شناسهٔ خبر: 75655709 - سرویس بین‌الملل
منبع: دانشجو | لینک خبر

گزارش|

از ادعای صلح تا واقعیت/ سرنوشت توافق آتش‌بس در غزه چه شد؟!

پس از توافق صلح نمایشی در نشست شرم‌الشیخ روزانه شاهد شهادت مردم فلسطین هستیم و طرح‌های شوم و توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی در حال اجرا شدن است.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری دانشجو؛ اغلب از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، به عنوان فردی با خودبزرگ‌بینیِ افراطی یاد می‌شود. سخنان اغراق‌آمیزش و شادمانیِ بی‌پرده‌اش از تحسینِ خودش، او را به نمونه‌ای کلاسیک از «خودشیفتگی» بدل کرده است. ویژگی‌های شناخته‌شدهٔ خودشیفتگی شامل خودخواهی، غرور، نبودِ همدلی، تحقیرِ دیگران، میل به دیده‌شدن و جلب توجه است که همه در شخصیت ترامپ به‌وضوح دیده می‌شود

 

ترامپ شیفتهٔ قدرت است، خود را باهوش‌تر و نیرومندتر از واقعیت می‌بیند، و بی‌پروا گفته است: «من تنها کسی هستم که می‌توانم همه‌چیز را حل کنم». در سخنرانی تحلیفش در سال ۲۰۱۷، ایالات متحده را «کشوری ویران» توصیف کرد که خودش به‌تنهایی نجاتش خواهد داد. او دائماً به خود می‌بالد و مدام به جهانیان یادآوری می‌کند که «هشت جنگ» را پایان داده است.این ادعاها نشانگر تصورِ او از خود به‌عنوان قهرمانِ بزرگ است. همچنین همواره مشکلات حقوقی‌اش را «آزار سیاسی» می‌خواند و شکست‌هایش را نشانهٔ عظمتِ مورد ظلمِ خود جلوه می‌دهد. حتی دیوان عالی کشور را وقتی علیه او حکم داد «غیرقانونی» خواند.

 

ترامپ تجسّمِ روشنِ خودشیفتگیِ سیاسی است: نابغه‌ای خیالی که در ذهنش، حتی در شکست هم پیروز است.

 

خودشیفتگی مفرط ترامپ

 

ترامپ باور دارد هیچ‌کس جز او توان تصمیم‌گیری درست ندارد. شکست را نمی‌پذیرد، و حتی واقعیت‌های آشکار را تحریف می‌کند تا تصویر قهرمانانه‌اش آسیب نبیند. پس از شکست در انتخابات ۲۰۲۰، با اطمینان گفت: «من با اختلاف زیاد پیروز شدم.»

 

او دادگاه‌ها را «غیرقانونی» می‌خواند اگر علیه او حکم دهند، رسانه‌ها را «دشمن مردم» می‌نامد اگر از او انتقاد کنند، و هر مانع را نشانه‌ای از «توطئه علیه نابغه‌ای بی‌بدیل» تفسیر می‌کند. این همان چهرهٔ کلاسیک نارسیسیسم سیاسی است.

 

رئیس‌جمهور آمریکا مردی است از دنیای معاملات و اعداد؛ انسانی که روابط انسانی را به زبان سود و زیان می‌سنجد. در قاموس او، همدلی واژه‌ای بی‌معناست. از بازگشتش به قدرت در دومین دورهٔ ریاست‌جمهوری‌اش، جهان شاهد تغییراتی شتابان و نگران‌کننده بوده است. در رأس این تغییرات، حمایت بی‌قید و شرط از رژیم اسرائیل و مشارکت مستقیم در فجایع انسانی غزّه قرار دارد.

 

ترامپ اسرائیل را نه شریک، بلکه ابزاری برای تثبیت میراث خود می‌بیند؛ ابزاری برای نشان دادن قدرتش در برابر مخالفان داخلی و جهانی. او از تجاوزات رژیم اسرائیل نه‌تنها انتقاد نکرد، بلکه آن را نشانه‌ای از «اقتدار» و «نظم نوین» دانست نظمی که در آن قدرت بر عدالت می‌چربد.

 

 

از ادعای صلح تا واقعیت/ سرنوشت توافق آتش‌بس در غزه چه شد؟!

 

آتش‌بس و صلح ساختگی در نشست شرم‌الشیخ

 

در ۱۳ اکتبر گذشته، ترامپ در سفری دوازده‌ساعته به فلسطین اشغالی رفت. در کنست، نمایندگان چندین بار برایش برخاستند و فریاد «ترامپ! ترامپ!» سر دادند. در میدان گروگان‌ها در تل‌آویو، هزاران نفر برایش کف زدند، و در نشست شرم‌الشیخ، بیست رهبر جهانی با او عکس یادگاری گرفتند.

 

ترامپ در آن جمع با لبخندی از رضایت گفت: «جنگ تمام شد.»


اما امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، با کنایه پاسخ داد: «ما هنوز باید تاریخ این جنگ را بنویسیم؛ پس باید اندکی فروتن باشیم.»

 

بر اساس طرح جدید ترامپ  که خود آن را «طرح صلح قرن» می‌نامد  ارتش رژیم اسرائیل از عمق غزّه عقب‌نشینی کرده و در امتداد خطی موسوم به «خط زرد» مستقر شده است. این خط، به‌ظاهر «موقت»، اما در عمل، تقریباً نیمی از اراضی نوار غزّه را به کنترل اسرائیل درآورده است. گذرگاه رفح نیز اکنون تحت سیطرهٔ کامل تل‌آویو است.

 

اما آتش‌بس اعلام‌شده هرگز واقعی نبوده. گلوله‌باران‌ها ادامه دارد، روزانه حدود ۲۰ فلسطینی جان می‌بازند، و ده‌ها نفر در نزدیکی خط زرد هدف قرار می‌گیرند. آوارگان اجازهٔ بازگشت ندارند و وضعیت انسانی غزّه هر روز فاجعه‌بارتر می‌شود.

 

تداوم طرح تخریب سیستماتیک غزه

 

گزارش‌ها نشان می‌دهد حجم آوار در نوار غزّه بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون تُن است. حدود ۲۰ هزار بمب انفجاریِ عمل‌نکرده هنوز زیر خاک مدفون است. زیرساخت‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها و مراکز خدماتی به تلی از خاک تبدیل شده‌اند. رژیم اسرائیل، آوارهای شرق خط زرد را به نیمهٔ دیگر غزّه منتقل می‌کند  اقدامی که بازسازی را غیرممکن کرده و غزّه را به جهنمی غیرقابل زیست بدل ساخته است.

 

در این نقطه، غزّه نه فقط قربانی جنگ، بلکه قربانیِ دو جنایتکار جنگی است: ترامپِ خودشیفته و نتانیاهوی فاشیست. یکی در رؤیای جاودانگی سیاسی می‌سوزد، دیگری در عطش نابودی دشمن.

 

اسرائیل با جلوگیری از ورود تجهیزاتِ بازسازی و کنترل کمک‌های بشردوستانه، عملاً مردم غزّه را در محاصرهٔ گرسنگی و بیماری نگاه می‌دارد. هر روز، صف‌های طولانی برای آب و نان، تصویری تازه از رنج انسانی ترسیم می‌کند؛ تصویری که جهان از تماشای آن خسته، اما از واکنش ناتوان است.

 

 

از ادعای صلح تا واقعیت/ سرنوشت توافق آتش‌بس در غزه چه شد؟!

 

خط زرد؛ ابزاری برای کشتار مردم غزه

 

نتانیاهو و هم‌پیمانانش این خط را نه صرفاً مرز نظامی، بلکه ابزاری برای کنترل جمعیتی می‌دانند. ایجاد شرایط غیرقابل زیست، کاهش نرخ تولد، و مهاجرت اجباری، همه بخشی از طرحی است که در سکوت اجرا می‌شود. آوارهای جنگ بر نیمهٔ باقیماندهٔ غزّه ریخته می‌شود تا بازسازی ناممکن گردد، مدارس و بیمارستان‌ها عملاً از کار افتاده‌اند، و ساکنان میان مرگ و تبعید گرفتارند.

 

ترامپ در این میان، تماشاگر بی‌تفاوتی نیست؛ او شریک فعال این فاجعه است. از دید او، هرچه رژیم اسرائیل قوی‌تر باشد، میراث سیاسی‌اش در تاریخ آمریکا مستحکم‌تر می‌شود. او بارها گفته است که می‌خواهد «غزّه را به ریویِرای خاورمیانه» تبدیل کند  رؤیایی که پشت چهرهٔ توسعه‌طلبانه‌اش، در واقع بازتابی از طرحی پاکسازی‌گرایانه است.

 

ترامپ در سخنرانی‌هایش مدعی است که «جنگ را پایان داده» و اسرائیل و فلسطینیان را به صلح رسانده است. اما در واقعیت، تنها چیزی که پایان یافته، زندگی هزاران کودک و زن فلسطینی است.
در همان روزی که او در تل‌آویو با لبخند از صلح سخن می‌گفت، در غزّه ۲۰ نفر دیگر شهید شدند و ده‌ها تن زخمی بر زمین ماندند.

 

 برای او، فروپاشی غزّه، موفقیتی دیپلماتیک است. و برای نتانیاهو، چراغ سبزی برای ادامهٔ برنامهٔ توسعه‌طلبی.

 

شورای امنیت سازمان ملل چندی پیش به راه‌حل «دو دولتی» رأی داد، اما این تصمیم در حالی گرفته شد که دیگر چیزی از سرزمین فلسطین باقی نمانده است. شهرک‌های یهودی‌نشین همچنان گسترش می‌یابند، و هر روز بخشی از کرانهٔ باختری از دست می‌رود.

 

در این میان، ترامپ با افتخار از «پیروزی‌های تاریخی» خود سخن می‌گوید و خود را «منجی خاورمیانه» می‌نامد.

 

رابطهٔ ترامپ و نتانیاهو، چیزی فراتر از همکاری سیاسی است. این پیوند، اتحاد دو ایدئولوژی است: نارسیسیم و فاشیسم. یکی جهان را صحنه‌ای برای نمایش خود می‌بیند، دیگری آن را میدان جنگی برای پاکسازی دشمن. هر دو باور دارند که قدرت، جایگزین اخلاق است و برتری، توجیه‌کنندهٔ ستم.

 

در این ائتلاف شوم، غزّه قربانی است، اما قربانیِ آخر نخواهد بود. اگر جهان در برابر این منطق سکوت کند، فردا نوبتِ دیگری خواهد بود سرزمینی دیگر، مردمی دیگر، زیر پرچم همان واژه‌های فریبنده: «امنیت»، «ثبات»، «صلح».