«خدای جنگ» با آنکه یک خط سیر مشخص برای هسته مرکزی روایت دارد اما در فصول مختلف، داستانهایی فرعی را به خود میبیند که سبب تقویت دغدغه اصلی و همراه شدن بیشتر مخاطب میشود.
حسین دارابی در فیلم قبلی خود (هناس) موفق شد تا علاوه بر تصویرگری از مسالهمندی خود که جنبه مقاومت بود، گوشههایی از زندگی شخصی داریوش رضایینژاد را نیز با این موضوع تلفیق کند تا به ساختار روایی جدیدی در سینمای شبهپرتره برسد. «خدای جنگ» علاوه بر اینکه از این فرمول استعانت میطلبد، ضعفهای محتوایی علیالخصوص منطق روایی «هناس» را جبران میکند.
فیلم موفق میشود تا در ۳ راس اصلی روایی خود که مقوله حمله به اهداف عراق، مقابله با نفوذیها و زندگی شخصی ابراهیم شریفی است، تعلیقهایی بهاندازه داشته باشد که به دلیل تکثر و ترتیب خوبی که دارند، تقریبا تمامی اثر را پوشش داده و مخاطب را برای دنبال کردن داستان کنجکاو میکند.
منطق خوبی بر ساختار درام حاکم است که سبب میشود تا مقوله «کارشکنی»، خارج از فضای دیالوگ، به شکل عملیاتی نیز دیده شود و بخش عمدهای از تعلیق فیلم نیز در اثر همین رویکرد رقم بخورددر این مسیر، قطبهای داستان به سمت پیشبرد درام به کمک دیالوگ نمیرود. منطق خوبی بر ساختار درام حاکم است که سبب میشود تا مقوله «کارشکنی» در فیلم، خارج از فضای دیالوگ، به شکل عملیاتی نیز دیده شود و بخش عمدهای از تعلیق فیلم نیز در اثر همین رویکرد رقم بخورد. قطب منفی داستان، عملا حضور فیزیکی چندانی ندارد و فیلمنامه در این زمینه، به شیوه سنتی عمل نمیکند.
فیلم تلاش کرده تا ریتم ملایمی داشته باشد. در چند نقطه، بار احساسی، بهدرستی بر فضا مستولی میشود تا اندکی از زمختی و یکنواختی فضای عملیاتی کاسته شود. موسیقی فیلم، کمک خوبی به تاثیرگذاری این بخش کرده همچنانکه در بخش فینال، ابهت و شکوه حادثه را نیز برجستهتر میکند.
در «خدای جنگ» ما میتوانیم یک ابراهیم شریفی بهاندازه ببینیم. وجوه قهرمانپروری در این فیلم، هوشمندانه طراحی شده است. جنبههای استیصال قهرمان در این فیلم، پررنگ است و لیاقت دراماتیکی که برای فرار از بنبستها تعریف میشود، روح قهرمانی را در کالبد اثر میدمد. با این مختصات، فیلم میتواند مخاطب را راضی کند و به هدف خود که بازتعریف ضدشعاری از قهرمانیهای ابراهیم شریفی است، دست یابد.