به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ندای اصفهان،اگر مادری را موقعیتی وابسته به بارداری، زایمان و مراقبت از فرزند بدانیم، ویژگی های مادرانه در هر دو جنبه زیست شناختی و روانشناختی با نخستین بارداری پدید می آیند. در پژوهش های پزشکی استروژن و اوکسی توسین، هورمون هایی شناخته می شوند که موجب بروز رفتارهای مادرانه است. سطح این هورمونها در طول زایمان و پس از آن در مادران افزایش می یابد. هورمون پرولاکتین نیز برای همه جنبه های شیردهی لازم است. هورمون پروژسترون نیز که هورمونی زنانه به شمار می آید، در پیدایش احساس صلح و آرامش زنان باردار نقش دارد.
در همه گونه های حیوانات پستاندار، ماده ها زمان بیشتری را برای فرزندان صرف می کنند، اما انسانها در مقایسه با گونه های دیگر، وضعیتی متفاوت دارند. در بخشی از روایت معروف مفضل از امام صادق (ع) آمده است: نگاه کن به چهارپایان که چگونه مستقلاً به دنبال مادرانشان حرکت می کنند و نیازی به تربیت و نگهداری –آنگونه که فرزندان انسان نیازمند آن هستند– ندارند. این به آن خاطر است که مادران حیوانات مانند مادران انسانها دارای ملایمت، دانش تربیت، و توانایی تیمارداری فرزندان به وسیله ساختمان دستها و انگشتان نیستند. برای همین برپا ایستادن و استقلال به خود آنها واگذار شده است.
در همه دنیا زنان زمان بیشتری را برای مراقبت از نوزادان و کودکان (در آغوش گرفتن، ارتباط کلامی، آرامش بخشیدن و تربیت) صرف می کنند. هورمون پرولاکتین را هورمون محبت مادری می نامند. بر اثر آن، زن قدرت لازم را برای هرگونه فداکاری درباره فرزندش به دست می آورد.
زنان قدرت بینایی در شب را دارند که با وظایف ایشان درباره تغذیه نوزادان و آرام کردن آنان در شب هماهنگی دارد. زاویه دید زنان گسترده تر است و برای دیدن اشیای دور و نزدیک با درک جزئیات آماده شده است. آنان در شعاع بزرگی از تاریکی و در فاصله نزدیک بسیار بهتر از مردان می بینند.
از نظر برخی عصب شناسان، زنان به غم در چهره مردان حساس ترند و از این راه متوجه احساسات درونی آنان می شوند. شناخت حالات چهره و درک احساسات درونی افراد از آن، افزون بر آن که زنان را در همسرداری موفق تر می سازد، موجب می شود آنان هر لحظه از اطلاعات حیاتی مربوط به سلامت کودک آگاه شوند و از او مراقبت کنند.
بنابراین همدلی کردن و شیوه مادری زنان به رغم نظر برخی، میراث نسل اولیه بشر نیست، بلکه امری ذاتی است. زنان همواره نماد نگاه دارندگی بوده اند. این امور بر طبیعی بودن مادری صحه می گذارد.
تعریف مادری از نگاهی دیگر
از نگاهی دیگر می توان گفت هنگامی که یک زن مادر می شود همزمان احساسی از دلسوزی، نگرانی، مسئولیت پذیری و عشق به فرزند در او شکوفا می شود، مجموعه ای از ارزش هایی که می توان در یک کلمه آنها را «احساس مادرانه» نامید.
بدین ترتیب مادر تنها یک عنوان نیست که ما آن را به فردی خاص اطلاق کنیم و هویت جدیدی برای او قائل شویم، بلکه یک فعل است که نشان می دهد زن و مرد در چنین وضعیتی باید چه کارهایی انجام دهند و چه نوع مسئولیت هایی را قبول کنند.
از نگاهی دیگر، موضوع مادر بودن را باید در قالب آمادگی روانی یک زن برای پذیرش مسئولیت حفاظت و تربیت کودک نگریست. در دنیای غرب این تصور وجود دارد که مادرشدن یعنی مراقبت از کودک و بخش عمده ای از وقت خود را به این کار اختصاص دادن و از بسیاری از لذت های زندگی چشم پوشیدن و در مقابل تحمل بسیاری از سختیها و رنجها، که این خود نوعی زندگی کردن است، شیوه ای از زندگی که علیرغم تمامی سختی هایش بعضی از افراد آن را ارزشمند می دانند و از پذیرش مسئولیت های آن راضی هستند.
شاید آنها تصورات دیگری داشته باشند که دیگران نتوانند آن را درک کنند، مثلاً ممکن است مایل باشند بچه های بیشتری به دنیا بیاورند تا در سنین پیری از آنها حمایت کنند و عصای دستشان باشند، شاید هم دلایل دیگری داشته باشد.
اگر مادری فرزندان خود را در شرایطی سخت و دشوار بزرگ کرده باشد، این اقدام نوعی فداکاری محسوب می شود اما برای زنان طبقه کارگر و زنان سیاهپوست چنین امتیازی وجود ندارد زیرا همه آنان شرایط سختی دارند و بزرگ کردن فرزند در شرایط سخت و دشوار چیز مهمی نیست. از نگاهی دیگر زنانی که عنوان نامادری دارند هرچند در زمینه بزرگ کردن فرزندان خود تلاش بسیار زیادی بکنند و از خود مایه بگذارند باز هم عنوان «نامادری» در دیگران احساس تنفر ایجاد می کند، احساسی که توأم با بدرفتاری، بی توجهی و بی مسئولیتی آنها نسبت به فرزندانشان است.
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مادران به صورت فیزیکی از فرزندان خود جدا می شوند تا بتوانند جای دیگری از فرزندان زنانی که در کشورهای پیشرفته زندگی می کنند نگهداری نمایند، آنها برای تأمین مخارج زندگی خود مجبور به انجام این کار می شوند، در حالی که به صورت قلبی از آن رضایت ندارند و این موضوع در بسیاری موارد آنها را رنج می دهد اما تصور دیگران از این اقدام آنان فداکاری یا گذشت و ایثار نیست بلکه آنان را متهم می کنند که مادرانی بی توجه و بی عاطفه بوده و برای دریافت پول و کسب درآمد فرزندان خود را به حال خویش رها کرده اند، بنابراین می توان گفت رفتار یک زن به عنوان مادر همواره از نظر اخلاقی مورد ارزیابی و قضاوت دیگران واقع می شود.
مادری در متون فمینیستی
درباره مادری دیدگاه های متفاوت و حتی متضادی میان فمینیست ها وجود دارد. فمینیست های آغازین مانند فرانسیس ویلارد و مری ولستون کرافت به نقش مادری زنان اعتراضی نداشتند؛ اگرچه برخی از آنان مانند کرافت معتقد بودند رشد علمی و عقلانی زنان به آنان کمک می کند همسران و مادران بهتری باشند. آن دسته از زنان اخلاق زنانه یا مادرانه را می ستودند، ولی رفته رفته دیدگاه های انتقادی به نقش مادری زنان میان فمینیست ها پدید آمد.
سیمون دوبوار و شولامیت فایرستون بر چیدن بساط مادری را به شکل کنونی اش عامل مهمی در تغییر جامعه می دانستند. فمینیست های لیبرال (ثانویه) تقدس نقش مادری را ساختگی و عاملی مهم در پیدایش مشکلات مربوط به این نقش برای زنان به شمار می آورند. فمینیست های سوسیالیست معتقدند مادری از آن روی مشکل ساز است که قدرت اقتصادی به دست مردان است و در این وضعیت اقتصادی زنان مادر می شوند.
فمینیست های رادیکال نگاهی دوگانه به مادری دارند. از نظر آنان مادری هم منبعی از ارزش ها و ویژگی های خاص زنان و هم شکلی از سرکوب آنان است که مردسالاری آن را نهادینه کرده است. از آنجا که مسئله «بدن» در تحلیل های رادیکالی فمینیست ها بسیار مهم است، مادری زنان به گونه ای نشان دهنده تسلط مردان بر زنان و با مسائلی مرتبط است که به محدود ساختن فرصت های زنان می انجامد.
میان فمینیست های منتقد مادری، برخی آن را امری زیست شناختی می دانند. آنان معتقدند «قدرت تولید مثل زنان (بارداری و زایمان) موجب می شود زنان مسئولیتی ویژه را در رابطه با فرزند بپذیرند. همین مسئله از نظر آنان موجب می شود که مردان زنان را به بند بکشند. پس مادری عاملی برای استثمار و فرودستی زنان می شود. راه حل کسانی مانند فایرستون برای حل این مشکل، رهایی زنان از بند تولید مثل است»!
فمینیست های روانکاو گروهی دیگرند که درباره مادری اظهار نظرهایی کرده اند. آنان تحلیل های متفاوتی دارند. یکی از چهره های مشهور این گروه، نانسی چودروف است. وی معتقد است «مادری زنان ریشه بیولوژیک ندارد. اگر مردان در امر مادری دخالت کنند و مسئولیت مساوی را با زنان در اینباره بپذیرند، مادری کردن زنان به نهادی زنانه تبدیل نمی شود و همواره بازتولید نمی گردد.»
میان فمینیست های رادیکال کسانی وجود دارند که برای حل این مشکل مدعی اند باید میان قابلیت طبیعی بچه دار شدن و نقش اجتماعی مادر تمایز قایل شد. این فرض که زنان چون بچه می زایند بچه داری هم خواهند کرد درست نیست؛ یعنی مادری را باید نقشی اجتماعی به شمار آورد که می بایست میان پدران و مادران به طور مساوی تقسیم یا به فرد دیگر یا مؤسسه ای واگذار شود.
گذشته از منتقدان مادری، فمینیست هایی نیز وجود دارند که از مادری دفاع می کنند. این گروه کسانی اند که برای زن بودن و مادر بودن ارزش قایل اند. دلیل این ارزشگذاری نیز اعتقاد به تفاوت های ذاتی میان زن و مرد است. رهیافت آنان در واقع به مباحث علم اخلاق مربوط می شود. آنان اخلاق مراقبت را اخلاق زنانه یا مادرانه می خوانند. اهمیت یافتن مادری از نظر اخلاقی پس از پژوهش های کارل گیلیکان جنبه تحلیلی و علمی یافت. دراین نگرش که به تفاوت اخلاق مردانه و اخلاق زنانه قایل است، ارتباط خوب میان مادر فرزند را الگوی اطمینان بخش هر ارتباط می داند.
توضیح آنکه اغلب تعاملها و روابط انسانی میان کسانی رخ می دهد که ارباب رجوع، پزشک و بیمار و کارفرما و کارگرند. اینگونه تعامل را رابطه غیر متوازن می نامند. از نظر تحلیلگران فمینیست، بهترین مدل برای این روابط، رابطه مادر–فرزند است. دراین رابطه، مادران بیشترین علاقه را نثار فرزندشان می کنند؛ به او آموزش می دهند و از وی مراقبت می کنند. بنابراین گسترش این الگو به دیگر رابطه های غیرمتوازن یک ضرورت است؛ یعنی کارفرماها، استادان، متخصصان و پزشکان باید به همین گونه با طرف رابطه خود برخورد کنند؛ به او بلاعوض مهر بورزند و دلسوزانه وی را آموزش دهند. بنابراین تجربه مادری در زنان تجربه ای ارزشمند به شمار می آید. از مدافعان این نظریه، ویرجینیا هلد (۱۹۹۲) و کارولین ایتسبک (۱۹۷۴) و سارا ردیک (۱۹۸۰) هستند.
در مجموع، نگرش فمینیستی به تحقیر نقش مادری دامن زد. زنان در اثر القاهای فمینیستی احساس کردند کارِ خانه و پرورش فرزند چندان مهم نیست. این نگرش متأثر از برتری کارهای مزدی، مادری را به منزله کاری رایگان پست شمرد.
ویژگی ها و مولفه های مادری
مادران در قیاس با غیرمادران شخصیت تکامل یافته تری دارند. دلیل این مسئله نیز توانایی های اخلاقی ای است که در خلال مراقبت یک انسان، از دوره بارداری تا دوره های بالاتر، به دست می آورند.
حلم و بردباری یکی از این ویژگی هاست. «کنار آمدن با وضعیت بارداری، آن هم با افزایش روحیه نشاط و محبت غریزی فراتر از تحمل است. تحمل آدمی را می فرساید، ولی بردباری، رفتاری فعال است که انسان را هر لحظه در موقعیتی برتر قرار می دهد. شخص بردبار در واقع اختیار وضعیت را در دست می گیرد و با پذیرش آن –همانگونه که هست– موقعیت را برای پیشرفت و گام بعدی فراهم می کند. در همه موقعیتها این مادر است که باید خود را با وضعیت جنین، بارداری، زایمان و مسائل پس از آن و نوزاد پیش بینی ناپذیرش هماهنگ کند.»
از اینجا است که ویژگیهای بعدی پیدا می شوند. انعطاف پذیری یکی دیگر از آن مولفه هاست. «هر انسان برای زندگی در فضای خانواده و اجتماع به حدی از انعطاف پذیری نیازمند است. انعطاف پذیری ناشی از واقع بینی، نتیجه های فراوانی دارد. مادری این صفت را به طور طبیعی برای زنان ایجاد میکند.»
ویژگی دیگر بخشش است. «توانایی بخشش از عالی ترین ویژگیهای انسانی و الهی است. مادران با کودکانی که پیوسته در حال ارتکاب اشتباه اند، این فضیلت را تمرین میکنند. هرچه آدمی بیشتر ببخشد، اندوه انباشته شده کمتری خواهدداشت و ضریب خشونت وی پایین می آید. البته به آن شرط که بخشش با رضامندی همراه باشد. این گونه از بخشش همان است که در رویارویی با کودک رخ میدهد.»
ویژگی دیگری که زنان از مادری خود درمی یابند، دسترسی به راه حلهای فوری حل مشکلات است. از آنجا که خانواده نمی تواند عرصه مشاجرات طولانی مدت و ناراحتی های مدید باشد، مادران همواره درپی یافتن راه حلهای زودبازده برای مسائل فرزندان خویش اند. این ویژگی موجب می شود مادران همیشه میانجی خوبی در خانواده باشند. میانجی گری از ویژگی های مثبت در جامعه انسانی است؛ به ویژه زمانی که شخص در پی حل اختلاف اعضای خانواده یا گروه خویشاوندان باشد.
این ویژگی ها همواره برای مادران ارزش معنوی داشته اند. به تعبیر دیگر «شاید زنان در موقعیت مادری و فیزیکی در شرایط ستمدیدگی قرار داشتند، ولی از نظر متافیزیکی و معنوی جایگاه برتری داشتند. این وضعیت برتر به آنها احساس رضایت می داد که علیه موقعیت مادری نشورند».
نجمه محمدی
انتهای پیام/