شناسهٔ خبر: 14937473 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

کمال تبریزی:

"امکان مینا" فیلمی اجتماعی درباره سیاست است/مجاهدین خلق داعش دهه ۶۰ هستند

وقتی امکان مینا در جشنواره فجر و در کنار فیلمهای شیک و آپارتمانی اکران شد، نتوانست توجه کسی را به فیلم جلب کند و نتیجه آرا هیات داوران که فیلم را در ۹ مورد نامزد دریافت سیمرغ بلورین کرده بود، تعجب اهالی مطبوعات را به دنبال داشت.

صاحب‌خبر -

  به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،امکان مینا نظرات مختلفی ایجاد کرده است و از مثبت خوب تا منفی بد راجع به این فیلم حرف میزنند، خصوصا واکنشهای منفی در زمان جشنواره زیاد بود. منتهی به عنوان کسی که نزدیک به دو دهه است در این حیطه کار میکنم، شما و تهیه کننده را میشناسم و خصوصا میدانم که آقای منوچهر محمدی سینماگری است که اجازه و امکان ورود به هر حوزهای را دارد، نمونه اش مارمولک با موضوع روحانیت است. می خواهم بدانم چه دلیلی وجود داشت که در این مقطع زمانی، سراغ چنین سوژهای بروید؟ یعنی تقریبا بعد از 30 سال که بحث مجاهدین خلق در ایران تمام شده، چه اقتضایی وجود داشت سراغ این سوژه بروید و چه دلیلی وجود داشت که آقای محمدی از شما برای ساخت آن دعوت کند؟

کمال تبریزی - وقتی طرح امکان مینا را به من دادند و من قبول کردم آن را بسازم، یک طرح چند صفحه ای بود. ولی در همین چند صفحه، دو نکته برایم خیلی جذاب بود: اول، همین به روز بودنش بود. یعنی فکر میکنم الان در جاهای دیگر دنیا در حال تجربه و مواجه با موضوعی هستند که ما آن را از سر گذراندیم. ممکن است بحث مجاهدین خلق برای ما کهنه به نظر بیاید، ولی در جاهای دیگر دنیا این موضوع، به روز است و همه دست به گریبانش هستند. از جریانی به اسم داعش صحبت میکنم که عملکرد، روش و نگاهش خیلی شبیه عملکرد سازمان مجاهدین خلق است که ما در دهه شصت در ایران با آنها مواجه بودیم.

مجاهدین خلق هم آن زمان در برنامه سازمانی اشان به این نتیجه رسیده بودند که باید ترور کنند و اگر دستشان به مسوول مملکتی نرسید، هر فرد عادی دیگری را که صرفا طرفدار حکومت و انقلاب بود و به شرعیات اعتقاد داشت، باید ترور شود تا سرمشق دیگران باشد. نوعی نگاه تک بعدی انزجارآوری که مردم را ناآگاه فرض میکند و براساس آن نگاه می خواهد دیگران را تابع خود کند. این دقیقا کاری است که گروهک داعش انجام میدهد و با یک تعبیر و تفسیر کاملا شخصی و درون سازمانی با تعبیری از اسلام و اعتقادات مذهبی می خواهد به هر طریق ممکن نگاهش را به همه مردم دنیا تحمیل کند و از طریق ترور و ایجاد وحشت به همه جای دنیا میرود و ضمن کشورگشایی و تحتالشعاع قرار دادن شیعه، سنی و مسیحی، میخواهد دیدگاه خودش را به همه تحمیل کند و هر کس قبول نکرد، به قتل برساند.


طوری که شما میبینید یک دفعه جوانی که در اروپا به دنیا آمده و در فضای اروپا تربیت شده است، تصمیم میگیرد به داعش بپیوندد که یک جریان کاملا زنده خطرناک است که جوانها را شستشوی مغزی میدهد. این همان اتفاقی است که در دهه شصت توسط مجاهدین خلق رخ داد.

نمونه اش خود من هستم که دوست خیلی صمیمی داشتم که یک روز فهمیدم عضو سازمان مجاهدین شده و خیلی زود هم در یک درگیری در یک خانه تیمی کشته شد. خبر را که شنیدم تا مدتها منگ بودم که چطور این اتفاق برای او افتاد. چون ما با هم جلسات قرآن میرفتیم، در مباحث انقلابی شرکت میکردیم. برایم خیلی تعجب آور بود که او جذب چنین سازمانی بشود و تا آنجا پیش برود که در عملیاتی کشته بشود. یا خیلی از دوستان دانشگاهیمان بودند که به شکلهای تعجب آوری جذب سازمان شدند.


- چون مجاهدین افرادی را داشتند که در خیلی از فضاها برای جذب اعضا فعالیت میکردند و دانشگاهها و جوانان پرشور و احساساتی یکی از بهترین فضاها برایشان بود.

- دقیقا. خوب این حس ما نسبت به دهه شصت بود و چون این اتفاق برای خود من افتاده بود، وقتی طرح امکان مینا به من پیشنهاد شد فکر کردم هر چند چنین پدیده ای در جامعه ما وجود ندارد، اخبار ما مملو از این خبرهاست و قطعا سوالاتی را ایجاد میکند که چطور یک جوان میتواند اسلحه دست بگیرد و آدم بکشد. خوب این طرح از این زاویه می توانست قصه ای باشد که موضوع مجاهدین را تداعی کند. ضمن اینکه چطور چنین طرز تفکری، نهاد خانواده را از هم می پاشد و چقدر می تواند بین انسانها کدورت ایجاد کند هم نکته دیگری بود که من را با ساخت امکان مینا ترغیب کرد. یعنی هم ساختار فیلمنامه، متفاوت بود و شکل دوگانه ای داشت که ابتدا و انتهای فیلم با هم پازلی را کامل میکردند و هم اینکه خود قصه برایم جذاب بود. چون به نظرم چنین دیدگاهی انحصارطلبی در وجود همه هست، ولی این ما هستیم که آن را پرورش میدهیم و تبدیل به انسانهای دیو سیرت میشویم.

- چون انسان خاکستری است، هیچ کس سفید مطلق یا سیاه مطلق نیست.

- میخواستم بگویم فقط یک تشکیلات نیست که اینطور عمل میکند، آدمهای عادی هم میتوانند به این صورت عمل کنند. قهرمان قصه ما هم ناخودآگاه همان عمل را انجام میدهد و یک دفعه دست به یک عمل انتحاری و کاملا شخصی میزند و نشان میدهد اصلا کاری به جامعه ندارد. در تحلیلش به این نتیجه رسیده که اسلحه دست بگیرد و آدم بکشد. این هم همان دیدگاه مجاهدین است، ولی به شکل دیگر.

- ولی من کاملا چیز دیگری برداشت کردم و مهران را خیلی مهربانتر دیدم.

- بله خیلی مهربانتر است، ولی جنبش و تحریکش از نقطه ای آغاز میشود که با عشق و احساسات ارتباط دارد. آن جوانهایی هم که جذب سازمانهای مثل مجاهدین یا داعش میشوند به دلیل عشق فوق العاده و احساسات خیلی زیادشان جذب میشوند و فریب آرمانخواهی آنها را میخورند؛ همانطور که برای همسر مهران این اتفاق برایش افتاد و تحت تاثیر احساسات و رابطه عاطفی با دوستش که کشته شده بود، جذب سازمان میشود و مهران هم که دست به علمیات انتحاری وغیرقانونی میزند، نشان میدهد که اگر در آن شرایط قرار میگرفت معلوم نبود که جذب نشود. ببینید ما الان به نقطه ای رسیدهایم که میتوانیم در مورد اشتباهاتی که در گذشته تاریخمان وجود دارد، صحبت کنیم. شاید در آن دوره من هم تحلیل دیگری داشتم و فکر میکردم که سازمانهای تروریستی یا سازمان هایی که مبارزه مسلحانه میکردند، استدلال های خودشان را داشته اند و ما آن موقع استدلال دیگری از آنها داشتیم و الان که حدود 30 سال از آن دوره گذشته، به تحلیل دیگری رسیده ایم و آنها را نقد میکنیم. می خواهم بگویم که اصولا انسان دارای چنین ویژگی ای هست و این ویژگی از آرمانخواهی اش نشات میگیرد. هر انسانی که آرمانخواه باشد، ممکن است بر سر یک دو راهی به خطا برود یا آرمانهایش را درست پیش ببرد. با همین تحلیل شما میتوانید باور کنید که جوانی که در اروپا زندگی میکند، به راحتی فریب بخورد و با آرمانخواهی که در ذهنش شکل گرفته عملیات انتحاری انجام بدهد.


اخیرا کسی تعریف میکرد که مدرسهای در پاکستان هست (که البته الان دیگر نمیدانم وجود دارد یا نه)، شعارشان این بود که شما جوانهای بین 14 تا 24 سال را به ما بدهید، ظرف ده روز اینها را به آدمهایی تبدیل میکنیم که به خودشان بمب ببندند و هر جا که شما بگویید را منفجر میکنند.

- چون این رده سنی بسیار تاثیرپذیر است.

- دقیقا. در رده سنی تاثیرپذیری که به راحتی شستشوی مغزی میشوند و به دلیل اطلاعات اندک و احساسات زیادشان فریب می خورند. خوب این مساله روز است. البته به نظرم بیننده باید با دقت نگاه و با ظرافت فیلم را ببیند تا متوجه بشود.

- اجازه بدهید در همین ابتدا عرض کنم که در صحبتهای شما دو تا تناقض وجود دارد. اول اینکه شما یک جایی گفته اید که این فیلم اصلا سیاسی نیست، بلکه داستان عاشقانه ای است که اتفاقاتی در آن رخ میدهد. در حالی که همه صحبتهای شما تا الان کاملا سیاسی است؛ دیگر اینکه میخواهم بدانم که اگر احیانا موضوع داعش الان در جهان وجود نداشت آیا سینما به عنوان یک ابزار که باید تاریخ را بازسازی کند و حتی یکی از وظایفش باید این کار باشد، نباید تاریخ معاصرمان را به تصویر بکشد؟

- چرا الزام ساخت تاریخ که وجود دارد، ولی من دیگر آن کار را نمیکنم.

- چرا؟

- چون برای من مساله به روز بودن خیلی مهم است. یعنی اگر سراغ تاریخ بروم، به بهانه زمان حال میروم. یک فیلمساز میتواند صرفا به عنوان نگارشی از تاریخ، اثر تاریخی بسازد و بر اساس نگاه و اطلاعاتش از یک برهه خاص، آن را بازتاب بدهد؛ خیلی ها هم این کار را میکنند. ولی من با توجه به کارنامه ام و حس و حال کارهایم، فکر میکنم اگر موضوع داعش نبود، شاید این طرح را قبول نمیکردم.

- این کاملا با آن خلاصه داستانی که می گوید امکان مینا، یک داستان عاشقانه است و ربطی به سیاست ندارد، تناقض دارد. انگیزه اولیه شما سیاسی بوده است.

- نه اصلا، اتفاقا کاملا اجتماعی است. من با امکان مینا خواستم بگویم که سیاست در جامعه و در زندگی ما تاثیر می گذارد. سیاست از جمله موضوعاتی است که بیشترین تاثیر را در زندگی اجتماعی افراد دارد. سیستم هایی در همه جای دنیا وجود دارد که سعی میکنند شاخک مردم را نسبت به سیاست حساس کنند. مثلا ما نوع تفکرمان نسبت به انتخابات در هر دهه تغییر می کند، گاهی می گوییم اصلا رای نمی دهم و بعد زمان انتخابات، همان آدم دوباره رای می دهد. این یعنی این که سیاست وارد زندگی مردم شده و در منویات اجتماعی جریان پیدا کرده است.

برای همین به نظرم امکان مینا به هیچ وجه فیلم سیاسی نیست، بلکه یک فیلم کاملا اجتماعی است که میتواند درباره سیاست باشد. ببینید فیلمی که درباره سیاست است با فیلم سیاسی خیلی فرق دارد. همانطور که فیلم کودک برای کودک با فیلم درباره کودک متفاوت است. حالا اگر فیلمی برای سیاست باشد و بخواهد منویات سیاسی را بازگو کند، آن فیلم سیاسی است، ولی اگر فیلمی وارد سیاست و تاثیرات سیاست در زندگی شد، آن فیلم کاملا اجتماعی است. بنابراین اولین ساختار و اولین بنیان امکان مینا کاملا اجتماعی است و با ارتباط خانوادگی و یک زندگی عاشقانه شروع میشود و باهمان صحنه اولش میخواهد بگوید این زوج ارتباط درستی با هم دارند، ولی آرام آرام نقش سیاست و مبارزات اجتماعی و سیاسی زمانه بر زندگیشان اثر می گذارد. درواقع، منظور ما این بود که بگوییم اگر سیاست شکل درستی نداشته باشد و به انحراف برود میتواند کاملا مخرب باشد و سرنوشت آدمها و مسیر زندگیشان را کاملا تغییر بدهد. هرچند سیاست در هر شرایطی می تواند این نتیجه را داشته باشد چون در هر موقعیتی، چه مثبت و چه منفی، با سرنوشت جامعه سر و کار دارد و میتواند سرنوشت مردم را به سمت سعادت یا به سمت شقاوت ببرد.

- نکته دیگری که در خیلی از نظرات هست و من تقریبا با آن مخالف هستم، این است که فیلمنامه خیلی اشکال دارد و شخصیتها خصوصا مهران و مینا خیلی سردستی عمل میکنند. ولی به نظر من، اگر این دو نفر خیلی سطحی و شتابزده عمل می کنند، اتفاقا بازتاب جامعه آن روز هستند. چون دهه شصت، دهه هیجان زده ای بوده و خیلی از افراد تحت تاثیر هیجانات آن دوره عمل می کردند.

- کاملا درست است. فکر میکنم ارتباط برقرار کردن با این فیلم کاملا به روحیات مخاطب بستگی دارد. یعنی این خیلی مهم است که حس درونی مخاطب در زمان تماشای فیلم چگونه است و چه دیدگاهی نسبت به زندگی دارد.


شخصا فکر می‌کنم هر فیلمی سه راس تعیین کننده دارد که شامل: فیلم، مخاطب و کارگردان است. امکان مینا فیلم بسیار دقیق با شخصیت‌پردازی بسیار جزئی و ظریف است و فیلمنامه اش هفت، هشت بار با دقت و از زوایای مختلف و با دیدگاههای متفاوت بازبینی شد. به نظرم کسی که در مورد ساختار این فیلم نظر می دهد، ناخودآگاه اعتقادات و جهانبینی اش را به ساختار اضافه می‌کند.

- یعنی این فیلم با جهانبینی مخاطب درگیر است؟

- کاملا. امکان مینا جهانبینی خاصی دارد و اگر مخاطب آن را قبول داشته باشد، می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. چون بدون عینک جهان بینی خاص خودش نمی‌تواند این فیلم را ببیند.

- یعنی حتی برای من که این فیلم را دو بار در دو مقطع زمانی نزدیک به هم دیدم هم صدق میکند؟ چون من هم دو دیدگاه کاملا متفاوت داشتم. وقتی فیلم را در جشنواره دیدم با خودم گفتم آقای تبریزی این چه فیلمی بود؟ ولی وقتی دو روز پیش برای انجام این گفتگو فیلم را دوباره دیدم، نظرم خیلی متفاوت شده بود. دلایلم رو هم قبلا به شما عرض کردم، من در هر دو مقطع زمانی، همین آدم با همین اطلاعات و جهانبینی بودم. یعنی زمان جشنواره به دلیل انجام یک کار ترجمه با موضوع مجاهدین خلق، درگیر قضایای آنها بودم و برای اینکه ترجمه درستی ارائه بدهم، مرتب راجع به آنها می خواندم پس یعنی آن زمان هم راجع به مجاهدین همین شناخت را داشتم. از طرف دیگر، طبیعی است که نتیجه 20 سال فعالیت در حوزه رسانه، شناخت لازم در مورد خصوصیات یک خبرنگار باشد و این شناخت در مدت کوتاه جشنواره تا الان به دست نیامده، ولی نظرم راجع به مهران کاملا متفاوت شد. من هم زمان جشنواره فکر کردم شخصیت مهران خیلی سطحی و نپخته است، ولی بار دوم، کاملا توانستم باور کنم که مهران بعد از ملاقات با ماموران اطلاعات باید آنطور با همسرش فیلم بازی می کرد و باید این توانایی را می داشت و دیگر لازم نیست تاکید کنم که زندگی‌ عاشقانه شان را هم در هر دو مقطع زمانی می شناختم. ولی بار دیدن دوباره فیلم آن را باور کردم.

- فکر می‌کنم این فیلم جزو دقیق‌ترین فیلم‌ها و از معدود آثارم است که با این همه وسواس ساخته شده است. ولی در خصوص ارتباطش با مخاطب، واقعا معتقدم به خاطر دیدگاه فیلم است و به نزدیکی دیدگاه مخاطب به دیدگاه فیلم خیلی ربط پیدا میکند. همانطور که گفتید دهه شصت، دهه پرتلاطمی بود که دیدگاه‌های مختلف و خاطره‌های مختلفی راجع به آن بیان شده است؛ بعضی‌ها همیشه خاطرات تلخ از آن دهه دارند و بعضی‌ها خاطرات خوش.

- حتی یک نفر میتواند خاطراتی با طعم های مختلف تلخ و شیرین داشته باشد.

- کاملا. ارتباط مخاطب با این فیلم بستگی به این دارد که مخاطب در آن زمان چه سن و سالی داشته است. اگر مخاطب در دهه شصت کودکی در سن مدرسه بوده است، فیلم را یک طور می‌بیند و اگر بزرگسالی بوده که درگیر مسایل سیاسی و فرهنگی آن دهه بوده است، فیلم را جور دیگری می‌بیند و اگر هیچ حافظه‌ای نسبت به آن دوره نداشته باشد هم نگاه دیگری به فیلم دارد. بنابراین، خود فیلم جزییاتی دارد که متاسفانه افرادی که آن را بررسی و تحلیل میکنند، خودبخود این ذهنیت را با خودشان وارد موضوع فیلم می‌کنند...

- ولی این مساله راجع به فیلمهای دیگر هم وجود دارد. چون مخاطب که نمیتواند از دیدگاه و تجربه زیستی اش جدا باشد.

- مسلما در مورد فیلم‌های دیگر هم صدق میکند، ولی در مورد موضوع همه فیلمها این همه جزییات و دیدگاههای متفاوت وجود ندارد. دلیلش هم این است که در مورد دهه شصت همه موضع دارند؛ مثبت یا منفی. دهه شصت اینقدر پرتلاطم بود که اگر سراغ هر موضوع دیگری هم برویم، موافق و مخالف جدی خواهد داشت. حتی ممکن است کسانی که موافق امکان مینا هستند، با آن فیلم مخالف شوند، یا برعکس. البته طبیعی هم هست که حساسیتها و چالشهایی که در مورد این دهه وجود داشته، بعد از مدتی خودش را نشان بدهد. برای همین وقتی دیدگاههای مثبت و منفی مطرح شد، اصلا تعجب نکردم و حتی منتظرش بودم. ضمن اینکه من تجربه مشابه دیگری داشتم و می دانستم این فیلم عکس العمل های کاملا متفاوت مخاطب را خواهد داشت.

- کدام تجربه؟

- سریال شهریار.
شهریار کاراکتری است که دو دیدگاه کاملا مخالف در موردش وجود دارد. یک گروه شهریار را روشنفکر خاص و حتی لائیک می‌دانند و عده ای هم برعکس او را یک روشنفکر مذهبی کاملا معتقد به شرعیات میدانند؛ یعنی دو دیدگاه کاملا مقابل هم. بنابراین برای ساخت چنین موضوعاتی، مشکلات خیلی زیادی هست و می‌دانید چنین اتفاق هایی در تاریخ سینما همیشه رخ می دهد، مثال بارزش فیلم ژاندارک است. ژاندارک داریر با ژاندارک لوک بسون را مقایسه کنید، دو شخصیت می بینید که هیچ ربطی به هم ندارند. ژاندارک درایر یک قدیس است ولی ژاندارک لوک بسون کسی است که دچار شک شده است. این یعنی مخاطب این دو ژاندارک با هم موافق نیستند. بنابراین امکان مینا فیلمی است که جهانبینی مخاطب و نگاهش به مسایل سیاسی و اجتماعی در دیدن و پذیرفتن یا نپذیرفتن آن بسیار تعیین کننده است.

- مثلا در کودکی من که در دهه شصت گذشته، همسایه‌ای داشتیم که پسر جوانی داشت که به واسطه تازه عروس آن خانواده، پسر هم جذب سازمان میشود تا آنجایی که به زندان می‌افتند و حتی بچه شان در زندان به دنیا می‌آید، خواهر پسر هم جذب سازمان و زندانی می شود. علیرغم اینکه هر سه آزاد شدند و عفو خوردند، این خانواده تا الان پا نگرفته است. برای همین توانستم تغییر و تحولات لحظه ای مینا و مهران را درک کنم. یعنی می‌توانم درک کنم که مینا به شکل بسیار لحظه‌ای به واسطه مرگ دوست 19 ساله‌اش جذب سازمان بشود و می‌توانم درک بکنم که مینا با یک شب تا صبح درددل کردن شوهر و مرور خاطرات عاشقانه اش، کاملا نظرش عوض شود و تا جایی پیش برود که جاوید را بکشد یا تحویل ماموران اطلاعاتی بدهد.


سانسور میشود. با این همه می‌پذیرم که  مهران بعد از شنیدن خبر شهادت دوستش، هر کاری بکند، چون عشق دو دوست در دهه شصت و در بحبوحه جنگ را درک کردم. و دلیل اینکه خودش را به شکل ناطقی می‌کند، به این دلیل بود که چه کسی که میخواهد همسر و ناموسش را نجات بدهد، چه علی ناطقی که عاشق حزب اللهی است و به جبهه می‌رود و از جانش می‌گذرد، هر دو یک نفر هستند، هر دو دفاع می کنند

- بله ولی وقتی کسی به جبهه جنگ میرود و از کشور و دینش دفاع میکند و به سوی مرگ و شهادت می‌رود، همیشه شخصیت مثبتی دارد، ولی میزان مثبت بودن کسی که خارج از حیطه قانون اقدام عصیانگرانه می‌کند، حتی برای نجات ناموسش، یک پله کمتر است. چون مثلا قیصر هم همین کار را می‌کند. قیصر فکر می‌کند که نمی‌تواند در جامعه اعاده حق بکند، برای همین شخصا دست به کار میشود. حالا اگر بخواهیم عمل قصیر و مهران را با گروه هایی که مردم را می کشند مقایسه کنیم می بینیم همان کاری را می کنند که گروههایی مثل داعش انجام میدهند چون هر کدام از زاویه دید خودشان فکر میکنند کار درستی انجام می دهند. چون جوانی هم که عضو داعش می‌شود، قطعا فکر می‌کند که موضعش حق است. چون اگر چنین فکری نکند نمی‌تواند وارد بشود بنابراین همه فکر می‌کنیم که در موضع حق هستیم .


منتهی مکانیزمی که به وجود می‌آید و آدمها دست به کشتن همدیگر می‌زنند، می‌تواند به شکل جنگ بین دو کشور باشد، یا به شکل جنگ داخلی باشد یا به صورت قطبی باشد که می خواهد همه کشورها را تحت سیطره خودش دربیاورد و دست به کشتار میزند، مثل هیتلر و نازیسم در آلمان. یعنی اگر در آلمان چنین حزبی به وجود می‌آید که دست به چنین کشتاری می زند یا در بین مسلمانها عده ای جمع می‌شوند و داعش را تشکیل می‌دهند در رابطه با جنگ تعبیر اشتباهی می‌کنند. بنابراین اتفاقی که رخ میدهد از منظر تحلیل روانکاوانه این است که آدمها همه به میزانی این قابلیت را در درون خودشان دارند که به شکلهای مختلف جلوه میکند؛ یک وقت به شکل غیرت جلوه می کند، یا تعصب یا قدرت. جلوه این ویژگی به شکلهای مختلف در درون انسان وجود دارد. از ابتدای خلقت هم این وجود داشته که قابیل، هابیل را کشت برای اینکه فکر می‌کرده او مرتبه بالاتری دارد. بنابراین این امر مثل یک عقده و حس و حال درونی است که در وجود همه آدمها هست؛ اگر بر مبنای فطرتش عمل کند می‌تواند درست باشد مثل دفاع از کشور مثل ملیتی که همه به آن اعتقاد داریم و میتواند به تعصب کاملا کوری تبدیل شود که می‌خواهد همه آدمها را تحت سلطه و سیطره خودش بیاورد. به هر حال این چالشی که بین انسانها وجود دارد و الان هم در جوامع مختلف هست از همان نقطه آغاز خلقت شروع شده یعنی یک انسان مخلوق خدا دست به قتل می‌زند و دیگری مقتول میشود، یکی ظالم می‌شود یکی مظلوم. این رابطه بین ظالم و مظلوم همیشه در درجات مختلف و لایه‌های مختلف اجتماع وجود داشته و همین باعث به وجود آمدن قهرمان و ضد قهرمان میشود. برای اینکه یکی دنبال نیستی آن یکی است و آن یکی می‌خواهد خودش را حفظ بکند و این درگیریها به وجود می‌آید.

- نکته دیگری راجع به فیلم مطرح است مبنی بر سفارشی بودن. اول موضع خودم را بگویم که من اصلا و ابدا با فیلم سفارشی مخالف نیستم، چون همه آدمها که نمی دانند چه موضوعاتی اقتضائات جامعه است. یک وقت طرح یک موضوع، اقتضای سیاسی دارد، یک وقت اقتضای تاریخی دارد و یک وقت اقتضای فروش دارد. همه اینها باید دست به دست هم بدهند و سیاستگذاری کلان سینما را ایجاد کنند. اتفاقا بعضی وقتها سفارشی بودن نشانه سیاستگذاریهای کلان است. حتی می خواهم بگویم مثلا از نظر من، فیلم روباه آقای افخمی، نشانه ذکاوت سیستم اطلاعاتی بود که اینقدر آگاهانه عمل کرد و پرونده یک ماجرا را به دست یک سینماگر داد و از او خواست آن را به تصویر بکشد.

- فکر می کنم این دیدگاه که اگر فیلمی سفارشی باشد، امتیاز منفی دارد، اشتباه است. در مورد فرش باد هم که پروژه مشترکی بین ایران و ژاپن بود، خیلی بحث سفارشی بودن مطرح شد. دلیل اینکه گفته میشود این فیلم سفارشی است، این است که در فیلم یک مامور اطلاعات داریم، مگر اینکه چون سرمایه فیلم را فارابی داده است، تصور شود که فیلم سفارشی است.

- یکی از وظایف فارابی سرمایه گذاری در فیلم هاست.

- دقیقا. فارابی به همه فیلمها کمک میکند، به بعضی فیلم ها کامل کمک می کند و در بعضی فیلم ها سهیم می شود. ولی معتقدم این حرفها مربوط به دوره گذشته است و ما آن مرحله را پشت سر گذاشته ایم.

- کدام دوره گذشته مد نظرتان است؟

- دوره ای بود که می گفتند همه فیلم ها سفارشی است، ولی الان همه جای دنیا بهترین فیلمها را راجع به مثلا سازمانهای مختلف از جمله سازمان اطلاعاتی می سازند.

- منظورتان این است که اگر در گذشته فیلم راجع به اطلاعات بود آن فیلم می توانست سفارشی باشد؟

- اطلاعات یا هر ارگان کشوری دیگری. مثلا فیلم درباره وزارت بهداشت را می گویند این فیلم سفارش وزارت بهداشت است. درباره طعم شیرین خیال هم همین را گفتند. می خواهم بگویم که ما در حوزه ای که کار می کنیم، دغدغه هایی داریم که هر کدام می تواند راجع به یکی از ارگانهای کشور باشد و این اصلا اشکال و ضعف فیلم نیست.

- مسلم است، چون وجوهی از زندگی را مطرح می کنید و هر وجهی از زندگی به یک ارگان کشوری مربوط خواهد بود.

- دقیقا. چند وقت پیش فیلمی راجع به یک مامور اطلاعاتی دیدم که وقتی در حال شنود یک خانه بود، آرام آرام احساسش به گذشته برمی گشت و وظیفه اش را فراموش کرد. فیلم خیلی معروفی بود (متاسفانه اسمش را به خاطر ندارم) که در جشنواره های مختلف جایزه گرفت. ولی وقتی منتقدان ما آن فیلم ها را می بینند، از حس و حال مامور اطلاعاتی که نتیجه اش ضعف در عملکردش می شود، تعریف میکنند. چرا؟ چون مرغ همسایه غاز است، ولی وقتی ما در کشور خودمان حس و حال اطلاعاتی را نشان بدهیم، شخصیت ضعیفی ساختیم. یا مثلا فرض کنید سریال هملن یک سریال سفارشی است و اهداف خودش را در پیش گرفته، مخاطب خودش را هم دارد. همه جای دنیا به راحتی این کار را می کنند و نگرانی هم ندارند، منتهی ما یک کشور استثنایی هستیم با منتقدان استثنایی.

- نکته دیگر، فروش فیلم است. الان خیلی از دوستان مطبوعاتی من می گویند که آقای کمال تبریزی که فیلم های پروفرش شیدا، لیلی با من است و مارمولک را ساخت، چند سال است که پسرفت کرده و فیلم هایش نمی فروشد.

- همه فیلمسازان از اینکه فیلمشان بفروشد، خوشحال می شوند. من هم نه تنها بدم نمیآید، بلکه خوشحال هم می شوم، چون فیلم باید مخاطب را جذب کند. ولی یک شرط دارد فروش بالا ولی نه به هر قیمتی، چون خیلی از فیلم ها پرفروش میشوند، ولی لزوما دوست داشتنی نیستند و بالعکس بعضی فیلم ها پرفروش نیستند ولی خیلی دوست داشتنی هستند. می خواهم بگویم عامل فروش عامل تعیین کننده خوب یا بد، ضعیف یا قوی بودن فیلم نیست. بنابراین نباید فکر کنیم که کمال تبریزی که روزی فیلم مارمولک و لیلی با من را ساخته است حتما باید فیلم بعدیش پرفروش باشد. باید سعی کنیم که فیلم از قاعده و استاندارد برخوردار باشد. این مهمتر از آن است که بگوییم فیلم پرفروش بوده است. مثلا در کارنامه من لیلی با من است یا حتی فرش باد، مارمولک، طبقه حساس همه فیلم های پرفروشی هستند، ولی همه میدانند من فیلمهای دیگری هم ساخته ام که می دانستم آن فیلم، مخاطب خودش را دارد و پرفروش نخواهد بود. مثلا در مورد یک تکه نان، همه گروه از تهیه کننده، سرمایه گذار، کارگردان و فیلمنامه نویس می دانستیم که این فیلم، فروش بالایی نخواهد داشت چون مخاطب خودش را دارد.


به نظر من درست این است که وقتی یک پروژه سینمایی شروع میشود، عوامل آن بدانند مخاطبان این فیلم چه کسانی هستند. آیا فیلمنامه نوشته می شود تا اکثریت مخاطب در سنین مختلف و در قشرهای مختلف اجتماعی را جذب کند؟ گروه اول باید گروه مخاطب را تعریف و در این باره با هم توافق کنند، بعد اقدام به ساخت فیلم کنند. مثلا وقتی من دونده زمین را می ساختم که پروژه مشترک بود، همه می دانستیم که این فیلم پرفروش نمیشود و باید در گروه هنر و تجربه با مخاطب خاص اکران شود. فیلم های فوق العاده زیبایی در تاریخ سینمای دنیا و کشور ما وجود دارد که بسیار خوب، خوش ساخت و عمیق هستند، ولی در جذب مخاطب موفق نیستند یعنی تعداد مخاطبانشان به اندازه ای است که خود فیلم مشخص میکند. بنابراین بین مفاهیمی که در فیلم مطرح میشود و اینکه چقدر این مفاهیم میتواند لایه های عمیق داشته باشد و چقدر میتواند توجه مخاطب خاص را جذب کند، نسبتی وجود دارد.

- شما چه مخاطبی را برای امکان مینا در نظرداشتید؟

- قطعا زمانی که ساخت فیلم را شروع کردیم، می دانستیم که این فیلم مخاطب زیادی نخواهد داشت ولی میتواند مخاطب خاص خودش را داشته باشد و مورد استقبال گروهی که با آن ارتباط برقرار کنند، قرار بگیرد. چون تاکید می کنم امکان مینا فیلمی است که با جهانبینی مخاطب کار دارد. مثلا وقتی فیلمی مثل مارمولک ساخته میشود، گروه سازنده کاری به جهانبینی مخاطب ندارد، چون یک مدل عام و الگوپذیر مطرح میشود و به همین دلیل همه با آن ارتباط برقرار میکنند. ولی وقتی فیلمی وارد جهانبینی خاصی میشود، دیگر نمی توان انتظار داشت همه اقشار آن را درک کنند و ارتباط لازم را با آن برقرار کنند. به علاوه اینکه در شرایطی هستیم که مردم در جامعه ما فیلم هایی با موضوع طنز که فضای شاد و مفرح دارد، ارتباط برقرار میکنند و چنین فیلم هایی پرفروش می شوند. برای اینکه مردم حوصله دیدن ناکامی ها وغم و غصه ها را ندارند. ولی این دلیل نمیشود که نقاط تاریک اجتماع را نشان ندهیم. بنابراین در مورد امکان مینا حتی این پیش بینی وجود داشت که مخاطبی که دیدگاه و جهانبینی مخصوص خودش را دارد، از فیلم خوشش نیاید. اما نکته ای هست که نباید از آن غافل شد. ما پیشنهاد خیلی ویژه ای برای این فیلم داشتیم.

- در چه مورد؟

- من، تهیه کننده و فیلمنامه نویس پیشنهاد ویژه ای برای برخورد مهران با سرتیم اطلاعاتی داشتیم که پذیرفته نشد و به نظر من از نظر جذب مخاطب به فیلم خیلی صدمه زد.

- می شود بگویید.

- بله، پیشنهاد ما این بود که وقتی مهران با این سرتیم اطلاعاتی در قبرستان ماشین ملاقات میکند، به جای اینکه با هم به توافق برسند، مهران با ترفندی او را در همانجا دستگیر کند. یعنی با او برخورد کند تا بتواند نقشه اش را عملی کند. چون به نظر ما درست این بود که مامور اطلاعاتی هیچ وقت پیشنهاد مهران را مبنی بر اینکه به او و مینا امان نامه بدهد قبول نمی کند و اجازه نمی دهد مهران نقشه خودش را عملی کند. پس مهران باید از طریق قوه قهریه وارد می شد و مامور اطلاعاتی را آنجا زندانی میکرد و میرفت تا آنچه در سر داشت را عملی کند.


- آیا چنین اتفاقی در سابقه وزارت اطلاعات وجود دارد که یک مامور اطلاعاتی در مواجهه با چنین پیشنهادی مخالفت کند و دستگیر بشود؟
- نه.

- پس تخیل شما بود؟

- بله. یعنی اصرار آقای توحیدی، آقای محمدی و من این بود که مهران باید کاری کند که مامور اطلاعاتی را فریب بدهد برای همین در یک جای دور با او قرار می گذارد. در حالی که در سیستم اطلاعاتی امان نامه وجود ندارد و یک مامور اجازه چنین کاری را ندارد. اصلا معنی ندارد که کسی که اسلحه می کشد امان نامه بگیرد، کسی که مجرم است باید دستگیر بشود. منطقی اش این بود که وقتی با هم قرار گذاشتند، مامور اطلاعاتی مهران را دستگیر کند. ولی پیشنهاد ما این بود که مهران امان نامه بخواهد، مامور اطلاعاتی قبول نکند و با هم درگیر شوند و بالاخره مهران به شکلی او را آنجا زندانی و خودش فرار کند.

- چرا قبول نکردند؟ ضعف وزارت اطلاعات تلقی می شد؟

- دقیقا. راحت به شما بگویم متاسفانه هنوز به مرحله ای نرسیده ایم که فیلم هایی بسازیم که مخاطب را جذب کنیم. اخیرا فیلمی دیدم که موضوع آن آموزش نیروهای جدید برای سازمان اطلاعات بود. قهرمان فیلم، جوانی بود که تازه وارد سیستم اطلاعات میشود و باید زیر دست یک مامور کارکشته وزارت اطلاعات آموزش ببیند. ولی این جوان نوآموز، آرام آرام کشف می کند که این استاد آدم فاسدی است و ارتباطات مالی فاسد دارد. جوان سعی میکند به خاطر خودش و اعتقادش به میهنش جلوی فساد این را بگیرد. پس با یک کارکشته اطلاعات درگیر می شود و او را از بین می برد.

- ولی این به معنی ضعف سازمان اطلاعات نیست.

-مسلما نه. فیلم به مخاطب می گفت که ما نمی گوییم در سیستم اطلاعاتی ما فساد یا ضعف نیست، ولی نتیجه نهایی این است که این فساد و ضعف توسط نسل جدید از بین میرود. ولی ما چطور و چه وقت میتوانیم چنین فیلمی بسازیم؟ فیلمی که هم وقتی بیننده می بیند لذت می برد و هم می بیند که فیلم تبلیغ مامور اطلاعات نیست، بلکه تبلیغ سالم بودن است.

- در واقع تبلیغ یک مفهوم و یک ارزش است.

- بله، فیلم می گوید یک آدم کارکشته در وزارت اطلاعات فاسد است. وزارت اطلاعات هم این را به جان میخرد تا این مفهوم را به جامعه آمریکا بگوید که بالاخره حق و سلامت اخلاق پیروز می شود.

- البته این را بگویم اگر مهران اسلحه دست نمی گرفت و خودش وارد عمل نمی شد به این معنی بود که وزارت اطلاعات همیشه کارش را درست انجام میدهد و همه پروژه هایش درست و خوب به پایان میرسد. ولی کار مهران نشان داد که همیشه موانعی بر سر پروژه های اطلاعات هست که نمی گذارد برنامه ها درست پیش برود.

- در واقع فیلم می خواهد بگوید که بستر بعضی از موارد اصلا این نیست که در جامعه فقط وزارت اطلاعات میتواند درست عمل کند، بلکه خود مردم هم در مواردی وارد عمل میشوند.

- و این یکی از خصوصیات جامعه دهه شصت است، یعنی انقلاب با حضور مردم بود، جنگ با حضور مردم بود. به عبارتی، اگر قرار بود سازمانها و نهادهای دولتی در دولت شاه و بعد دولت اسلامی وارد عمل بشوند و کاری انجام بدهند، خیلی از این اتفاقها نمی افتاد.

-کاملا. این تئوری است که همه قبولش ندارند و به خاطر همین تئوری است که فیلم مخالف و موافق دارد. مثال دیگری بزنم. به درستی و غلط آن کاری ندارم، ولی اتفاقی است که در همه جوامع رخ میدهد و باید تجزیه و تحلیل شود. مثلا در دوره ای یک سری دانشجو به این نتیجه رسیدند که شاه رفته آمریکا و اموال کشور هم بلوکه شده است. دولت هم هیچ اقدامی برای بازپس گرفتن آن نمی کند، ولی ما که می توانیم از دیوار سفارت آمریکا بالا برویم، گروگان بگیریم تا امریکا را مجبور کنیم اموال ما را برگرداند. پس رفتند و سفارت امریکا را اشغال کردند.


یا روزگاری حسن صباحی وجود داشته که با یارانش عملیات تروریستی می کردند. تاکید می کنم اصلا به درستی و غلط این اقدامات کاری ندارم ولی می خواهم بگویم که این اتفاقات یک انگیزه درونی است که پلیس و سیستم امنیتی را کنار میزند و خودش وارد عمل میشود. البته باید ریشه این رفتارها بررسی شود ولی نمیتوان منکر وجود این انگیزه در دوره های تاریخی شد که آدمها را به دلایل، مشکلات و معضلات اجتماعی وادار میکند خودشان وارد عمل شوند. نمونه اش داعش، گروههای تروریستی در آلمان، مبارزان باسک اسپانیا، جدایی طلبان الجزایر، گروه مقاومت فرانسه در جنگ جهانی اول و غیره است که راجع به همه اینها کلی داستان و نمایشنامه نوشته شده است. یعنی اصولا چنین پدیده ای از بین رفتنی نیست، فقط چهره و مدلش عوض می شود. الان به دلیل تجربه ای که در دهه شصت داشتیم، امنیت بیشتری نسبت به جاهای دیگر دنیا داریم. اما این ناامنی در همسایگان ما و حتی در کشورهای اروپایی خیلی بیشتر است. حتی معتقدم اگر جهان جریان داعش را پشت سر بگذارد که حتما خواهد گذاشت، باز در مقطع دیگر مساله مشابه دیگری به وجود می آید هر چند معلوم نیست به عمر ما قد بدهد.

- دقیقا، قبلا طالبان بود که به شکلی از بین رفت بعد داعش به وجود آمد. حالا داعش به طریقی از بین میرود و چیز دیگری به وجود می آید.

- این ماجرا استمرار دارد و یک جریان تاریخی است که دلیلش خود آدمها هستند و به نظر میرسد می خواهد با ظلم و فساد مقابله کند که بعضی وقتها درست جواب میدهد و بعضی وقتها شکل و صورتهای دیگری پیدا میکند و متاسفانه به نتایج خیلی بد میرسد. در نهایت تاکید می کنم که این بحثی که راجع به سفارشی بودن فیلم است، دوره اش واقعا گذشته است. یعنی الان دوره و زمانه ای است که باید در مورد نمایندگان مجلس، وزیر و وکیل فیلم بسازیم. یعنی اگر ما فیلمی در مورد یک نماینده ساختیم این خیلی بی انصافی است که گفته شود این سفارش مجلس شورای اسلامی است. باید اجازه بدهیم محدوده سوژه ها گسترده شود و بتوان راجع به تمام موضوعات کار کرد. این نگاهها تابوهایی ایجاد می کند و ذهن فیلمساز را محدود میکند.


خط قرمز نهایی مارمولک است که شکستیم و همه دیدند که می توان راجع به روحانیت فیلم ساخت. شخصا اشتیاق و انگیزه فراوان دارم که وارد دنیای اطلاعات شوم چون مامورهایی در اطلاعات هستند و درگیریهایی دارند که فیلمهای جذابی از آب درمی آیند.


امکان مینا بخشی از آن را به نمایش گذاشت. مهم این است که از این تجربه و انگ سفارشی یا دولتی بودن به کار نترسیم و اجازه دهیم سینما ژانرهای مختلف را تجربه کند و حوزه موضوعات و ژانرهای آن گسترده تر شود. مثلا وارد سینمای موزیکال یا ژانر وحشت بشویم و مطمئن باشیم هر کدام از این ژانرها، مخاطب خودش را دارد.

- نکته دیگر در مورد طراحی صحنه و گریم است. با توجه به اینکه امروز افراد زیادی هستند که دهه شصت را به خاطر دارند، به نظر میرسد فیلم از این منظر، نقطه ضعف هایی دارد. ضمن اینکه می خواهم بدانم وقتی فیلمی می سازید که به نوعی تاریخ بر آن مترتب می شود، برای دسترسی به اطلاعات آن زمان چه تحقیق هایی انجام می دهید؟ مثلا الان در سرزمین کهن دیدم راجع به وجود سنگ شکن در پزشکی تردیدهایی وجود داشت. آیا برای اطمینان از وجود آن به اسناد پزشکی مراجعه می کنید تا بدانید دهه 50 سنگ شکن در پزشکی ایران وجود داشته است؟

- در طراحی صحنه امکان مینا مستندات خیلی خوبی داشتیم و براساس آن عمل کردیم. ضمن اینکه خود من دهه شصت را دیده ام و می شناسم، بهترین سندی که برای ساخت چنین فیلم هایی وجود دارد و ما در امکان مینا استفاده کردیم، فیلم های دهه شصت بود. آدمها و پوششان در فیلمی که دهه 60 ساخته شده، بهترین سند طراحی صحنه و گریم است یا در مورد سرزمین کهن، فیلمهای دهه 50 به ما کمک میکند.

- یعنی لازم نیست برای یک پلان در بیمارستان، مستندات پزشکی آن را مطالعه کنید؟

- نه اصلا. تمام اطلاعات تصویری را به راحتی میتوانیم از تمام فیلمهایی که درآن زمان ساخته شده و خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست به دست آورد. میتوان تهران را با همه جزییاتش در فیلم ها دید. در امکان مینا این کار را کردیم و خیلی هم نتیجه گرفتیم. اگر جایی حافظه شخصی کمک نکند آکسسوار یک فیلم که در دهه 60 ساخته شده به ما میگوید که مثلا یک خانه اشرافی در آن موقع چه دکوری داشته است یا پوشش مردم آن زمان چطور بوده است.


مثلا دایره مینا ساخته آقای مهرجویی را نگاه کنید. به راحتی میتوان مدل لباس و سبک زندگی مردم در دهه 50 را شناخت. بنابراین از نظر مستندات هیچ مشکلی نداشتیم، منتهی بازسازی اش کمی سخت و هزینه بر است. اما اینکه عده ای در مورد امکان مینا می گویند اشتباه طراحی صحنه دارد، به نظرم اپیدمی است که تبدیل به یک بیماری شده است و متاسفانه شیوع آن هم از سریال کیمیا شروع شد. با تمام احترامی که برای تلویزیون و سازندگان این سریال و عواملش قائلم باید بگویم که ضعفهای طراحی صحنه و گریم این سریال تاثیر بسیار بدی بر ذهن مخاطب گذاشت و باعث شده به محض اینکه مخاطب در سینما و تلویزیون با یک فیلم تاریخ معاصر روبرو میشود، فیلم را رها کند و بر جزییات صحنه متمرکز شود و ببیند آیا اشتباهی از طرف سازندگان وجود دارد یا نه.


وقتی امکان مینا در جشنواره اکران شد، تعدادی جوان آمدند و تشکر کردند و گفتند: ولی آن صحنه ای که در یوسف آباد گرفتید، معلوم است که دهه شصت نیست. گفتم: کدام صحنه؟ گفتند: همان صحنه ای که از دیوار بالا میرود. گفتم: اصلا لوکیشن یوسف آباد نبود. چرا این حرف را می زنید؟ کمی خندیدند و رفتند و کاملا معلوم بود که این حرفها برایشان تبدیل به یک سرگرمی شده است. مثل جدولهای سرگرمی که باید اختلاف دو عکس را پیدا کرد. الان اینکه کسی بتواند در یک فیلم این چنینی بفهمد که آن زمان مثلا تلفن سکه ای بوده یا کارتی، تبدیل به سرگرمی شده است و متاسفانه آسیبی است که تلویزیون به مخاطب زده است، ولی کم کم باید مخاطب اعتماد و عادت کند وقتی یک فیلم را نگاه می کند به این چیزها خیلی دقت نکند و فیلم را ببیند.


در تاریخ سینما خیلی از فیلمهای معروف هم وجود دارند که بعدها فهمیده اند چنین اشکالاتی در طراحی صحنه شان وجود داشته است.

- در نهایت به این نتیجه میرسم که مخاطب امکان مینا باید دهه شصت را بشناسد، چون بدون این شناخت نمیتواند با فیلم ارتباط برقرار کند. ضمن اینکه در راستای همین انتقادها یا نکته هایی که گفته شده است، امیدوارم که برچسب مصاحبه سفارشی به این مصاحبه نخوره چون من این مصاحبه را شخصا و به دلیل نکته هایی که در فیلم وجود داشت، انجام دادم. ضمن اینکه معتقدم اصلا مهم نیست که فیلم بفروشد و مخاطبان زیادی داشته باشد، چون باید منابع تصویری در تاریخ بماند تا علاوه بر منابع مکتوب، ابزاری برای مطالعات بعدی باشد.

- اما من معتقد هستم که اصلا فیلم کم فروش نداریم، بلکه در ارایه و پخش مشکل داریم.
اشکال در این است که سیستمی که به عنوان پخش و توزیع در سینمای ما وجود دارد، بین دو فیلم که اختلاف خیلی زیادی با هم دارند، فرقی نمی گذارد و همه را یک مدل اکران می کند. حکایت سیستم پخش در ایران مثل لبنیاتی است که دستگاه بخور و دستکش جراحی بفروشد. هیچ کس برای خرید دستکش جراحی به لبنیاتی نمی رود.
اجازه بدهید بگویم هنوز شعور لازم در پخش در سینمای ایران وجود ندارد و همه فیلمها یک جور تبلیغ و عرضه می شوند. الان با توجه به ابزارها و رسانه های مجازی کلی امکان در اختیار سیستم پخش هست.

- شاید خود صاحبان فیلم دارند این کار را انجام میدهند. به نظر من، خیلی از فیلم ها بعضی شبکه هی مجازی را می خرند.

- می خواهم بگویم که هر فیلمی مخاطب خودش را دارد، مگر اینکه از لحاظ ساختار خیلی ضعیف باشد. ولی فیلمی که در حد استاندارد است، قطعا مخاطب خودش را دارد. مثلا گروه هنر و تجربه بالاخره توانسته است مخاطبان خودش را جمع کند و علاقمندان سینما می دانند وقتی به سینمای هنر و تجربه می روند با فیلم خاص روبرو می شوند. یعنی مخاطب فیلم با هوشمندی باید کشف بشود. ممکن است شما فیلمی بسازید و مخاطبانش، دانشجویان رشته مطالعات سیاسی یا اجتماعی یا روانشناسی باشند. سیستم پخش باید بداند این فیلم را چطور و کجا تبلیغ کند تا مخاطبش را پیدا کند.

- خود شما در این خصوص چه کردهاید؟

- متاسفانه امکان مینا ضعیف ترین پخش را دارد، علیرغم آنکه شرکت پخش کننده از دوستان من هستند و من بسیار دوستشان دارم و اصلا قصد توهین به آنها را ندارم، باید با کمال تاسف بگویم که به بدترین نحو ممکن پخش شده است.

- یعنی صاحبان فیلم نمی توانند در این بخش دخالت کنند و راهکاری ارایه دهند؟

- نه، معمولا نمیشود چون بعد از ساخت فیلم، هر کس گرفتاری های خودش را دارد؛ مثلا من سر فیلمبرداری سرزمین کهن هستم، آقایان محمدی و توحیدی کار دارند. ضمن اینکه پخش، کار و تخصص ما نیست، وظیفه ما ساخت فیلم است. از آن به بعد گروه دیگری که متخصص امر پخش هستند باید کار را انجام دهند. ولی مطمئنم اگر روزی متخصص پخش بشوم، برای شناخت مخاطب خیلی مطالعه میکنم.

- اصلا مخاطب پژوهی کلی مراحل عجیب و غریب و تحقیق های علمی نیاز دارد.

- من الان به عنوان کارگردان هر کتابی درباره کارگردانی را می خوانم برای اینکه مربوط به کارم است. کسی هم که ادعای پخش دارد و می خواهد مدیر پخش باشد باید در زمینه خودش تلاش کند و راههای مختلف را برای معرفی بیشتر فیلم انجام بدهد.
شخصا معتقدم تبلیغات تلویزیونی برای برخی فیلمها تبلیغ منفی و ضد فیلم است. مثلا برای امکان مینا بیش از اندازه تبلیغ منفی داشت چون با جهانبینی سر و کار دارد. بنابراین من فکر می کنم که این مهمترین نکته ای است که در جذب مخاطب اثر گذاشت. هرچند نمی گویم امکان مینا فیلمی پرفروشی است، ولی فروش آن میتوانست خیلی بیشتر از این باشد و این ناشی از ضعف پخش است. در نهایت امیدوارم یک روز مافیایی که در پخش وجود دارد از بین برود و فیلمها در یک رقابت سالم عرضه شوند و البته سیستم پخش هم به یک تخصص در سینما تبدیل شود و مخاطب هر فیلمی را شناسایی کند و فیلم را در محدود مخاطبان آن معرفی کند.

منبع:الف

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها