فرشته حسين آبادي
موضوع آسيبهاي اجتماعي امروز در کشور به بحثي جدي تبديل شده است. وضعيت کشور ما از نظر اين آسيبها نگرانکننده است.يکي از اين مسائل چالش برانگيز طلاق است.تحقيقات نشان ميدهد که در تهران 35 تا 40 درصد ازدواجها در کمتر از 4 سال به گسستگي ميانجامد. معاون وزير ورزش و جوانان نيز معتقد است:"متأسفانه ميانگين طلاق در کشور 20 درصد است و در شهرهاي بومي و مذهبي نيز طلاق زياد شده است و آسيبهاي طلاقي که به دختران جوان ما ميرسد زياد است".اما بخشي از طلاق ها در کشور پنهان است و ثبت قانوني نمي شود و اصطلاحا از آن به عنوان طلاق عاطفي ياد مي کنند.چندي پيش رئيس مرکز مطالعات و پژوهشهاي وزارت جوانان از افزايش آمار طلاقهاي عاطفي در ميان زوجهاي جوان خبر داد و گفت:" تغيير در سبک زندگي و گرايش به فردگرايي از مهمترين دلايل طلاقهاي عاطفي در ميان نسل جوان کشور است".محمد تقي حسن زاده رئيس مرکز مطالعات و پژوهشهاي وزارت جوانان معتقد است:"طلاق هاي عاطفي بحران جدي نسل جوان و زوج هاي جوان کشور است که توجه به فرهنگ غربي و تغيير در سبک زندگي از مهمترين دلايل طلاق هاي عاطفي است.بسياري از سريال هاي ماهواره تبليغ فردگرايي و زندگي مجردي را مي کننددر حال حاضر نسل جوان کشور تمايل به زندگي مجردي دارند و بسياري از زوج ها نسبت به يکديگر بي تفاوت شده و آنها دچار طلاق عاطفي شده اند.اين که چرا در سال هاي گذشته طلاق عاطفي در کانون توجه قرار گرفته و علت تن دادن زوج ها به اين پديده چيست نظر بسياري از جامعه شناسان را به خود معطوف داشته است. محمدمهدي لبيبي جامعه شناس
مي گويد: يکي از نکات مهم اين است که بايد شرايط زندگي جديد را در نظر گرفت چون در گذشته شرايط بدين گونه تعريف نشده بود و زندگي مدرن، تحولات و ساختارهاي جديدي را در ماهيت زندگي ايجاد کرده است. اگرچه موضوع طلاق عاطفي از نظر عنوان، شيوع و تعداد چيز جديدي است، اما از دريچه واقعيت مسئله جديدي نيست. متاسفانه در سال هاي اخير سردي روابط و ضعيف شدن عاطفه بين والدين و فرزندان بيانگر آمار بالاي طلاق عاطفي است.به اعتقاد وي، اشتغال و تحصيلات زنان در گذشته بشدت امروز مرسوم نبوده وهمين عامل مي تواند از دلايل رشد اين پديده باشد. اين مسئله مي تواند از يک سو آثار مثبت در جامعه داشته باشد اما از جهتي موجب کم رنگ شدن وابستگي زن به مرد از نظر اقتصادي شده و نوعي استقلال اقتصادي براي زنان ايجاد کرده است.در نتيجه توقعات بالارفته و نوعي برابري در خانواده شکل گرفته است.به اعتقاد لبيبي، تحول در
ارزش هاي فرهنگي جامعه و خانواده موجب کاهش تحمل در والدين شده است.در گذشته بسياري از زنان براساس باورهاي ديني و
ارزش هاي سنتي در برابر مشکلات صبوري مي کردندکه به مرور زمان کم رنگ شده است. البته هنوز اين باورها وجود دارد اما درجه آنها کم شده. آمار نشان مي دهد که ميزان طلاق در کلانشهرها ي مدرن مانند تهران به دليل خروج از زندگي سنتي نسبت به شهرهايي که هنوز به سنت معتقدند از رشد قابل توجهي برخورداراست.به هر حال يکي از معضلات فعلي در جامعه، مشکلات مربوط به طلاق است. آمار طلاق در جامعه ما بسيار رو به افزايش بوده که لازم است دلايل مختلف آن از نگاه جامعهشناسي و روانشناسي به درستي آسيبشناسي شود. اين که چرا زندگيهاي زناشويي بعد از مدت يک يا دو سال و حتي در مواردي بعد از يک يا دوماه به جدايي يا اختلافهاي شديد ميرسد بسيار جاي بحث و موشکافي دارد. به طور حتم، يکي از دلايل اصلي افزايش اين معضل اين است که ابتدا زن و مرد جواني که تصميم به ازدواج با يکديگر ميگيرند، هنوز به خودشناسي عميق، بلوغ رواني و فکري کامل نرسيدهاند تا تشخيص دهند که ازدواج به معني واقعي پذيرفتن يک مسئوليت مهم و جديد در تاهل است و تصورات ديگري از ازدواج دارند.اين افراد با گرفتن تصميمات زودگذر و موقت به صرف آغاز يک زندگي مشترک زير سقف، ازدواج کرده و بعد از شروع متوجه ميشوند که توانايي پذيرفتن مسئوليتهاي جديد و زناشويي را ندارند.در حاليکه زندگي مشترک بسيار فراتر از آن چيزي است که فکرش را ميکردند و مسئوليتپذيري در زندگي يعني اينکه من به عنوان فردي که يک خانواده را پايهگذاري کرده و از ارکان آن هستم بايد مسئوليت پذير باشم به همين دليل است که بعد ازمدتي زن و شوهرها به اين نقطه ميرسند که وجه اشتراکي ميانشان وجود نداشته و تصميم به جدايي ميگيرند.