به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، همایش ادبی و هنری «از ایران بخوان» در تقدیر از خانواده شهدای علمی کشور و با حضور سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، و حجتالاسلام محمد قمی، رییس سازمان تبلیغات اسلامی، و خانواده شش شهید هستهای و علمی کشور، در تالار وحدت برگزار شد. این مراسم که بهمناسبت چهلمین روز شهادت دانشمندان هستهای جنگ دوازدهروزه برگزار شد و دبیری آن را علیرضا قزوه بهعهده داشت، با ارکستر موسیقی و شعرخوانی جمعی از شاعران آیینی همراه بود.
در ابتدای مراسم، حجتالاسلام قمی به سخنرانی پرداخت. وی گفت: شعر، شعور به اشتراکگذاشته و بنای فرهنگ ایرانی است؛ بهویژه شعری که در رثای شهدای مجاهد باشد اجر بیشتری دارد.
رییس سازمان تبلیغات اسلامی در ادامه افزود: یکی از مهمترین رسالتهای شعر، روایت مجاهدت شهداست که با بهرهمندی از حکمت، ماندگاری و تاثیرگذاری آن بیشتر میشود.
قمی با تاکید بر اینکه بسیار شورانگیز است که شاعران ایرانی به برجستگی علمی و دانشمندانی که با علم و دانش و فناوری از مردم گرهگشایی میکردند توجه دارند، گفت: برترین شاعران به این امر همت گماشتهاند که جای تشکر دارد.
وی افزود: بخشی از شعر آن است که در محافل و هیأتهای مذهبی در دهههای عزاداری محرم و صفر در قالب نوحهها میشنویم و استفاده میکنیم. با مضمون مرتبط به ایران عزیز، ما تقریباً ۹۰ شعر قوی و جاندار با نغمه و موسیقی شورانگیز داریم که بخش اعظم آن فارسی و یکسوم آن شعرهای ترکی، بلوچی و کردی و به زبانها و گویشهای مختلف است.
قمی همچنین گفت: این شعرها با محوریت مضمون ایران و شهدای ایران سروده شده و مورد توجه قرار گرفته است.
وی تاکید کرد: شعر به گونههای مختلفی تجلی میکند و در جامعه جولان میدهد و اثر می گذارد. شاید هنوز هم امید داریم که معجزهها ببینیم از شعرهایی که درباره ایران و درباره شهدای ایران و شهدای مکتبی و دانشمندان شهیدمان هستند. امیدواریم این مسیری که در راستای تکریم خانواده شهداست، در کنار تکریم شعری که درباره ایران و دانشمندان است، بتواند بر این روند شتابان کمک کند و شعرهای ماندگاری را در این مقطع تاریخ ببینیم.
در این مراسم همچنین، علاوه بر شعرخوانی شاعران آیینی، امیر تاجیک دو قطعه موسیقی را اجرا کرد و حجتالاسلام نصیری، درباره فضایل اخلاقی و شخصیت شهدای علمی و هستهای جنگ دوازدهروزه ایران و رژیم صهیونیستی سخنرانی کرد.
در پایان مراسم، وزیر فرهنگ و رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، از خانواده شهیدان مجید شهریاری، داریوش رضایینژاد، مسعود علیمحمدی، مهدی تهرانچی، فریدون عباسی و مجید تجنجاری تجلیل کردند.
همایش ادبی و هنری «از ایران بخوان» با همکاری سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بنیاد شهید و امور ایثارگران انقلاب اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، سازمان اوقاف و امور خیریه و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس برگزار شد.
در ادامه اشعار قرائت شده در این محفل ادبی و هنری را میخوانیم:
علی رضا قزوه
دل را رها ز دام مرید و مراد کن
هر کار می کنی همه با اعتقاد کن
ای عشق تو شهادت روز قیامتی
ما کشته ی توایم به ما اعتماد کن
ای دل چو با علی و محمد قرین شدی
یاد از علی محمدی زنده یاد کن
مانند شهریاری وارسته آن مجید
با نفس خود به رسم بزرگان جهاد کن
تا خصم قصد دین تو، ملیت تو کرد
یادی ز داریوش رضایینژاد کن
ما مصطفای احمدی روشن توایم
فردا به درد و غربت ما استناد کن
چون محسن دلاور ما فخرزاده کو
مانند او کماند، خدایا زیاد کن
یک روز مثل مهدی طهرانچی شهید
با هرچه رفتنیست بیا خیرباد کن
سید امیر فقهی ما با حسین بود
او را قرین حضرت زینالعباد کن
عباسی عزیز! فریدون روزگار!
با خیل ماردوش یزیدی جهاد کن
یک جلوه از مجید تجن جاریایم ما
ما را رها چو چشمه از این انجماد کن
احمدرضای ما نفسش ذوالفقاری است
از این همه شهید علمدار یاد کن
مانند مینوی شو و عبدالحمید باش
فکری برای توشهی روز معاد کن
ریم البیاتی از کشور سوریه، با ترجمه مرتضی حیدری آل کثیر
آمدم که رنج را برگزینم در مسیر سنگلاخ
و رفتم از راهی که راویانش از آن باز میگشتند
جانم را سرگرم غمهای کوچک نکردم
آیا آنها نمیدانند که روزگار را ایامی است که در شمار نیایند...
شهابهایی شبافروز به بیرون ظلمانی پرتاب می کند
آن شهابهای ساختنی که کتابهای کهن خبر داده بودند
از درخشششان و استوانههای آتشینی که از دل دریا سر برمیآورند
از صاحبان وعدهای که همواره صادق بودند
به راستی که گهواره تولد این طوفانهای چشم نواز
همین سرزمین فارس است همین سرزمین کهن است
نه جای دیگر دیدم که چگونه موشکها را به امانت حیدر کرار رها کردند
و در روز غدیر پرده از حقیقت قدرت خود برداشتند
و به راستی که اگر رسانههایشان انکار کنند
این فتاح است که با آذرخش چشم آزادگان را مینوازد
و به راستی آنکه ظلمت بیدارش نکرده بود اکنون با قاسم و سجین و خیبر از خواب بیدار شده است...
محو موشکها شد و چه باشکوه خلف وعده نکردند موشکها
چرا که من دیدم کودکی در خیابان دلشاد دست دراز کرده بود
که آنها را در مشت بگیرد و بر سینه بنهد
علیمحمد مودب
هوای تو آزادی و شادی است
زمین تو میدان آزادی است
تو در سایه سبز عبدالعظیم
پری از گُل و خنده و یاکریم
پر از یاکریمی تو هر پنجره
پر از یاکریمی تو هر حنجره
تو ما را دل جستوجو دادهای
وزان جستوجو آبرو دادهای
تو آموختی رسم فریاد را
تو آتش زدی بیخ بیداد را
در آتش چو مشروطه خود سوختی
به ما درس آزادی آموختی
وطنخواهی از تو پرآوازه شد
به تو نام ایرانزمین تازه شد
عدالت تو از حاکمان خواستی
ز شاهان تو این مُلک پیراستی
دماوند تصویر پایندهات
بهار و مدرس نمایندهات
تو سهراب را شهر رویا شدی
پناه دل تنگ نیما شدی
تو جمع خراسان و گیلان شدی
تو آیینه حُسن ایران شدی
لر و ترک و کرد و عرب جمع شد
دماوندت این جمع را شمع شد
دماوندت آرامش جان ماست
نماد سر سربلندان ماست
همه با تو سبز و شکوفا شدند
چنین در تو منهای ما، ما شدند
خمینی چراغ جماران توست
امام تو، پیر شهیدان توست
سلام تو اسلام را زنده کرد
امام تو این نام را زنده کرد
به جز تو از آن یار، دعوت که کرد
به سوگ امامش، قیامت که کرد؟
تو شهر شهیدان جاوید ما
تو در آخرین رزم امید ما
جهان محو تصویر توفانیات
خداحافظی با سلیمانیات
اگر چند گاهی دلآشفتهای
تو با شرق، از آسمان گفتهای
امید است نام شهیدان تو
تماشای لبخند چمران تو
امید است قاسم سلیمانیات
امید است یار خراسانیات
تو آوازه تازه مشرقی
به تو گرم هر سو دل عاشقی!
دل گرم این ملک و کشور تویی
تو تهرانی، امید خاور تویی
ندیم سرسوی از کشور هند
تیر آرش تیری از غیب است و ما تیر توایم
عاشقی از هند و پاکستان و کشمیر توایم
چشم ما بیمار چشم حضرت سید علیست
ما مریدان آشنا با حضرت پیر توایم
بعد از آن مردی که زنجیر غلامان را شکست
ما همه در عاشقی پابست زنجیر توایم
تا تو ایران منی اسلام من پاینده است
پیروان راه اسلام جهانڰیر توایم
ما همه شب تا سحر دست دعامان با شماست
ما همه چشم انتظار فتح نخجیر توایم
دست تو بر کعبه دلهای ما پرچم شدہست
ما همه سرباز تو با تیغ و شمشیر توایم
خط تو آیینه دار خط زهرا و علیست
ای حکیم عشق ما محتاج تدبیر توایم
سید احمد شهریار از کشور پاکستان
به تن زخم تبر دارد ولی از پا نمیافتد
درخت، ای بادها! خم میشود اما نمیافتد
چهل سال است هر شب نقشههایی میکشند آنجا
ولی هیچ اتفاق تازهای اینجا نمیافتد
از این پس هرکسی که بشنود لفظ شجاعت را
یقین دارم به یاد هیچکس جز ما نمیافتد
همان دشمن که میگفتی سخن از زور بازویش
ببین حالا که از چشمت میافتد یا نمیافتد
که میگوید که هر بمبی که بر ایران بیندازی
شبیه و بدترش بر بندر حیفا نمیافتد؟
شما کودککش و صهیونی و خونخوار میمانی
و نامی را که میخواهید هرگز جا نمیافتد
به بسترهایتان از دیدن سجیلها زین پس
هراسی در دل هر غاصب بیگانه میافتد
و هر صهیونی ترسو که گم کرده است گورش را
مسیرش تا ابد به مسجدالاقصی نمیافتد
چه زیبا با زبان موج میگوید خلیج فارس
به پای فاضلابی چون شما دریا نمیافتد
میلاد عرفانپور
بشکوه دژی است آسمانوار اینجا
عقل است زمین و عشق معمار اینجا
آمیخته خون این همه دانشمند
با خون نظامیان عیار اینجا
*
بر سردر دژ به خون نوشتیم و به جان
هرگز ره و رسم ما ندارد پایان
ایران به عقب بازنگردد هرگز
هرگز به عقب بازنگردد ایران
*
هم دانش و هم قوت بازو دارد
از شوق و امید برج و بارو دارد
ایران به هزار طرح نو غوغا کرد
با برنوی جنگی که به پهلو دارد
*
در آتش تهدید هراسان نشود
هر ناکس را دست به دامان نشود
بگذار بتازند ز هر سو دیوان
ایران دژ دانش است و ویران نشود
*
دیری است دل از مردم دنیا برده
خاکی است ولی به آسمانها برده
هر گوشهی این ارگ چهل سرو رشید
در خون رسته سر به ثریا برده
سیده تکتم حسینی از کشور افغانستان
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانه من افتاد
باروتها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانهی من افتاد
فصل بهار خانه همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه من افتاد
روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه من افتاد
دیدند خوشههای نجیبت را، خندان و سرخ، گونه سیبت را
فوج ملخ به مزرعهات رو کرد، آفت به نان خانه من افتاد
از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه من افتاد
بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتکهای زیادیخواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه، خانه من افتاد
دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خونخواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه من افتاد
اعظم سعادتمند
با رفتگرهای سحرخیز خیابانت
با شور و شوق هفت صبح دور میدانت
با حرفهای رادیو در تاکسیهایت
با قبضهای آب و برقت، قیمت نانت
کیف و کتاب و دفتر و نان و پنیر و سیب
با خندههای راه خانه تا دبستانت
با کارگرهای نجیب سخت مشغولت
در هرم تابستان و سرمای زمستانت
از روزهای سخت با قصد فراموشی
هی راه رفتن راه رفتن زیر بارانت
با عینک تحلیلگرهای سیاسی که
گویا خبر دارند از پیدا و پنهانت
با این سرود ملی در بادها افشان
با جلوهی سبز و سفید و سرخ توفانت
با رزم سرداران همواره کفنپوشت
در جنگل و دریا و در کوه و بیابانت
من میشناسم راه و رسم و خلق و خویت را
بیش از همه اما وطنجان با شهیدانت
∎