشکیل دادند، می‌دانند که بازار وضعش چه جوری است. وقتی که از بین خود مردمی که مرفه نیستند، اینها آمدند و خودشان هم‌ نظیر آنها هستند، اینها به درد دل مردم می‌توانند برسند…
برای خدا، برای اسلام، برای حیثیت خودتان، برای حیثیت کشورتان، باید این سر و پا برهنه‌ها را نگه‌شان دارید؛ اینهایی که بعد از همین که هر شهیدی شما پیدا می‌کنید، آن‌طور برایش تظاهرات می‌کنند، آن‌طور برایش به سر و سینه خودشان می‌زنند، یک همچو ملتی را باید با همین وضع نگه داشت و این به دست امثال شماست که اینطور باقی بماند. اگر یک وقت سرخورده بشوند از دولت و خیال کنند که دولت دارد برای خودش یک کارهایی انجام می‌دهد و برای ما نیست و چطور، آن وقت هست که شما هر کدامتان ـ خدای نخواسته ـ از بین بروید، یک کسی برایتان فاتحه نمی‌خواند! کاری بکنید که بعد از مردنتان هم اینطور وضع مردم باشد با شما؛ بعد از شهادت هم اگر نصیبتان شد، مردم با شما این‌جور باشند. پیش خدا، این ارزش دارد.
وقتی خدای تبارک و تعالی دید که یک جمعیتی ایستاده‌اند و فریاد می‌زنند، توی سرشان می‌زنند که رجایی چه، خدا به رجایی رحم خواهد کرد. اگر خدای نخواسته هم اشکالاتی در آن باشد، به همین، خدا رحم می‌کند. چهل تا مؤمن شهادت بدهند به خوبی‌ یک کسی، خدا قبول می‌کند این را؛ برای اینکه آدمی است که چهل مؤمن این را به خوبی ‌شناخته‌اند، وقتی به خوبی ‌شناختند، خداوند عفو می‌کند؛ فرضاً از اینکه یک جمعیت‌هایی اینطوری بریزند در خیابان و آنطور و به سر و سینه‌شان بزنند برای آنها. ارزش آقای رجایی، ارزش آقای باهنر، ارزش آقای بهشتی و ارزش این ائمه جمعه مظلوم ما به این نبود که دستگاهی دارند، ارزششان به این بود که «خودی» بودند، با مردم بودند، برای مردم خدمت می‌کردند، مردم احساس کرده بودند که اینها برای آنها دارند خدمت می‌کنند و لهذا آن همه تبلیغاتی که با دستهای فاسد بر ضد مرحوم بهشتی بالخصوص کردند و نسبت به مرحوم رجایی هم، آن آدم فاسد آنقدر پافشاری و اذیت کرد، مردم هیچ اعتنایی به او نکردند و همان‌طور با آنها رفتار کردند. همه شما باید وضعتان یک همچو وضعی باشد. بخواهید اسلام حفظ بشود، این وضع را باید حفظ بکنید. بخواهید که ایران حفظ بشود، همین را باید حفظش کنید. بخواهید خودتان محفوظ بمانید، همین را باید حفظ کنید.
مادامی که شما این ارزش را حفظ بکنید، ارزش اسلامی و انسانی را حفظ کرده‌اید. و اگر از این، انحراف حاصل بشود، هر مقامی پیدا کنید؛ در علم بشوید بالاترین علما، در زهد هم هرچه می‌شوید، بشوید؛ اما ارزش را از دست داده باشید، شما نه پیش خدا ارزش دارید، نه پیش خلق خدا. باید فکر این معنا را بکنید که خدمت کنید به کشور، خدمت کنید به ملت که بعد از خود شما، مثل مرحوم رجایی که مردم اینطور برایش به سر و سینه می‌زنند، مردم شهادت فعلی و عملی بدهند بر اینکه شما خوبید تا خدای تبارک و تعالی در محضرش شما را قبول کند؛ برای اینکه آدمی بوده است که یک عده‌ای شهادت دارند می‌دهند، عملاً توی سرشان می‌زنند از رفتن او. این شهادت فعلی است بر اینکه این آدم مقبول است و خدای تبارک و تعالی همین‌طور قبول می‌کند و اگر گناهی هم داشته باشید، به همین می‌گذرد.
خداوند… همه آن اشخاصی را که به شهادت رسیدند و برای این ملت خدمت کردند [رحمت کند] مثل مرحوم رجایی که این روز، این روزها سالش است؛ مرحوم باهنر و دیگر اشخاصی که از همین قبیل بودند و از دست ما رفتند و البته ما خیلی ضرر دیدیم، لکن باز همان مسئله است. جانشین آنها برای این بود که ملت بود، مردم بودند، اعیان و اشراف نبودند. آن وقت اگر یک نخست‌وزیر را می‌کشتند، یک بساطی می‌شد؛ شاه‌مردگی همان و به هم ریختن سرتاسر ایران [همان‌]؛ این‌طور بود. تا شاه‌مردگی می‌شد، سرتاسر ایران به هم می‌خورد. حالا رئیس جمهورش نباشد، خوب، نبود، یکی دیگر بسم الله… «همه ایران بهشتی است». مردم طرحشان این است که بهشتی از خود ماست، یک چیز خارجی نیست، از خارج یک چیزی وارد نکرده‌ایم؛ از خود ماست، یکی‌مان رفت، یکی دیگر می‌آید. رجایی رفت، یکی دیگر می‌آید؛ آن هم برود، یکی دیگر می‌آید. هر کدام از ماها و شماها بروند، یکی دیگر می‌آید. این‌جوری است وضع ایران امروز٫ و این وضع را باید حفظ کنیم، دعا کنیم که خداوند این وضع را برای ما حفظ کند. و با حفظ این، هر یک از ما از بین برویم، جا داریم. و عوض داریم؛ می‌آیند جایش را پر می‌کنند. و اگر اینطور نباشد، یک وقتی به‌طور سابق بشود، دیگر آنجا جوری است که وقتی یکی رفت، به هم می‌خورد اوضاع٫» (صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۴۲ تا ۴۵۴)