در ترانههای بومی، تالاب انزلی(غازیان)، نام «محبوب آبی» به خود گرفته است؛ اینک ماهیگیر تنها در دل شب و از میان نیزارها، آوای پیرزنی(از تنها بازماندگان تالاب) را میشنود که شیون میکشد: اوهوی، حال «محبوب آبی» خوش نیست!
مرد ماهیگیر در هوای مهآلود، بادگیر یکسرهاش را تن میکند، چکمهاش را میپوشد، ماشک (تور) را بر میدارد و درون لوتکا(قایق) مینشیند و به آب میزند و در سکوت شب نیزار، آهسته پارو میکشد و به ژرفای تالاب میرود.
برای گرسنهنماندن زن و فرزند، شب پیش، چندین بار تور انداخته بود و همه بینتیجه. اینک نیز به امید گرفتن چند ماهی درشت که بفروشد و نانی بخرد، باز تور میاندازد. «لوتکا» آرام و رام ایستاده است؛ پاروها تا نیمه، در زفت لجن پوشیده از «آزولا» فرو رفتهاند. ماهیگیر، هوای پر از بوی تند سم، مواد شیمیایی و روغنی و نفتی و پسماندهای بیمارستانی و صنعتی را نفس میکشد و یگانه بویی که به مشامش نمیرسد، عطر گلهای لاله و نیلوفر آبیست؛ ماهیگیر، خیره به نابودی تالاب، به نابودی زندگی خویش میاندیشد.
تپش دل دریایی تالاب انزلی(غازیان)، در میان آشغالها، رسوبات سمی، فلزات سنگین، سرب و زهرآب کارخانهها کند شده است. رویشگاه نیلوفر، گلها و گیاهان و زیستگاه آبزیان، دچار آشفتگی شده است. در همه خبرها از بندرانزلی، سخن از آلودگیهای گرانبار و افزایش لجن و کاهش ژرفای آب است؛ اما در نگاه شماری از مردمان غازیان ، نه!
غازیان، شهر غازهای مهاجر
به شهر غازیان که میرسی، بوی تالاب به مشام میرسد. بافت سازهها، معماری و بازارچه کهن این شهر، بازتابشی از گذشتههای دور بندرانزلی است. از رشت و برای رسیدن به انزلی، باید از غازیان و پل کهن روی تالاب گذشت، تا به دریای خزر(کاسپین) رسید.
زندگی و کسب کار این مردمان، وابستگی زیاد به دریا و تالاب دارد. هنگام ورود به بازارچه، گونهگونی غذاهای دریایی «ماهی دودی، ماهی شور، اشپل(تخم ماهی)، ماهی سفید دریا، کپور و کولیماهی» جلوه پیشخوانهای چوبی مغازههای ماهی فروشان است.
رضا دلآرام، بازاری و از اهالی قدیمی و خوشنام غازیان، انگار چشمش به همه زشتیهای تالاب انزلی بسته است:«تالاب انزلی ارزشهای زیادی دارد که چندین گونه ماهی خوشمزه، فقط یکی از ارزشهایش است.
سالها پیش که کرانه نشین تالاب بودم و خانهام لب آب بود، میدیدم که چگونه هزاران پرنده مهاجر برای زمستانگذرانی به تالاب میآیند و ماهها میان لالهها و نیلوفرهای آبی و گلهای وحشی و نیزارهایش سر میکنند و منظرههای شگفتانگیزی از طبیعت زنده را به به وجود میآورند، نماهایی بیمانند طبیعی که حتی در رویاها هم کمتر دیده میشود.»
دل آرام در ادامه گفت و شنود با روزنامه اطلاعات میگوید: در تالاب از پرندگان زیادی عکس گرفتهام و آنها را هنوز دارم. در میان تالاب، همه گونه پرنده یافت میشود، از مرغابی گرفته تا غمخورک، قو، پلیکان، فلامینگو، درنا، مرغ ماهیخوار(کولی خور)، دارغاز، سینه سرخ، چنگر، خوتکا، مارگردن، آبوغوپیل، آبچلیک(سقا)، شاهین، شانه بسر(هدهد)، لک لک(لنگ دراز)،
کول کا پیس(چکاوک)، سیره(هف رنگ)، چیچینی(گنجشک)، سار(سیتی)، چلچله(پرستو)، قرقاول(تُرنگ)، کشکرت(زاغک)، گیل دم زنه(دم جنبانک)، لوله گرد(بوتیمار)، تاووسک و گیلانشاه(مرغ باران)؛ که در این سالها کم شدهاند. تالاب بندرانزلی حتی پناهگاه چهارپایان وحشی و پستاندارانی مانند تمشی(خارپشت)، شال(روباه)، گنجبان(راسو)، کلخوک(گراز)، شنگ و (فک در گذشتههای دور) است؛ جانورانی که هم خود را از گزند و آسیب انسانها در امان میدارند و هم با شکار کردن در طبیعت، ادامه زیست میدهند. از چشم من، تالاب همچنان زیباست و هرگز نمیمیرد و فقط باید به آن رسیدگی شود؛ لایروبی شود و آزولاها سوزانده شود. اگر به مشارکت همگانی بها داده شود، مردم با دستان خود، ریشه آزولا را برخواهند کند.
چشم امید به تالاب
تالاب انزلی(غازیان) یک آبگیر طبیعی، دائمی و دارای آب شیرین است، به گفته غلامرضا میان پشتهای، به سبب جولفی(گودی) و پایینتر قرار گرفتن تالاب انزلی(غازیان) نسبت به قلمروهای جلگهای، همه آبها از سراسر گیلان مرکزی به این سو روان است.
او میافزاید: نزدیک به ۱۱ کلان رود(اصلی) و ۳۰ خرد رود(فرعی) و با گستره ۳۶۰۰ کیلومترمربع، پس از آبیاری کشتزارها و شالیزارها و آلودهشدن به آلایندهای سمی و شیمیایی و پسابهای آلوده بیمارستانی، صنعتی و کشاورزی، از حوضههای آبریز به تالاب غازیان میریزد.
غلامرضا میان پشتهای ـ صیاد، دوران جوانیاش را یاد میآورد و خانه سنتی نیپوش و پدر و دیگر نزدیکان خود را که همگی از صیادان قدیمی غازیان بودهاند: «کار و شغل ایل و تبار مردم بومی غازیان و انزلی، صیادی است و زندگی بیشتر ما وابسته به صید ماهی. ماهیگیران زحمت کشی که برای به دست آوردن کفی نان، ناگزیر دل به دریا زدن هستند و خطر غرق شدن را به جان میخرند. گاه نیز که صیدی نیست، همه اهل خانه، گرد میآیند و تور ابریشمی(ماهیگیری) میبافند؛ تورهایی که باید ماهیانی به خانه بیاورد و به خوراک خانواده برسد و نیمی شور(نمک سود) یا خشک شود برای اندوخته زمستان و زمان تخمریزی ماهیان که صید قدغن است و نیم دیگر نیز روانه بازار ماهیفروشان شود.
او در ادامه گفت و شنود با روزنامه اطلاعات میافزاید: در گذشته به گونهای طبیعی، در تالاب انزلی(غازیان) از ماهیان معمولی تا نابترین گونههایش مانند آزاد، سفید، اردکماهی، قزلآلا، آمور وحشی (واشخوار)، کپور، کولمه، سیم، کاس، سیاهکولی، زردتر پر، سرخ پر، زالون، ماش، زیبا، سوف،
فیتو فاک، بیگهد، کفال، شاهمیگوی آب شیرین تالاب، شیشهماهی، سگماهی، مارماهی و اسپیله (گربهماهی با گوشتی مانند ازونبرون)، به فراوانی یافت میشد، ولی امروز نه! در پایان بگویم که مسئولان بدانند که سلامت زندگی صیادان در گرو سلامت تالاب انزلی است.
همدرد با تالاب
وابستگی تالابنشینان به تالاب زیاد است این وابستگی تازگی ندارد و دیرینه است، از تباری به تبار دیگر!
در آسیبشناسی تالاب انزلی همه بر این باورند که در این سالها همسایگان از دوسو (هم تالاب و هم تالاب نشینان)، آسیب دیدهاند. هرچه تالاب زخم برداشته، زخمهای دیرین تالابنشینان نیز فزونی یافته است. در گذشتههای دور که چیزی به نام زهرآب بیمارستانها، پسماند کارخانهها، «سمآب شالیزارها» و دیگر آلودگیها وجود نداشت، تالاب انزلی با همسایگان تالاب نشین خود، زندگی و زیست خوشی داشت؛ تالاب هرآنچه داشت بر کف دست میگذاشت و تالابنشینان نیز نه به قدر «آز»، بلکه اندازه نیاز خود صید بر میداشتند. نیِ تالاب را سایهانداز کلبه خود میکردند و ماهیاش را سفرهآرای فرزندان خویش؛ اما امروز، همه آن توازن و تعادل بر هم خورده است.
حسن خوشرفتار ـ صیاد، با فرزندان خود، یکی از همسایگان دیرین تالاب انزلی (غازیان) است و خانهاش چسبیده به آب تالاب: «زیاد شدن لجنآب، کم شدن آب تالاب و کاهش ماهیان آن، سبب شده است که صید و صیادی و زندگی در کنار تالاب، معنای زیبای خود را از دست بدهد. بچههای من که مانند من عاشق تالابند، دیگر بوی تند و زنندهاش را هم تاب نمیآورند و برای خودم نیز جای شگفتی است که چگونه هنوز ماندهام، در حالی که همه همسایگان از اینجا فرار کردهاند!
او در ادامه گپ و گفت با روزنامه اطلاعات میگوید: مشکلات گوناگونی دست به دست هم دادهاند تا صیادان سفر کرده از تالاب، آزرده شوند و رنج مهاجرت را به جان بخرند و با سختی و نداری و بیکاری غربت بسازند و در دیگر شهرهای کشور آواره شوند و به کارهایی بپردازند که نه در شأن یک صیاد است و نه آن را دوست دارند و نه بلدند خود انجامش دهند. ما (یعنی تالاب غازیان و مردم تالابنشین) چوب کارخانههای صنعتی و سم شالیزارها و آلایندگی کارگاه و هرزآب شهرهای گیلان و آلودگی رودخانهها را میخوریم. اینک بسیاری از صیادان را پس از عمری ماهیگیری، میبینید که دستفروشی میکنند، زیرا کار دیگری بلد نیستند. ماهیان دریا کم شده است و امکان ماهیفروشی هم نیست، گروهی دیگر از صیادان نیز از بیکاری، زندگیهایشان از هم پاشیده است.
حسن خوشرفتار با این سخن که بندر انزلی یک شهر ساحلی و گردشگری است، میافزاید: گردشگران بسیاری برای خوشگذرانیهای سالم و یا درمان ناراحتیهای پوستی خود از دیگر شهرها میآیند و در فورش(ماسه) و زیر آفتاب درمانگرش دراز میکشند و در دریایش شنا میکنند و از غذاهای دریایی موجود در شهر میخورند؛ ولی چون بندرانزلی و غازیان صنعتی نشده است، ساکنان انزلی زندگی خوش و راحتی ندارند و از کمترین امکانات زندگی برخوردار نیستند و همیشه درگیر به دست آوردن لقمهای نان خشکاند. اگر در گذشته، کاری داشتند، همیشه نگران امنیت شغلی خود بودهاند؛ امروز هم که شغلی ندارند، نگران فردایند که مبادا بدتر از این پیش آید. ما نه بیمهایم و نه آیندهای داریم و به هنگام بیماری و از کار افتادگی، مگر خدا فریادرسی نیست.
مُل نو (موجشکن جدید)
آرش. ش ـ کارشناس محیط زیست، با این سخن که کنارگذر انزلی، پیوند تالاب و دریای خزر را گسسته است، میگوید: اینک در رسیدگاه (تلاقی) دریای خزر و تالاب انزلی (غازیان)، ستونها و شناژها و سنگها و پایهها بتنی را میبیند که ۲ پدیده طبیعی دیرین (دریای خزر و تالاب انزلی) را از هم جدا کرده است تا نفسهای واپسین تالاب را نیز از او بگیرد؛ که تالاب دیگر راهی برای نوبهنو کردن آب خود با آب دریا نداشته باشد. اینک هاله سیاهرنگی، گرد سازههای نو به وجود آمده که نشانگر ژرفای آلودگی و کاهش ژرفای آب تالاب است. در یک تصویر هوایی که از محل گرفته شده این لکههای سیاه هاله مانند، به خوبی نمایان است. «مل نو» و دیگر ساخت و سازهای جدی، هم ساختار فیزیکی و طبیعی تالاب و دریا را از میان برده و هم با رسوبات سنگین خود بر آلودگی تالاب افزوده و هم دایره زیستی را بر آبزیان و دیگر موجودات زنده و ماهیان،تنگتر کرده است.
او در ادامه گفت و شنود با روزنامه اطلاعات میافزاید: ماهیان برای تخمریزی، راهی مگر وارد شدن از دریا به تالاب و سپس به رودخانه ندارند و ماهیان از تخم درآمده نیز باید به دریا برگردند؛ که اینک این راه بسته شده است. حتی اگر ماهیان، راهی به تالاب بیابند، در کمآبی تالاب و لجن سنگین و آلودگی رودخانهها تباه خواهند شد. در جهان امروز، برای برپا کردن هر سازهای و برای جلوگیری از ویرانی محیط زیست از شمار دریا و جنگل و تالاب و رودخانه، از پلهای معلق (کمتر آسیبرسان) بهرهگرفته میشود، ولی در کنارگذر بندرانزلی (جاده بینالمللی) دهها پایه غولآسای بتنی، با نامهربانی در دل تالاب فرو شده و زخمی عمیق ایجاد کرده و به ویرانی گستردهای از زیست محیط انجامیده است. بیگمان دانشمندان متخصص مستقل و کسانی که به هرگونه نهاد و اداره و سازمان دولتی ناوابستهاند، مطمئنترند؛ بنابراین پیش از راهاندازی هر طرح با پیادهکردن هر پروژهای باید نخست معیارهای استانداردهای جهانی را لحاظ کرد و آن را با تایید مراکز علمی و سازمانهای محیط زیستی و مراکز دانشگاهی رساند و با رایزنی دانشمندان ناوابسته، دست به کار شد. ولی این کار در گذشته انجام نشده است و زیست محیط دوروبر تالاب از طرحهای ناسالم و برنامههای نادرست و پروژههای کارشناسی نشده ادارهها و سازمانها و نهادها و شهرداریها، آسیب جدی دیده است. برخی پروژهها را نیز به سبب نبود مطالعات میدانی همهسویه، ناچار شدهاند نیمکاره رها کنند و زیانش برای تالاب و مردم مالیات دهنده، باقی مانده است. این خرابکاریها زمانی به اوج میرسد که اجرای پروژهها به پیمانکاران غیربومی و غیر حرفهای
و بیدرد سپرده میشود که هیچ شناختی از سازو کارهای بومی نداشتهاند و ندارند و دلسوز طبیعت این قلمرو نبودهاند و نیستند و به کاری ورود کردهاند که حتی در آن زمینه، تجربه بسنده ندارند و به جای برداشتن ابرو، چشم را کور کردهاند! اینک برآیند همه ندانمکاریها این است که با شهری روبهرویم که به رخدادهای ناگوار (بخوانید فاجعه) زیست محیطی دچار است.
«واش» همهچیز خور
در آغاز پیدایش زندگی بر روی کره زمین، جلبکها با تولید اکسیژن، لاروها را به وجود آوردند و سپس دوزیستان پدید آمدند و به خشکی آمدند و سرانجام انسان پدیدار شد. اما اینک آزولا، گونهای جلبک ریزبرگ و بسیار سازگار با محیطهای گوناگون، پیامآور نیستی و مرگ است و رویش شتابانش، رویه آبها را میپوشاند و جلوگیر رسیدن نور خورشید و اکسیژن به آبزیان در ژرفای آب است. این جلبک با فروکشیدن مواد غذایی به درون خود، زیستگاهها را بیغذا میگذارد و به آهستگی، سبب مرگ گونههای گیاهی و جانوری تالاب میشود. آزولا که تالاب را به سیاهچالهای بدبو و غیر زیستی دگردیس کرده، تاکنون سبب خفگی برخی گیاهان مفید و نابودی آبزیان زیادی شده است و اینک پرنده مهاجری در تالاب انزلی (غازیان) فرود نمیآید. در این یک و نیم دهه، این مهمان ناخوانده، به زیستگاههای آبی بسیاری در گیان یورش برده و هم گیاهان را خورده است و هم اکسیژن و غذاهای آبزیان را.
مهندسی حسین ابراهیمی ـ پژوهشگر در اینباره میگوید: از دیگر چالشهای اکوسیستم تالاب انزلی (غازیان)، سنبل آبی و جلبک آزولا است که هر ۲ غیر بومی و خوشرویش و ویرانگرند. بافت پیوسته برگهای این ۲ گیاه از رسیدن نور و اکسیژن به آبزیان و دیگر گیاهان آبی جلوگیری میکند و سبب نابودی آنها میشود. آزولا با همکاری ۲ سازمان داخلی و در قالب یک طرح پژوهشی و با هدف تولید کود سبز سالم گیاهی و نیز خوراک و غذا برای چهارپایان و مرغداریها، از جنوب شرقی آسیا به گیلان آورده شد. این جلبک، نخست کشت آزمایشگاهی شد و پرورش یافت و سپس موردبهرهبرداری محدود قرار گرفت؛ و سپس در آب رودخانهها رها شد و جریان آب آن را به تالاب انزلی (غازیان) رساند.
آزولا در زمان اندکی ریشهدواند و رشد کرد و فاجعه به بار آورد و سالهاست که به گلوی تالاب پیچیده است و فشار میآورد. امکان نابودی فیزیکی این جلبک وجود ندارد، ولی تاکنون، یگانه گامی که در این راه برداشته شده، همان ریشهکنی و گردآوری و نابودی فیزیکی بخش کوچکی از پهنه گسترده این جلبک بوده که سودی هم نداشته است!
ع٫درویشی