به گزارش خبرگزاری ایمنا، رسانههای آزاد، روزنامهها و مطبوعات در هر جامعهای از ارکان توسعه و دموکراسی بهشمار میآید، بر این اساس خبرگزاری ایمنا، مرور عناوین مطبوعات کشور را بهصورت روزانه در دستور کار خود دارد.
روزنامه ایران در صفحه نخست امروز خود با تیتر «نبرد بر سر موجودیت ایران» نوشت: «جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران، به روایت بیانیه تبیینی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران که دیروز منتشر شد، نه صرفاً یک رویارویی نظامی با هدف ضربه به تأسیسات استراتژیک ایران یا حتی ترور فرماندهان، بلکه طرح و ترکیبی پیچیده و چندلایه بود که موجودیت نظام جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی ایران را نشانه گرفته بود.
مطابق بیانیه تبیینی روز گذشته این وزارتخانه، جنگ اسرائیل علیه ایران، تلاشی چندوجهی برای فروپاشی نظام و تجزیه ایران بود که با ترور، نفوذ گروههای تروریستی و تحریک آشوبهای داخلی دنبال میشد. این نبرد که وزارت اطلاعات آن را «نبرد خاموش با ناتوی اطلاعاتی» نامیده، با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته نظیر هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و شبکهسازی اجتماعی، به دنبال تضعیف ساختارهای حاکمیتی و تحریک ناآرامیهای داخلی بود. یکی از محورهای کلیدی این توطئه نیز، تلاش برای ترور فرماندهان ارشد نظامی و مقامات سیاسی نظام جمهوری اسلامی بود. وزارت اطلاعات در بیانیه خود تأکید کرد که «در طول جنگ طرحهایی برای ترور ۲۳ مقام ارشد و در ماههای پیش از آن، طرحهای ترور ۳۵ مقام دیگر خنثی شد.» طبق اعلام وزارت اطلاعات، «قرار بود این ترورها بهعنوان نقطه آغازی برای تضعیف ساختار سیاسی و نظامی ایران عمل کند.»
حذف چهرههای کلیدی نظام بویژه در شرایط جنگی، میتوانست خلأهای مدیریتی و راهبری ایجاد کند و زمینه را برای فروپاشی درونی فراهم سازد.وزارت اطلاعات به این هم اشاره کرد که «همزمان با تلاش برای ایجاد شکاف در قوه تصمیمگیری نظامی و سیاسی ایران، رژیم صهیونیستی و حامیانش برنامهای مهمتر برای گسیل گروههای تروریستی تکفیری و تجزیهطلب به داخل مرزهای ایران داشتند.»
بنا به گزارش دیروز این وزارتخانه، «دستگیری بیش از ۴۰۰ نفر از این عوامل، از جمله ۹۸ نفر مرتبط با شبکه صهیونیستی-تروریستی اینترنشنال و ضربه به ۶ محموله تسلیحاتی در مناطق مرزی کردستان، در کنار شناسایی و بازداشت ۳ بهاصطلاح امیر (فرمانده) داعش و ۵۰ تروریست تکفیری در داخل کشور، کشف محل استقرار ۳۰۰ تروریست بیگانه در پایگاهی نزدیک مرزهای جنوب شرقی کشور که مترصد ورود به خاک ایران بودند و البته کشف آمادگی عملیاتی حدود ۱۵۰ نفر از عناصر تکفیری مستقر در سوریه که مترصد عزیمت و اقدام علیه کشور بودند، نشان دهنده عمق این تهدید است.»
این گروهها که «با حمایت مالی و لجستیکی رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای غربی فعالیت میکردند، قرار بود با نفوذ به مناطق مرزی و حساس، عملیاتهای خرابکارانهای را برای ایجاد ناامنی و تحریک درگیریهای قومیتی اجرا کنند.» هدف این اقدامات هم «شعلهور ساختن جنگ داخلی و تجزیه ایران از طریق دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی بود»، بویژه در مناطقی مانند کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان که بهطور تاریخی هدف پروژههای تجزیهطلبانه بودهاند. بیانیه تبیینی وزارت اطلاعات اشاره کرد که «در کنار این اقدامات، تحریک مردم به ایجاد آشوبهای داخلی بخش دیگری از این طرح ترکیبی بود.»
بنابر اعلام وزارت اطلاعات، «دشمن با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته، مانند تحلیل دادههای کلان و شنود مخابراتی، تلاش کرد تا با انتشار اطلاعات جعلی و تحریککننده، شکاف میان مردم و نظام را تعمیق کند. این اقدامات به دنبال آن بود که با ایجاد ناآرامیهای گسترده، انسجام ملی ایران را تضعیف کرده و زمینه را برای فروپاشی داخلی فراهم سازد.»
با این حال، برخلاف انتظار رژیم صهیونیستی، انسجام ملی مردم ایران و اشراف اطلاعاتی نهادهای امنیتی کشور، این توطئه را ناکام گذاشت.
وزارت اطلاعات در بخش دیگری از بیانیه تبیینی خود، به این موضوع هم اشاره کرد که «ایران توانست شبکهای از جاسوسهای صهیونیست را در قلب سرزمینهای اشغالی ایجاد کند»، شبکههایی که به گفته وزارت اطلاعات، اکنون به بحرانی برای رژیم صهیونیستی و امنیت اسرائیل تبدیل شده است، بهطوری که نهادها و دستگاههای متعدد این رژیم، تمرکز خود را بر صدور هشدار و ایجاد هراس در جامعه صهیونیستها معطوف کرده تا از جذب ساکنین سرزمینهای اشغالی توسط جامعه اطلاعاتی ایران جلوگیری کنند. بنا به تأکید وزارت اطلاعات، اما فراتر از اقدامات اطلاعاتی و امنیتی، این وحدت و انسجام ملی ایرانیان بود که بیش از هر عامل دیگری پروژه تجزیه ایران را ناکام گذاشت. این انسجام ملی، که ریشه در هویت تاریخی و فرهنگی ایران دارد، بهعنوان یک سپر دفاعی در برابر پروژه تجزیه و آشوب عمل کرد. به این ترتیب، برخلاف انتظار اسرائیل و متحدانش که تصور میکردند میتوانند با حملات تجاوزکارانه به خاک ایران و همزمان فعال کردن ظرفیت گروههای تروریستی، ایران را به زانو درآورند، این جنگ به نمایش اقتدار و پایداری مردم ایران تبدیل شد. این جنگ، فراتر از یک رویارویی نظامی، آزمونی برای موجودیت ایران بود که با سربلندی از آن عبور کرد.»
روزنامه کیهان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «شبکه جاسوسی مزدوران دشمن زیر ضرب سربازان گمنام امام زمان (عج)» نوشت: «وزارت اطلاعات در بیانیهای تبیینی پیرامون نبرد خاموش با ناتوی اطلاعاتی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، مقابله با جاسوسان و مزدوران دشمن را تشریح کرد.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بیانیه تبیینی وزارت اطلاعات پیرامون «نبرد خاموش با ناتوی اطلاعاتی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» اعلام کرد: آنچه که طی این جنگ رخ داد، یک طرحِ جنگی با برنامهریزی و بهرهگیری توأمان و تمامعیار از مؤلّفههای ترکیبیِ نظامی، امنیّتی، اطلاعاتی، جنگ شناختی، اقدامات ایذایی، ترور، خرابکاری، بیثباتسازی و ایجاد آشوب داخلی با هدف و توهّمِ «به انقیاد و تسلیم واداشتن کشور» بود.
در این بیانیه آمده است:
در ایّام اربعین شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، با گرامیداشت یاد و خاطره آن گلگون کفنان، اعم از شهروندان غیرنظامی، فرماندهان و سربازان نظامی شهید، دانشمندان هستهای، شهدای جامعه اطلاعاتی و سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات و طلب علو درجات از محضر الهی برای آن شهیدان و با عرض تبریک و تسلیت به بازماندگان شهدا و استدعای صبر و اجر از درگاه احدیّت برای آنها و نیز با لبیّکی مجدد و از سویدای دل و عمق وجود به رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی (مدّظله العالی) و به ویژه ۷ تکلیف راهبردیِ ابلاغی اخیر معظّم له، به استحضار ملّت بزرگ و سرافراز ایران اسلامی میرساند:
۱) جنگافروزی و تجاوزگری جبهه شیطانی و متخاصم آمریکایی-صهیونی در ساعات اوّلیه بامداد جمعه ۲۳ خرداد علیه ایران عزیز، نه یک عملیات نظامی محدود با هدف ضربه به قابلیّتها و تأسیسات هستهای و دفاعی کشور، بلکه به استناد مجموعه یافتههای اطلاعاتی، آنچه که طی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رخ داد، یک طرحِ جنگی با برنامهریزی و بهرهگیری توأمان و تمامعیار از مؤلّفههای ترکیبیِ نظامی، امنیّتی، اطلاعاتی، جنگ شناختی، اقدامات ایذایی، ترور، خرابکاری، بیثباتسازی و ایجاد آشوب داخلی با هدف و توهّمِ «به انقیاد و تسلیم واداشتن کشور، براندازی نظام مقدّس جمهوری اسلامی و تجزیه ایران بزرگ» بود که با کارفرمایی رژیم ریاکار حاکم بر آمریکا، عاملیّت باند تبهکار صهیونی، همراهی چند کشور اروپایی و پادویی گروهکهای ضدانقلاب، تروریستهای تکفیری و اشرار مسلّح اجرا شد.
۲) تمهیدات و تدارک این جنگ علاوهبر فراهم آوردن مقتضیات نظامی و تسلیحاتی، مشتمل بر زمینهسازیهای ترکیبی از جمله تلاش برای انجام مذاکرات، سوءاستفاده از شئون برخی سازمانهای بینالمللی با متهمسازی دروغین و ناجوانمردانه جمهوری اسلامی به تخطّی از تعهّدات هستهای، صدور قطعنامه ناموجّه و غیرقانونی شورای حکّام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران، بمباران شدید تبلیغاتی، عملیات روانی و جنگ شناختی و ادراکی توسط جریان مسلّط رسانهای نظام سلطه و دیپلماتهای غربی، بهرهگیریهمهجانبه از آخرین دستاوردهای فنی و فناوریهای هوشمند سنتکام، پنتاگون و کلانشرکتهای آمریکایی، غربی و صهیونیِ وابسته، در زمینههای ماهوارهای، سایبری، ردیابیسیگنالی، شنود مخابراتی و اینترنتی، محاسبات کوانتومی و هوشمصنوعی، تصویربرداریپیشرفته هوایی، شبکهسازیهای اجتماعی و… بوده است.
در خاتمه، سربازان گمنام امام زمان (عج) پیشانی شکر الهی بر زمین میسایند که علیرغم گستردگی و عمق توطئه و فتنه صهیونی- آمریکایی و گرد آوردن اتحادیه مزدوران بیگانه، جاسوسهای رسمی، عناصر گروهکی و تروریستی اعم از انواع تکفیری، داعشی، منافق، سلطنتطلب، فرق ضالّه و تجزیهطلبان شرق و غرب کشور و… اما با اشراف اطلاعاتی تمام عیار و فداکاری و جانبازی مجاهدین بیادعای اطلاعاتی- امنیتی، در طول جنگ ۱۲ روزه و تقدیم ۶ شهیدِ مجاهد و گمنام، حتی یک مورد عملیات علیه امنیت کشور را نتوانستند محقق سازند. بیشک این توفیق، حاصل عنایات الهی به این ملک و ملت، هدایتهای فرماندهی معظّم کل قوا، حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای مدظله العالی و نقش سترگ و عظیم ملت بصیر و قهرمان ایران بود.
در پیرامون نقش شگفتیساز مردم، تاکنون عمدتاً ابعاد ایستادگی مردم در برابر دشمن و تحمل سختیهای جنگ و حفظ وفاق ملّی مطرح شده است. امّا ما شاهد نوعی نقشآفرینی بودیم که تاکنون به آن پرداخته نشده و آن همراهی جانانه، هوشمندانه، وفادارانه، متعهدانه و هدایتگرانه مردم، با فرزندان و خدمتگزاران مخلص خویش در سربازخانه گمنامان بود. واقعیت آن است که وقتی از مردم درخواست مساعدت و گزارشِ موارد مشکوک شد، شاهد چنان حماسهای شدیم که هیچ زبان و قلمی یارای بازگویی آنرا ندارد. صادقانه و بادقت تمام اذعان داریم که نقش اصلی در «دفاع مقدس امنیتی در برابر ائتلاف متجاوزین تبهکار» را ولی نعمتان ما ایفا کردند. در برابر این عظمت، سر تعظیم فرود میآوریم و استدعا داریم که همچنان توجهات قبلی نسبت به موارد مشکوک استمرار یابد چون طبق اطلاعات موثق، کینه و کید و شیطنت خصم آمریکایی- صهیونی همچنان ادامه دارد، کما اینکه عملیات تروریستی تأسّفبار اخیر در شهر زاهدان، یکی از مصادیق آن بود. پیش و پس از آن نیز تلاش مزدوران و عوامل دشمن برای اقدامات تروریستی مشابه ادامه داشته است. به همین دلیل، دفاع مقدس و عملیات جهادیِ آفندی و پدافندی مجاهدین گمنام علیه دشمن قدّار و مزدورانش همچنان با اقتدار و هوشیاری ادامه خواهد داشت. بعون الله تعالی.»
روزنامه جوان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «روندهای پیگیری حقوق ایران علیه رژیم صهیونی در مراجع بینالمللی» نوشت: «یکی از مهمترین مسئولیتهای قضائی ایران در دوران پساجنگ، مستندسازی جنایات چندوجهی رژیمصهیونیستی و طرح شکایت از این رژیم به مراجع حقوقی بینالمللی است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با مقامات قوه قضائیه بر ضرورت اقدام حقوقی علیه جنایتکاران و متجاوزان به ایران تأکید و پیگیری فعالانه جنایات اخیر در محاکم داخلی و خارجی را حتی باوجود نیاز به زمان بیش از ۲۰ سال، مطالبه کردند. چگونگی اقدام جمهوری اسلامی برای اعاده حقوق خود و محکومیت رژیمصهیونیستی در مراجع حقوقی بینالمللی از جمله سؤالاتی است که این روزها در جامعه وجود دارد. همچنین پاسخ به اینکه چه روندها و مراحلی در مسیر پیگیری حقوق ایران وجود دارد، از ضروریات مهم برای تنویر افکار عمومی است، به همین دلیل، گفتوگویی با دکتر حسامالدین برومند، کارشناس حقوق بینالملل صورت گرفته است تا به ابهامات و سوالات موجود پاسخ داده شود.
چگونه جنایات رژیم صهیونی را میتوان مستند کرد و چه منابعی برای آن وجود دارد؟
ایران میتواند اقدامات گستردهای را برای ثبت و مستندسازی جنایات رژیم صهیونی انجام دهد و در این راه تأمین دلیل کند، یعنی مستندسازی از دلایل متقن و غیرقابل انکاری که نشان میدهد رژیم آغازگر جنگ بوده و مرتکب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت شده است. رژیم صهیونی در روز روشن و در مقابل دیدگان عموم جهان، با نقض آشکار قوانین بینالمللی و به ویژه منشور سازمان ملل متحد حملات تروریستی خود به ایران را آغاز کرد و کلکسیونی از جنایات را انجام داد. فیلمها و ویدئوهای موجود، مصاحبه با افرادی که در این حادثه عزیزانشان را از دست دادند یا خساراتی به آنها تحمیل شده از جمله مواردی است که میتوان از آنها برای مستندسازی استفاده کرد، همچنین خسارت و آسیب موجود به مراکز دولتی و غیردولتی، مراکز درمانی و بهداشتی، بیمارستانها، مدارس و مراکز مسکونی میتواند از زمره موارد موجود برای تهیه مستندات جنایات رژیمصهیونیستی قرار بگیرد.
نظم حقوقی لازم برای ارائه مستندات جنایات رژیم صهیونی چیست؟
در مسیر مستندسازی بهتر است کمیتههای مشترک حقوقی شکل بگیرد، به عنوان نمونه کمیتههایی در دادگستریها و تحت نظر دادستان کل کشور و حتی کمیتههای مرکز وکلای قوه قضائیه در این زمینه میتوانند کمک شایانی داشته باشند و مجموع جنایات رژیمصهیونیستی را مستند کنند. این اقدام البته هم فشرده و سنگین و هم بسیار گسترده است، با وجود این این اقدام ضروری باید سرفصل مسئولان ذیربط قرار بگیرد و کوتاهی در آن پذیرفتنی نیست. ایران نباید در زمینه مستندسازی جنایات رژیمصهیونیستی دچار ضعف شود و اولویت آن را جابهجا کند.
از سوی دیگر، رفع ضعفهای موجود در تهیه مستندات و ثبت جنایات از موضوعات مهم و حیاتی است، چراکه ضعف در تهیه و تکمیل مستندات موجود حتی با وجود پیگیریهای قضائی نمیتواند حقوق ایران را اعاده کند، همچنین تمام جرایم با رعایت ساختار قانونی مناسب باید ثبت شود.
ایران چه روندهایی را باید برای طرح شکایت خود طی کند؟
چالش اصلی ایران در طرح شکایت در مجامع بینالمللی، چگونگی اقدام مؤثر برای ارائه مستندات و پیمودن مسیر لازم در این راستاست. به نظر میرسد ابتدا ایران باید در مراجع داخلی خود از رژیم شکایت کند که این امر ابتدا باید در دادگستری تهران محقق شود. طبق قوانین سالهای اخیر، دادگستری تهران این صلاحیت را دارد که به برخی از جنایتهای گسترده رسیدگی کند، بنابراین ابتدا باید از ظرفیت دادگاههای داخلی کشور که صلاحیت جهانی دارند، استفاده کنیم.
دوم اینکه، ایران میتواند به مجمع عمومی سازمان ملل شکایت کند و در آنجا خواستار قطعنامه علیه رژیمصهیونیستی شود.
پیوستهای لازم برای مستندسازی چه میتواند باشد؟
در نهایت، چه در مرجع داخلی و چه در مراجع بینالمللی باید از همه ظرفیتها و از نقش باقی بخشهای دیگر استفاده کرد. در حال حاضر اظهارات و عباراتی که دبیرکل سازمان ملل، برخی گزارشگران شورای حقوق بشر و برخی از مقامات کشورها در مورد جنایات اسرائیل و محکومیت این جنایات علیه ایران دارند، میتواند به عنوان نقش مکمل و جانبی برای پیشبرد پیگیری حقوق ایران مورد استفاده قرار گیرد. در واقع باید از بیانیههای دبیرکل سازمان ملل متحد، گزارشگران شورای حقوق بشر و محکومیت رژیمصهیونی از سوی کشورها به عنوان مدارک پشتیبان استفاده کرد.»
روزنامه وطن امروز در صفحه نخست امروز خود تیتر «علیه فیکنیوزها» را برگزید و نوشت: «در دوران پساجنگ، بمبها جای خود را به بازنشرهای بیمنبع، توئیتهای بیهویت و کلیپهای گمراهکننده دادهاند، جایی که آسیبی از نوع دیگر بر پیکر جامعه وارد میشود؛ «فقدان آرامش روانی». البته این وضعیت جدیدی نیست. وقتی یک شایعه در کمتر از چند ساعت، اقتصاد را دچار نوسان میکند و یا یک ویدئوی ساختگی، افکار عمومی را تحریک میکند، دیگر نمیتوان به بهانه «آزادی بیان» «مسؤولیتپذیری رسانهای» را نادیده گرفت.
اینجا دقیقاً همان جایی است که لایحه «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» از سوی دولت بر میز مجلس نشست؛ لایحهای که سعی دارد بین حق آزادی اطلاعات و حق آرامش روانی جامعه تعادل ایجاد کند و انتشار اخبار غلط و کذب از محدوده آزادی بیان خارج شود. آنچه انکارناپذیر است، حجم گسترده و روزافزون اخبار جعلی، اطلاعات غلط و فریبکاری رسانهای است که نه صرفاً در لایههای سیاسی، بلکه در بافت روزمره زندگی شهروندان نفوذ کرده و آرامش روانی آنان را نشانه گرفته است؛ از شایعه بمبگذاری تا دروغسازی درباره سیاستمداران تا ادعا علیه فلان بازیگر و ورزشکار و همینطور شایعهسازی درباره امورات روزمره از مسائل معیشت گرفته تا اقتصادی و فرهنگی است و… همه چیز در دالانی تاریک و بیضابطه، دستکاری میشود.
گزارش پیش رو، کوششی است برای تحلیل عقلانی این لایحه، روشنسازی ضرورت آن، بررسی روایتهای مخالف و پاسخ به این پرسش: «آیا این لایحه آغاز راهی تازه برای تنظیمگری مسؤولانه فضای مجازی است یا تلاشی برای محدود کردن یک حق بنیادین؟» در این میان، نقش رسانهها، دولت، مخالفان سیاسی و کاربران، همگی باید در نسبت با یکدیگر و با محوریت حقوق عمومی بازخوانی شوند.
در جهانی که میدان نبرد به «ذهن مخاطب» منتقل شده، فیکنیوز دیگر صرفاً یک دروغ رسانهای نیست، بلکه ابزار عملیات روانی است. دشمن دیگر صرفاً با پهپاد و بمب حمله نمیکند، بلکه با هشتگ و شایعه و تصویر جعلی، در افکار عمومی نفوذ میکند. این همان واقعیت تلخ «جنگ شناختی» است که امروز بیش از همیشه، امنیت ملی کشورها را تهدید میکند.
رکن اصلی این جنگ، اخبار جعلی و اطلاعات غلط است؛ از گونههای غیرعمدی (Misinformation) تا فریبهای هدفمند و سازمانیافته (Disinformation) که با طراحی دقیق، اعتماد عمومی، امنیت روانی و سرمایه اجتماعی را تخریب میکنند. اینجاست که دیگر نمیتوان با خوشباوری از کنار آن گذشت یا تنها به نصیحت رسانهای اکتفا کرد.
در ایران، فضای مجازی به بستری بیضابطه برای انتشار، تشدید و بازتولید اخبار جعلی بدل شده است؛ بستری که زندگی همه مردم را در معرض تهدید قرار داده و بسیاری نسبت به آن هراس و نگرانی دارند. با وجود آنکه ما قانون رسانهای در کشور داریم اما فضای مجازی رها شده است. از شایعه تا تحلیلنما، از کلیپهای تقطیعشده تا بولتنهای دستساز کانالهای ناشناس؛ همه در یک زیستبوم رسانهای رها شده، در حال تبدیل شدن به بحرانند.
در جریان جنگ ۱۲ روزه، کانالهای فیک و اکانتهای ناشناس به طور روزانه با «اخبار شکست نظام»، «بازداشتهای ساختگی» و «تکذیبیههای جعلی» به افکار عمومی هجوم آوردند. نمونههایی نظیر «بازداشت ۴۰۰ تبعه افغانستان زیر پایگاه نظامی» یا «ماجرای لامپهای انفجاری» یا «انفجار گوشیها به مثابه پیجرها» فقط چند مورد از دهها خبر جعلی بودند که با هزاران بازنشر در عرض چند ساعت به «واقعیت روانی» در ذهن مخاطب بدل شدند.
ابزارهای فعلی حقوقی و کیفری، از ماده ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی تا آئیننامه جرایم رایانهای، بهتنهایی نتوانستهاند پاسخگوی سطح پیچیدگی فزاینده این تهدید باشند. نه ضمانت اجرایی کافی دارند، نه در فضای پلتفرمی قابل اعمالند.
مخالفتهای برخی چهرههای اصلاحطلب – از جمله بخشی از رسانهها، سلبریتیها و کنشگران سیاسی – را نیز باید در این چارچوب تحلیل کرد که در فقدان سازوکارهای تنظیمگر و شفاف، فضا بیشتر به نفع جریانهایی بوده است که با استفاده ابزاری از فیکنیوز، بحرانآفرینی رسانهای و فشار بر نهادهای رسمی، این فضا را تبدیل به تاکتیک سیاسی کردهاند. عصبانیت این جریانها را باید نشانهای از مؤثر بودن طرح دانست، نه نقص آن.
در کنار این، باید تأکید کرد اگر قانونگذاری، بدون ایجاد نهادهای نظارتی مستقل، تعریف دقیق مفاهیم و تضمین حقوق متهم همراه باشد، خود میتواند به چالش تبدیل شود. بنابراین مسیر نهایی این لایحه باید با دقت حقوقی، شفافیت نهادی و سازوکارهای عادلانه اجرا تکمیل شود.
در یک کلام، این لایحه میتواند نقطه آغاز بازتعریف رابطه رسانه، قدرت و مردم در ایران باشد؛ «از انکار واقعیت تا مسؤولیتپذیری در روایت آن». شرط موفقیت آن، اجرای عادلانه، نظارت مؤثر و حفظ مرز میان حقیقت و قدرت است.»
روزنامه شرق در صفحه نخست امروز خود تیتر «رمزگشایی از سیاست خارجی ترامپ» را برگزید و نوشت: «پیروزی ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری و برنامههای غیرمتعارف او در حوزه سیاست خارجی منشأ سردرگمی و تصمیمگیریهای آشفته در آمریکا و سطح جهان شده است. تجاوز نامشروع اسرائیل به ایران و همراهی آمریکا با آن فرایند تصمیمسازی سیاست خارجی آمریکا در این موضوع را با پیچیدگیهای بیشتری مواجه کرده است. اگرچه اتحاد و همبستگی مردم و جانفشانی نیروهای مسلح توطئههای دشمن را در این مرحله ناکام گذاشته، اما راهکارهای دیپلماتیک برای ترجمه مقاومت به موفقیت ضروری مینماید. هدف از این یادداشت معرفی چارچوبی برای تحلیل فرایند تصمیمگیری در سیاست خارجی ترامپ است تا بتوان فهم دقیقتری از پیچیدگیهای این مورد داشت. تجزیه و تحلیل منابع مؤثر در شکلگیری سیاست خارجی در سه سطح افراد، دولت / جامعه و در سطح بینالملل میتواند تا حدودی پیچیدگیهای این فرایند را تشریح کند و فهم دقیقتری از سیاست خارجی ترامپ و شباهتها و تفاوتهای آن با دیگر رئیسجمهوران آمریکا فراهم کند. در این یادداشت منابع مهم در تصمیمگیری ترامپ در هریک از این سطوح به طور مختصر توضیح داده میشود و در انتها پس از جمعبندی، راهبردهایی برای فهم و مواجهه بهتر با دولت ترامپ ارائه میشود.
میتوان گفت که پیچیدهترین منابع سیاست خارجی در دولت ترامپ در این سطح وجود دارد. پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴، حاصل شکلگیری ائتلافی از نیروهای محافظهکار سنتی، نیروهای پوپولیست ملیگرا و مسیحیان بنیادگرا بود. هرکدام از این گروهها توانستند با تمرکز بر شعارهای مخصوص به خود بخشهایی از سبد رأی سنتی دموکراتها را با خود همراه کنند. اگرچه یکی از محورهای برنامههای انتخاباتی ترامپ در سیاست خارجی پرهیز از جنگطلبی و کاهش تعهدات نظامی در خارج از آمریکا بوده، اما در عمل لزوماً این شعارها محقق نمیشود و نخواهد شد. این مورد یکی از مواردی است که باعث سردرگمی تصمیمگیران در بسیاری از کشورهای جهان شده است. درواقع مثالهای فراوانی وجود دارد که رؤسای جمهور آمریکا با شعارهای پیشرو و ضد جنگ به کاخ سفید راه یافتهاند و در عمل سیاستهای جنگطلبانهای یا محافظهکارانهای در پیش گرفتهاند. بهعنوان مثال جورج بوش پسر که بهعنوان جنگطلبترین رئیسجمهور آمریکا در سالهای اخیر شناخته میشود، در مبارزات انتخاباتی خود در دور اول ریاستجمهوریاش، مداخلات نظامی دولت کلینتون و دولتسازی از سوی دولت او را مورد انتقاد شدید قرار داده بود، -حتی برخی از افراد تیم او در ابتدای ریاستجمهوریاش شعارهای انزواطلبانه میدادند- در عمل تبدیل به مداخلهگراترین و جنگطلبترین رئیسجمهور آمریکا در سالهای پس از جنگ سرد شد. دموکراتها هم با وجود شعارهای پیشرو، عملاً سیاستهای محافظهکارانهای را دنبال کردهاند. اوباما که با تأکید بر حفظ حقوق اساسی شهروندان آمریکا و فرایند دادرسی عادلانه مظنونان عملیات تروریستی، به کاخ سفید راه یافته بود، با وجود تخصصش در حقوق، سیاستهای جورج بوش پسر را در این حوزه ادامه داد. ریشه این تداوم در سیاست خارجی آمریکا به عواملی برمیگردد که متخصصان حقوق اساسی و علوم سیاسی آن را «نیروهایی پرتوانتر از ریاستجمهوری» مینامند.
در این تحلیل نهادهایی مانند بوروکراسیها و گروههای ذینفع و فضای بینالملل تأثیری شگرف بر ریاستجمهوری و حتی افکار عمومی در آمریکا دارند. ترامپ هم از این قاعده مستثنا نیست. درواقع عدم تجربه و خصوصیات شخصی ترامپ این موضوع را تشدید میکند. مثالهای متعددی از سیاست خارجی در دور نخست ریاستجمهوری او وجود دارد که ترامپ برخلاف شعارهایش و حتی برخلاف آنچه در نظر داشت، در جهت درگیری و تشدید بحرانها عمل کرد. درباره تجاوز نظامی ترامپ به ایران، گرایشهای ضد جنگ هواداران ملیگرای ترامپ نظیر استیو بنن و تاکر کارلسون توانایی غلبه بر این «نیروهای پرتوانتر از ریاستجمهوری» را ندارند، چراکه فاقد مؤلفههای تأثیرگذاری نظیر سازماندهی و تشکیلات در سیاست آمریکا هستند. درنتیجه هرگونه تحلیلی درباره نقش این گروههای ضد جنگ هوادار ترامپ باید مطابق با موازنه قوای واقعی در سیاست داخلی آمریکا باشد تا درباره تواناییهای این گروه اغراق نشود.
یکی از این «نیروهای پرتوانتر از رئیسجمهور» بهویژه درباره خاورمیانه و ایران، لابی اسرائیل است که سابقه طولانی در شکلدادن به سیاست خارجی آمریکا دارد. این لابی با علم به نامحبوب بودن سیاستهای مداخلهجویانه و جنگطلبانه در یک فرایند تدریجی طولانی، گزینه نظامی را از طریق نخبگان سیاسی همسو نظیر نئومحافظهکاران و اندیشکدههای همسو و تهدید و تطمیع سیاستمداران غیرهمسو غالب میکند. اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ را میتوان بهعنوان یک نمونه از نقش این لابی در نظر گرفت. لابی اسرائیل با همراهی نیروهای سیاسی همسو توانست گزینه اشغال عراق را در یک فرایند ۱۰ ساله پایهریزی کند. این فرایند از مجموعهای از تحریمها و مصوبات کنگره نظیر «قانون آزادی عراق در سال ۹۸» (که در ابتدا کلینتون تمایلی به اجرای آن نداشت، ولی نهایتاً آن را اجرا کرد) شروع شد و نهایتاً به اشغال عراق انجامید و وقتی که اشغال عراق نامحبوب شد، لابی اسرائیل حتی تلاش کرد که خود را بهعنوان مخالف آن معرفی کند.
با وجود حضور تعداد معدودی نماینده مخالف لابی در کنگره، این لابی همچنان بر کنگره اشراف دارد، و حتی توانسته است در مواردی که توانایی تأثیرگذاری بر رئیسجمهور را ندارد، از طریق کنگره سیاستهای نامطلوب خود را با حمایت هر دو حزب بر رئیسجمهور تحمیل کند. دراینبین هرگونه تلاش برای مخالفت با لابی بهعنوان یهودستیزی از طریق نظریه توطئه معرفی شده و نمایندگان مخالف حذف خواهند شد که در انتخابات ۲۰۲۴ کنگره دو نمونه آن مورد توجه رسانهها قرار گرفت. در نتیجه مخالفتهای پارهای از نمایندگان با سیاستهای جنگطلبانه و تجاوز به ایران تأثیر چندانی در نتیجه نهایی سیاست آمریکا در قبال ایران نخواهد داشت و درباره نقش این گروهها نیز نباید اغراق شود. به طریق اولی درباره تأثیر تحلیلگران مستقل نظیر مرشایمر بر سیاست خارجی آمریکا نباید اغراق شود. بههمینترتیب تظاهراتهای ضد جنگ هنوز به مقیاس تأثیرگذار نرسیده و البته باید در نظر داشت که تأثیر جنبشهای ضد جنگ عموماً با تأخیر چندینساله در فرایند انتخابات و تصمیمگیری رخ میدهد.»
روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه نخست امروز خود تیتر «مهلت ۱۲ روزه ترامپ به پوتین» را برگزید و نوشت: «ترامپ با ابراز «مأیوس» شدن از ولادیمیر پوتین، ضربالاجل خود به روسیه برای پایان دادن به جنگ اوکراین را از ۵۰ روز به ۱۰ الی ۱۲ روز کاهش داد.
او تهدید کرد در صورت عدم تبعیت مسکو، دور جدیدی از تحریمها و «تعرفههای ثانویه» را اعمال خواهد کرد که میتواند شرکای تجاری روسیه مانند چین و هند را نیز تحتتأثیر قرار دهد.
به گزارش نیویورک تایمز، این تغییر موضع شدید، یک چرخش قابلتوجه در سیاست کاخ سفید محسوب میشود. ترامپ که در ابتدای بازگشت به قدرت از ولودیمیر زلنسکی انتقاد و ارسال سلاح به کییف را متوقف کرده بود،
اکنون پس از امضای قرارداد «مشارکت در ذخایر معدنی» با اوکراین و تحت فشار متحدان اروپایی، رویکرد خود را تغییر داده و ارسال تسلیحات را از سر گرفته است. مقامات اوکراینی از این مهلت جدید استقبال کرده و آن را نشانه تعهد ترامپ به «صلح از طریق قدرت» دانستند.
در مقابل، کرملین به ضربالاجلهای قبلی ترامپ بیتوجهی کرده و معتقد است با توجه به برتری میدانی، بدون دریافت امتیازات گسترده از اوکراین، توقف جنگ غیرممکن است.