مصطفی داننده: بدبین ترین اصول گرایان نیز تصور نمیکرد که در بهار 93 جریان آنها با ناکامی روبرو شود. شکستی که بعد از در اختیار داشتن 8 سال ریاست جمهوری و 12 سال مجلس شورای اسلامی برای آنها رقم خورد. پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری با حمایت اصلاج طلبان و در حضور نامزدهای متعدد اصول گرا شوک بزرگی برای این جریان سیاسی در کشور بود.
اصول گرایان با توجه به عدم حضور نامزدهای برجسته جریان چپ از جمله سید محمد خاتمی و آیتالله هاشمی رفسنجانی در اندیشه بودند که به راحتی نامزد مورد نظر آنان وارد قوه مجریه خواهد شد و آنان بعد از محمود احمدی نژاد به نهاد ریاست جمهوری خواهند رفت.
ظهور پدیدهای به نام « حسن روحانی» در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم اما پایانی بود بر این اندیشه که راستهای سنتی ایران اینبار و در میدان خالی از رقیب میتوانند فاتح یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری باشند. بخشی از اصول گرایان در جریان انتخابات ریاست جمهوری و قبل از آن، مسیر خود را از احمدی نژاد جدا کرده و اعتقاد داشتند که او بعد از سال 88، از این جریان جداشده است و دیگر نمیشود رئیس دولت دهم را اصول گرا دانست.
اصلاح طلبان اما در این میان اعتقاد دیگری داشتند و در مناظرههای انتخاباتی و رسانههای خود عملکرد احمدی نژاد را حاصل حمایتهای اصول گرایان میدانستند. آنها میگفتند که اصول گرایان با سکوت خود در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمینه سرکشیهای او را فراهم آوردند.
جناح راست سنتی ایران به حضور قالیباف، ولایتی، حداد عادل پای به عرصه انتخابات گذاشته بودند و سعی میکردند در مناظرههای انتخاباتی، تفاوت تفکراشان را با احمدی نژاد مشخص کنند و به مردم بگویند که میان رئیس دولت دهم و اصول گرایان هیچ رابطهای وجود ندارد.
نتایج انتخابات اما حاکی از شکست اصول گرایان و پیروزی نامزد نزدیک به اصلاح طلبان در انتخابات بود. حسن روحانی، راست گرای دیروز سیاست ایران که با ردای اعتدال وارد عرصه رقابت شده بود بعد از رسیدن به صندلی قوه مجریه از گفتمان جدیدی سخن به میان آورد که حاکی از فراجناحی بودن رئیس جمهور تازه ایران داشت.
اصلاح طلبان که به واسطه کناره گیری عارف از انتخابات و حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی، اعتقاد داشتند، پیروز انتخابات هستند، توانستند بیشتر کرسیها دولت به ویژه در معاونتهای ریاست جمهوری را به خود اختصاص دهند تا فضای سیاسی جدیدی را بعد از هشت سال گوشه نشینی تجربه کنند.
اصول گرایان، بعد از نتایج انتخابات و با توجه به سابقه روحانی در جریان اصول گرایایی معتقد بودند، که آنها شکست نخورند و پیروزی اصلی انتخابات آنها هستند، اما کارشناسان مسائل سیاسی این تحلیل راست گرایان را توجیح یک شکست دانستند و اعلام کردند که اصول گرایان به دنبال بهانهای برای فرار از باخت میگردند.
در این میان برخی از تئورسینهای جناح راست از جمله محبیان و عماد افروغ از شکست اصول گرایان سخن گفتند و اعلام کردند این شکست میتواند پلی باشد برای پیروزیهای آینده این جریان. امیر محبیان اعتقاد دارد« که اصولگرایان مسئولانه و واقع بینانه و بدور از خود فریبی باید شکست را بپذیرند. خود فریبی و فرافکنی مشکلی را حل نخواهد کرد؛ 16 سال است کاندیدای مطلوب اصولگرایان رای نمیآورد و تیرشان به هدف نمیخورد. البته میتوان وقتی تیری به هدف خورد دور آن خط بکشیم و بگوییم این هم هدف پس ما پیروز شدیم مثل کسانی که الآن تلاش میکنند پیروزی حسن روحانی را پیروزی اصولگرایان تلقی کنند.این عین خود فریبی است؛البته پیروزی نظام بوده است اما پیروزی اصولگرایان نبوده است.»
عماد افروغ نیز میگوید: «تفکر حاکم بر هشت سال گذشته را عامل شکست اصولگرایان است و کسانی که در 8 سال گذشته مؤید سیاست های دولت بودند، از عوامل اصلی عدم ائتلاف هستند. افرادی که به نام اصولگرا آمده بودند و به نفع دیگری کنار نرفتند، همان کسانی بودند که در طول 8 سال گذشته، سیاست های دولت را تأیید می کردند. این افراد همان کسانی بودند که در ابتدا مخالف منتقدین دولت بودند و این اواخر خودشان نیز به جمع منتقدین پیوستند و موافقت خودشان با دولت را به مخالفت و مخالفت با منتقدین را به همنوایی تبدیل کردند. به عبارت دیگر جریان اصول گرایی دو بار و از سوی جریاناتی واحد ضربه خورد، یکبار با سکوت و تطهیر سیاست های ناموجه دولت مستقر و یکبار هم با عدم ائتلاف و و ایجاد انشقاق در جبهه اصول گرایی.»
اصول گرایان بعد از پایان هیجانهای حاصل از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و پذیرش اینکه روحانی چندان سازشی با تفکر آنان ندارد، به دنبال اتخاذ سیاستی جدید برای روزهای پیش روی خود هستند. راستگرایان که در دهه 60 و هفتاد و به جز مجلس سوم که در اختیار نیروهای چپ بود، توانسته بودند قوه مقننه را در اختیار خود بگیرند.
آمدن سال 76 و ظهور پدیدهای به نام سید محمد خاتمی و احیای جناح چپ ایران باعث شد تا راستها، صحنه سیاسی کشور را یکی پس از دیگری به اصلاح طلبان واگذار کند. دولت، مجلس و شورای شهر سنگرهایی بود که اصلاح طلبان به واسطه محبوبیت سید محمد خاتمی، توانسته بودند فتح کنند.
راست گرایان سرخورده از شکستها به دنبال احیای خود برآمدند و با ظهور نیروهای تازه نفس وارد فضای سیاسی ایران شدند و توانستند با یک تغییر سیستم و تغییر نام در انتخاباتهای شواری شهر دوم و مجلس هفتم و البته با حذف نیروهای چپ توسط شورای نگهبان، بر صندلی های پارلمان تهران و ایران تکیه بزنند. « آباد گران» نام تازه راستهای دیروز ایران بود، که با شعار آبادانی و رعایت عدالت وارد این عرصه شده بودند.
آبادگران فاتح، در اندیشه کسب صندلی ریاست قوه مجربه نیز بودند و در این میان واژهای جدیدی وارد فضای سیاسی ایران شد و در مقابل اصلاح طلبی قرار گرفت. آبادگران جوان و راستها سنتی خود را اصول گرا نامیدند و در زیر یک چتر واحد به رقابت با جریان اصلاحات پرداختند و توانستند محمود احمدی نژاد راهی خیابان پاستور کنند.
ظهور احمدی نژاد با نام اصول گرایی پایانی زود داشت و اولین اختلاف ها میان او و مجلس اصول گرا در جریان معرفی کابینه دولت نهم بروز کرد تا مشخص شود که راستها اینبار نیز توانستهاند نیروی همفکر خود را راهی نهاد ریاست جمهوری کنند.
حالا بعد از گذشت سه دهه از فعالیت این جریان سیاسی و با توجه به اینکه مردم آنها را مسئول نابسامانی چند گذشته ایران میدانند، اصول گریان به دنبال تعریف جدیدی از خود برای مردم هستند. آنها معتقد هستند که باید در مجلس دهم با تابلوی جدیدی وارد عرصه رقابت شوند تا شکست دیگری را از جریان چپ ایران تجربه نکنند.
عقلای اصول گرا به دنبال پیدا کردن نامی جدید در مقابل ائتلاف « اعتدال و اصلاحات » هستند تا حداقل بتوانند اقلیتی قوی را در مجلس دهم شکل دهند، اقلیتی که میتواند همان نقش اقلیت مجلس ششم را بازی کند. این جریان در مدت زمان باقی مانده تا اسفند 94 به دنبال مشخص کردن خطوط خود با تندروها ، به ویژه اعضای جبهه پایداری است. آنها اعتقاد دارند این تندرویها بیشترین ضربه به جریان اصول گرایی طی سالهای گذشته زده است.
باید دید که اینبار این جریان سیاسی کشور با چه تابلویی وارد بازی شطرنج سیاسی ایران در زمین انتخابات مجلس دهم خواهد شد.
اصول گرایان با توجه به عدم حضور نامزدهای برجسته جریان چپ از جمله سید محمد خاتمی و آیتالله هاشمی رفسنجانی در اندیشه بودند که به راحتی نامزد مورد نظر آنان وارد قوه مجریه خواهد شد و آنان بعد از محمود احمدی نژاد به نهاد ریاست جمهوری خواهند رفت.
ظهور پدیدهای به نام « حسن روحانی» در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم اما پایانی بود بر این اندیشه که راستهای سنتی ایران اینبار و در میدان خالی از رقیب میتوانند فاتح یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری باشند. بخشی از اصول گرایان در جریان انتخابات ریاست جمهوری و قبل از آن، مسیر خود را از احمدی نژاد جدا کرده و اعتقاد داشتند که او بعد از سال 88، از این جریان جداشده است و دیگر نمیشود رئیس دولت دهم را اصول گرا دانست.
اصلاح طلبان اما در این میان اعتقاد دیگری داشتند و در مناظرههای انتخاباتی و رسانههای خود عملکرد احمدی نژاد را حاصل حمایتهای اصول گرایان میدانستند. آنها میگفتند که اصول گرایان با سکوت خود در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمینه سرکشیهای او را فراهم آوردند.
جناح راست سنتی ایران به حضور قالیباف، ولایتی، حداد عادل پای به عرصه انتخابات گذاشته بودند و سعی میکردند در مناظرههای انتخاباتی، تفاوت تفکراشان را با احمدی نژاد مشخص کنند و به مردم بگویند که میان رئیس دولت دهم و اصول گرایان هیچ رابطهای وجود ندارد.
نتایج انتخابات اما حاکی از شکست اصول گرایان و پیروزی نامزد نزدیک به اصلاح طلبان در انتخابات بود. حسن روحانی، راست گرای دیروز سیاست ایران که با ردای اعتدال وارد عرصه رقابت شده بود بعد از رسیدن به صندلی قوه مجریه از گفتمان جدیدی سخن به میان آورد که حاکی از فراجناحی بودن رئیس جمهور تازه ایران داشت.
اصلاح طلبان که به واسطه کناره گیری عارف از انتخابات و حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی، اعتقاد داشتند، پیروز انتخابات هستند، توانستند بیشتر کرسیها دولت به ویژه در معاونتهای ریاست جمهوری را به خود اختصاص دهند تا فضای سیاسی جدیدی را بعد از هشت سال گوشه نشینی تجربه کنند.
اصول گرایان، بعد از نتایج انتخابات و با توجه به سابقه روحانی در جریان اصول گرایایی معتقد بودند، که آنها شکست نخورند و پیروزی اصلی انتخابات آنها هستند، اما کارشناسان مسائل سیاسی این تحلیل راست گرایان را توجیح یک شکست دانستند و اعلام کردند که اصول گرایان به دنبال بهانهای برای فرار از باخت میگردند.
در این میان برخی از تئورسینهای جناح راست از جمله محبیان و عماد افروغ از شکست اصول گرایان سخن گفتند و اعلام کردند این شکست میتواند پلی باشد برای پیروزیهای آینده این جریان. امیر محبیان اعتقاد دارد« که اصولگرایان مسئولانه و واقع بینانه و بدور از خود فریبی باید شکست را بپذیرند. خود فریبی و فرافکنی مشکلی را حل نخواهد کرد؛ 16 سال است کاندیدای مطلوب اصولگرایان رای نمیآورد و تیرشان به هدف نمیخورد. البته میتوان وقتی تیری به هدف خورد دور آن خط بکشیم و بگوییم این هم هدف پس ما پیروز شدیم مثل کسانی که الآن تلاش میکنند پیروزی حسن روحانی را پیروزی اصولگرایان تلقی کنند.این عین خود فریبی است؛البته پیروزی نظام بوده است اما پیروزی اصولگرایان نبوده است.»
عماد افروغ نیز میگوید: «تفکر حاکم بر هشت سال گذشته را عامل شکست اصولگرایان است و کسانی که در 8 سال گذشته مؤید سیاست های دولت بودند، از عوامل اصلی عدم ائتلاف هستند. افرادی که به نام اصولگرا آمده بودند و به نفع دیگری کنار نرفتند، همان کسانی بودند که در طول 8 سال گذشته، سیاست های دولت را تأیید می کردند. این افراد همان کسانی بودند که در ابتدا مخالف منتقدین دولت بودند و این اواخر خودشان نیز به جمع منتقدین پیوستند و موافقت خودشان با دولت را به مخالفت و مخالفت با منتقدین را به همنوایی تبدیل کردند. به عبارت دیگر جریان اصول گرایی دو بار و از سوی جریاناتی واحد ضربه خورد، یکبار با سکوت و تطهیر سیاست های ناموجه دولت مستقر و یکبار هم با عدم ائتلاف و و ایجاد انشقاق در جبهه اصول گرایی.»
اصول گرایان بعد از پایان هیجانهای حاصل از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و پذیرش اینکه روحانی چندان سازشی با تفکر آنان ندارد، به دنبال اتخاذ سیاستی جدید برای روزهای پیش روی خود هستند. راستگرایان که در دهه 60 و هفتاد و به جز مجلس سوم که در اختیار نیروهای چپ بود، توانسته بودند قوه مقننه را در اختیار خود بگیرند.
آمدن سال 76 و ظهور پدیدهای به نام سید محمد خاتمی و احیای جناح چپ ایران باعث شد تا راستها، صحنه سیاسی کشور را یکی پس از دیگری به اصلاح طلبان واگذار کند. دولت، مجلس و شورای شهر سنگرهایی بود که اصلاح طلبان به واسطه محبوبیت سید محمد خاتمی، توانسته بودند فتح کنند.
راست گرایان سرخورده از شکستها به دنبال احیای خود برآمدند و با ظهور نیروهای تازه نفس وارد فضای سیاسی ایران شدند و توانستند با یک تغییر سیستم و تغییر نام در انتخاباتهای شواری شهر دوم و مجلس هفتم و البته با حذف نیروهای چپ توسط شورای نگهبان، بر صندلی های پارلمان تهران و ایران تکیه بزنند. « آباد گران» نام تازه راستهای دیروز ایران بود، که با شعار آبادانی و رعایت عدالت وارد این عرصه شده بودند.
آبادگران فاتح، در اندیشه کسب صندلی ریاست قوه مجربه نیز بودند و در این میان واژهای جدیدی وارد فضای سیاسی ایران شد و در مقابل اصلاح طلبی قرار گرفت. آبادگران جوان و راستها سنتی خود را اصول گرا نامیدند و در زیر یک چتر واحد به رقابت با جریان اصلاحات پرداختند و توانستند محمود احمدی نژاد راهی خیابان پاستور کنند.
ظهور احمدی نژاد با نام اصول گرایی پایانی زود داشت و اولین اختلاف ها میان او و مجلس اصول گرا در جریان معرفی کابینه دولت نهم بروز کرد تا مشخص شود که راستها اینبار نیز توانستهاند نیروی همفکر خود را راهی نهاد ریاست جمهوری کنند.
حالا بعد از گذشت سه دهه از فعالیت این جریان سیاسی و با توجه به اینکه مردم آنها را مسئول نابسامانی چند گذشته ایران میدانند، اصول گریان به دنبال تعریف جدیدی از خود برای مردم هستند. آنها معتقد هستند که باید در مجلس دهم با تابلوی جدیدی وارد عرصه رقابت شوند تا شکست دیگری را از جریان چپ ایران تجربه نکنند.
عقلای اصول گرا به دنبال پیدا کردن نامی جدید در مقابل ائتلاف « اعتدال و اصلاحات » هستند تا حداقل بتوانند اقلیتی قوی را در مجلس دهم شکل دهند، اقلیتی که میتواند همان نقش اقلیت مجلس ششم را بازی کند. این جریان در مدت زمان باقی مانده تا اسفند 94 به دنبال مشخص کردن خطوط خود با تندروها ، به ویژه اعضای جبهه پایداری است. آنها اعتقاد دارند این تندرویها بیشترین ضربه به جریان اصول گرایی طی سالهای گذشته زده است.
باید دید که اینبار این جریان سیاسی کشور با چه تابلویی وارد بازی شطرنج سیاسی ایران در زمین انتخابات مجلس دهم خواهد شد.