شناسهٔ خبر: 75211892 - سرویس فرهنگی
منبع: ایرنا | لینک خبر

«زیبای سیاه»؛ رمانی کلاسیک از زبان یک اسب

تهران- ایرنا- آنا سِول نویسنده انگلیسی قرن نوزدهم میلادی در کتاب «زیبای سیاه» رمانی کلاسیک خلق می‌کند تا زندگی روزمره یک کره اسب سیاه را در کنار افرادی که با او ارتباط دارند، از زبان خود کره اسب روایت کند.

صاحب‌خبر -

«نخستین جایی که به خاطر می‌آورم مرتعی وسیع و مطبوع بود که آبگیری با آب زلال میانش بود. چند درخت سایه‌دار روی آبگیر خم شده بودند و نی‌ها و نیلوفرهای آبی در سمت عمیقش روییده بودند. از بالای پرچین‌های یک سمت مرتع می‌وانستی کشتزاری شخم‌خورده را ببینی و در سمت دیگر دروازه ای را که به خانه اربابمان منتهی می‌شد و درست کنار جاده قرار داشت؛ جایی بالای مرتع هم درخت‌های صنوبر به چشم می‌خوردند و زیر پای درخت‌ها هم جویباری روان بود که به پایین می‌ریخت.

وقتی کوچک‌تر بودم فقط شیر مادرم را می‌خوردم چون هنوز نمی‌توانستم علف بخورم. روزها کنار مادرم می‌دویدم و شب‌ها نزدیکش دراز می‌کشیدم هوا که خیلی گرم می‌شد می‌رفتیم و زیر سایه‌ی درخت‌های کنار آبگیر می‌ایستادیم و وقتی سرد می‌شد به آغل گرم و خوبمان بر می‌گشتیم که نزدیک درخت‌های صنوبر بود.»

رمان کلاسیک «زیبای سیاه» نوشته آنا سِول (Anna Sewell) اینگونه آغاز می‌شود و از همان ابتدا مشخص است که راوی یک اسب است؛ یک کره اسب سیاه.

مگ رازوف (Meg Rosoff) نویسنده آمریکایی برنده جایزه گاردین و کارنگی که اولین رمانش با نام «حالا چگونه زندگی می‌کنم|» با استقبال جهانی رو به رو شد، در پیشگفتاری که در آغاز رمان قرار گرفته، می‌نویسد: از روزی که آنا سول داستانش را به مبلغ بیست پوند به ناشر فروخت پنجاه میلیون نسخه از رمانش به فروش رفته. سول امیدوار بود این کتاب هم عصرانش را نسبت به احساسات و رنج‌های حیوانات زبان بسته آگاه کند ولی زیبای سیاه بسیار فراتر از حد تصوراتش به موفقیت رسید.

«زیبای سیاه»؛ رمان کلاسیکی از زبان یک اسب آنا سِول

آنا سِول (۱۸۲۰-۱۸۷۸) در انگلستان زندگی می‌کرد. آنا قبل از نویسندگی آثار مادرش را که داستان‌های عامه‌پسند برای جوانان می‌نوشت، ویرایش می‌کرد. به این ترتیب خودش حرفه نویسندگی را آموخت و البته دستی در نقاشی هم داشت. کتاب «زیبای سیاه» در سال ۱۸۷۰ منتشر شد و سول با به تصویر کشیدن قابلیت یک اسب برای تشخیص سختی‌ها و شادمانی‌ها و استفاده از روایت اول شخص از دید یک اسب دل خوانندگانش را تسخیر کرد.

«زیبای سیاه» تنها اثر سول است. او که به دلیل بیماری بیشتر وقت‌ها مجبور بود توی خانه و تختخوابش بماند در شش سال پایانی عمرش با رنج فراوان سعی کرد این رمان را بنویسد. سول قبل از مرگش از شهرتی که به دست آورده بود باخبر شد ولی هرگز نمی دانست کتاب کوچکش قرار است به چه موفقیتی دست یابد.

در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

«یک شب تاریک که باز مرا چهار نعل می‌برد یکی از چرخ‌ها وسط جاده به جسم بزرگ و سنگینی خورد و درشکه درجا چپه شد. او از داخل درشکه پرت شد بیرون و بازویش شکست شاید چند تا از دنده هایش هم شکسته بودند نمی‌دانم به هر حال این آخر دوره زندگی ام با او بود که واقعاً باعث خوشحالی ام شد. اما همان طور که می‌بینی هر جا می‌روم وقتی مردم می‌خواهند تند بروند، اوضاع من همین است. کاش پاهایم بلندتر از این بودند».

طفلک پگی خیلی دلم به حالش می‌سوخت و نمی‌توانستم کمکی به او بکنم چون می‌دانستم هم پا شدن با اسب‌های سریع برای اسب‌های کند واقعاً دشوار است؛ هر چه شلاق بود سهم آنها می‌شد و کاری هم از دستشان ساخته نبود.

اغلب او را به فایتون می‌بستند و بین بانوها خیلی هواخواه داشت بس که آرام بود؛ مدتی بعد هم او را به دو بانو فروختند که خودشان رانندگی می‌کردند و دنبال یک اسب خوب خوش اخلاق و بی خطر می‌گشتند.

چند بار دیگر او را بیرون از شهر دیدم که با سرعتی یک دست و خوب می‌رفت و شادتر و راضی تر از هر اسب دیگری بود. از دیدنش خیلی خوشحال شدم چون واقعاً لایق چنین جای خوبی بود. (صص. ۲۱۰-۲۱۱)

اگر چه رمان «زیبای سیاه» اکنون به عنوان اثری کلاسیک در ادبیات کودک و نوجوان در نظر گرفته می‌شود اما سول این کتاب را در اصل برای کسانی نوشت که با اسب‌ها کار می‌کردند.

«زیبای سیاه» با ترجمه پیمان اسماعیلیان را نشر افق در مجموعه رنگین‌کمان کلاسیک منتشر کرده است. در این مجموعه پس از پایان رمان، مطالب مرتبط بیشتری در اختیار خواننده قرار می‌گیرد. این بخش‌ها عبارتند از »درباره نویسنده»، «اسب‌های معروف در دنیای واقعی و داستان»، «آشنایی با شخصیت‌های داستان»، «پرسش‌هایی برای تفکر بیشتر» و «واژه‌نامه».