شناسهٔ خبر: 71144716 - سرویس فرهنگی
منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

درباره بیژن جزنی و فعالیت‌های سیاسی او

تئوریسین مبارزه مسلحانه که در هیچ مبارزه مسلحانه‌ای شرکت نکرد

بیژن جزنی: «در کشوری که همه درهای دموکراسی بسته می‌شود و همه درهای آزادی مسدود می‌گردد، اسلحه زبان به سخن می‌گشاید.»

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، منصوره محمدی در روزنامه هم‌میهن نوشت: تپه‌های اوین، آخرین محلِ حیات بیژن جزنی در مسیرِ هدفی بود که از کودکی آغاز کرده بود. ۹ فعال سیاسی چپ‌گرا، هنگام فرار از زندان تیرباران شدند. این خبری بود که روزنامه‌ها در ۳۰ فروردین سال ۱۳۵۴ منتشر کردند؛ خبری که نام بیژن جزنی، دایی‌ کوچکتر وی سعید کلانتری و هفت نفر دیگر را اعلام کرد، اما جزئیاتی از این تیرباران منتشر نکرد.

این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمه کارکنان ساواک مسکوت ماند. در دادگاهِ کوتاه پس از انقلاب، آرش بازجوی ساواک تشریح کرد که بیژن و ۸ زندانی سیاسی دیگر را به تپه‌های اوین برده و در آن‌جا به رگبار گلوله بسته‌اند. پیکر او در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۱۱۹ شماره ۴ به خاک سپرده شد.

بیژن جزنی در دی‌ماه سال ۱۳۱۶ در تهران به دنیا آمد. پدرش افسر ژاندارمری و مادرش عالمتاج، فرزند یک خانواده پرجمعیت اما سیاسی بود. برادران وی عضو جریان‌های سیاسی چپ بودند و خود او نیز از فعالین سازمان زنان حزب توده بود. جزنی کودک بود که به صورت ناخواسته در جریان فعالیت‌های سیاسی قرار گرفت؛ همزمان با تاسیس حزب توده، عضویت پدر، عمو و دایی‌هایش در این حزب، خروج اجباری پدرش از ایران در پی واقعه آذربایجان و شکست فرقه دموکرات نخستین رخدادهای سیاسی بودند که وی در جریان آن‌ها قرار گرفت.

براساس مطالبی که خودش مطرح کرده، تنها شش سال داشت که پدرش او را همراه خود به میتینگ‌های حزب توده می‌برد، اما بیژن ارتباط خوبی با پدرش نداشت، پدری نظامی که دیسیپلین و روحیات نظامی را هم در خانه حاکم کرده بود و چهره خشن محیط کار را در خانه نیز حفظ می‌کرد. در نوجوانی به ادبیات علاقه‌مند بود، حدودا ۱۴ ساله بود که با بچه‌های محل در منزل یکی از دوستانش جمع می‌شدند و اشعار مختلفی را که با توجه به وقایع روز آن زمان (اواخر دهه ۲۰) سروده می‌شد و اکثرا اشعار انقلابی شعرای معاصر بود دکلمه می‌کرد.

کودکی ده‌ساله بود که در فعالیت‌های جوانانِ حزب توده شرکت می‌کرد و با توجه به فعالیت‌هایی که داشت از سن ۱۵ سالگی تا زمان کودتای ۲۸ مرداد مسئول کمیته حزب توده در تهران بود. اما جزنی از مخالفان ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بود و مباحثه‌ای در این ‌باره با همسرش میهن داشته است که نشان از دغدغه‌های ذهنی و شک و شبهات اعضای حزب توده در این زمینه بوده است. جزنی در دوران دانش‌آموزی مسئولیتی هم در «خانه صلح شرق شهباز» داشت؛ خانه‌ای که وظیفه برگزاری سخنرانی‌هایی درباره صلح جهانی را داشت.

کودتای ۲۸ مرداد و مخفی شدن بیژن

در جریان کودتای ۲۸ مرداد، بیژن جزنی که فعالیت‌های مخفی سازمانی و فعالیت‌های علنی دانش‌آموزی داشت به همراه مادرش و دایی‌ها مخفی شدند اما در نهایت چند ماه بعد از کودتا بازداشت شد که به دلیل سن کم و همچنین نفوذ افسران توده‌ای در دادرسی ارتش به قید ضمانت آزاد شد اما او را مجددا در اوایل تابستان ۱۳۳۳ به همراه دایی‌اش منوچهر در یکی از عروسی‌های مصلحتی حزب توده که در واقع پوششی بر میتینگ‌های حزب بود بازداشت کردند، این بار نیز به دلیل استفاده از اسم مستعار آزاد می‌شود اما چند ماه بعد که مجددا او را بازداشت می‌کنند به شش ماه زندان محکوم می‌شود. در خاطرات همسرش میهن ذکر شده است که از او درخواست کرد برای ادامه تحصیل به شوروی بروند اما میهن مخالفت می‌کند.

در کتاب «تاریخ سی‌ساله ایران» جزنی درباره ضعف‌های حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد توضیح داده و می‌نویسد: «حزب توده به‌رغم هشدارهایی که به مصدق می‌داد خود در مقابل کودتا غافلگیر شد. گرچه حزب توده قبلا نیروهای خود را آماده مبارزه نظامی نکرده بود مع‌ذالک می‌توانست در کودتای ۲۸ مرداد نیروهای موجود را وارد عمل کند. برخوردهای نظامی با کمک سازمان نظامی میسر بود و حتی اگر این برخورد به شکست می‌انجامید باعث می‌شد که اولا پروسه سیاسی به پروسه سیاسی – نظامی تکامل پیدا کند. ثانیا رسالت مبارزه رهایی‌بخش به دست نیروهای طبقه کارگر بیفتد. بنابراین مهم‌ترین ضعف رهبری حزب توده هراس از عمل و به‌کار نبردن نیروهای خود در مقابله (توده‌ای نظامی) با دشمن بود.»

مخالفت با حزب توده و آغاز مبارزاتِ جدید

به گفته همسر جزنی، پس از دو اعتصاب رانندگان تاکسی در سال ۱۳۳۷ و اعتصاب کارگران کوره‌پزخانه‌ها در سال ۱۳۳۸ که با سرکوب شدید نیروهای امنیتی روبه‌رو شد، تکانی در جامعه روشنفکران ایرانی به‌ویژه دانشجویان ایجاد می‌شود: «جزنی هم که پس از خیانت رهبران حزب توده و شکست استراتژیک آن منتظر فرصتی بود تا بتواند دوباره به مبارزه روی آورد، بلافاصله درصدد گردآوردن افراد قابل اعتمادی می‌آید.» او به همراهی برادر همسرش، عزیز سرمدی، احمد افشار و محمد چوپانزاده تراکت‌هایی تهیه کرده و آن‌ها را پخش می‌کنند.

در ادامه نیز با کودتا در عراق و تحولاتی که در این کشور رخ داد، به قدرت رسیدن جان.اف.کندی در آمریکا که منجر به اعمال فضای باز سیاسی از سوی شاه ایران شد، فعالیت‌های احزاب سیاسی و فعالین دانشجویی شدت گرفت و جزنی که در سال ۱۳۳۸ در رشته فلسفه دانشگاه تهران ثبت‌نام کرده بود، با فعالین سیاسی دانشگاه ازجمله حسن ضیاءظریفی، عباس سورکی، ایرج واحدی‌پور، هدایت متین‌دفتری، هوشنگ کشاورز، ابوالحسن بنی‌صدر، داریوش فروهر و... آشنا می‌شود.

در این زمان جزنی به عنوان یک کمونیست در بین سیاسون شناخته می‌شد. نشریه «پیام دانشجو» در سال ۱۳۳۹ فعالیت خود را آغاز می‌کند و جزنی جزو صاحب‌نظران آن بود تا این‌که در سال ۱۳۴۲ مسئولیت این نشریه را برعهده می‌گیرد.

جزنی معتقد بود که حزب توده از مبارزه ضدامپریالیستی غفلت کرده و از اتحاد شوروی کورکورانه تبعیت کردند و همین مسئله کار را به آن‌جا کشاند که حزب توده در مهرماه سال ۱۳۳۲ به پشتیبانی از پیشنهاد شوروی برای کسب امتیاز نفت، در جلوی مجلس چهاردهم دست به تظاهرات زدند و نمایندگان عضو فراکسیون حزب توده از این پیشنهاد حمایت کردند. او در انتخاب اعضا نخستین کنگره جبهه ملی نیز ناکام ماند، چراکه با وجود اعتماد قشر دانشجویان به وی، اما شاپور بختیار به عنوان مسئول کل دانشگاه تهران، صلاحیت وی را تایید نکرد و نام او به عنوان کمونیست از لیست حذف شد.

جزنی در فاصله سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ در مجموع سه بار به زندان رفت. یک بار زمانی بود که تظاهرات عمومی جبهه ملی برگزار شد و جزنی شش ماه به زندان رفت، دفعه دوم در جریان تظاهرات اول بهمن و بار سوم به دلیل فعالیت‌هایش در مجله «پیام دانشجو» در سال ۱۳۴۴ که به مدت نه ماه زندانی شد.

جرقه‌های شکل‌گیری گروه جزنی-ظریفی

با ترور حسنعلی منصور و روی کار آمدن امیرعباس هویدا، فضای خفقان و سرکوب در کشور تشدید شد و فعالیت‌های دانشجویی نیز به شدت افت کرد. در این زمان اگرچه جبهه ملی سوم نیز تشکیل شد، اما این تشکیلات جدید نیز تاثیری در افت روند مبارزات نداشت. از سوی دیگر مسدود شدن راه‌های مبارزه علنی، همچنین تحرکات جهانی باعث شد تا گرایش به مبارزه مسلحانه در ایران نیز تقویت شود.

در این زمان جزنی با همراهی حسن ضیاءظریفی، گروهی از افراد را گرد هم آوردند و یک گروه سیاسی-نظامی را در سال ۱۳۴۴ تشکیل دادند که بعدها به گروه جزنی-ظریفی معروف می‌شود. تشکیل این گروه به دنبال فضای سرکوب شکل گرفته و ناامیدی از موفقیت جبهه ملی سوم بود. تعدادی از اعضای این گروه پیش از کودتای ۲۸ مرداد عضو سازمان جوانان حزب توده ایران بودند، برخی در ارتباط با جبهه ملی بودند و در چارچوب صنفی- سیاسی فعالیت‌های دانشجویی انجام می‌دادند.

پس از تشکیل اولیه این گروه، جزنی و ظریفی تصمیم می‌گیرند منوچهر کلانتری را که یکی از اعضای گروه بود به اروپا بفرستند تا یک پایگاهی تبلیغاتی در خارج از کشور به وجود بیاورند. در فروردین‌ماه سال ۱۳۴۶ بود که جزنی مقدمات عملیات مسلحانه را ترتیب داد. خانه‌های تیمی اجاره، وسایل نظامی خریداری ‌شده و تمرین‌های نظامی در اطراف شهر انجام می‌شد.

به گفته همسرش وی کتاب‌های نظامی و جزوه‌های راهنمای جنگ را به تدریج به خانه می‌برد و از وی درخواست کرد که از ایران خارج شود و در لندن و کنار منوچهر کلانتری وظیفه تبلیغات و دفاع از مبارزات مسلحانه در داخل را برعهده بگیرد. دلیل درخواست جزنی برای خروج خانواده‌اش از ایران این بود که ساواک همسر و بچه‌های او را گروگان خواهد گرفت و به این طریق وی خلع‌سلاح خواهد شد و نمی‌خواست که چنین اتفاقی در راه مبارزات وی رخ دهد.

دستگیری تئوریسین

در دی‌ماه سال ۱۳۴۶ و با مرگ تختی، مراسمی برای هفتم وی ترتیب داده شد که جزنی یکی از افراد فعال در تدارکات این مراسم بود؛ مراسمی باشکوه که با حضور جمعیت کثیری از مردم، بازاریان و دانشجویان برگزار شد. یک ماه بعد از این مراسم جزنی به همراه عباس سورکی بازداشت شدند و تصور عموم بر این بود که علت بازداشت در رابطه با تظاهرات مرگ تختی است.

اما ساواک در پی این بازداشت اتومبیل سورکی را بازرسی می‌کند و اسلحه‌ای را در ماشین وی پیدا می‌کند و با انتقال به بازداشتگاه بازجویی شروع می‌شود. سورکی را ناصر آقایان، از رفقای او در سازمان جوانان حزب توده لو می‌دهد. جزنی ماه‌ها بعد ماجرای این دستگیری و علت آن را لو می‌دهد، نامه‌ای نوشته، در دسته قابلمه‌ای جاسازی می‌کند و از همسرش می‌خواهد آن را به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور برساند.

جزنی در این نامه می‌گوید که آن‌ها را ۲۹ روز تحت شکنجه و بازجویی قرار دادند. نه سورکی لو می‌دهد که اسلحه متعلق به بیژن بوده و نه بیژن اسامی افراد گروه را لو می‌دهد، در نهایت دست به اعتصاب غذا می‌زند اما شدت شکنجه را بیشتر می‌کنند. در چهار ماه نخست بازداشت جزنی از ملاقات با خانواده محروم بوده و زمانی که در اردیبشهت سال ۱۳۴۷ به او اجازه ملاقات داده می‌شود، در گفت‌وگویی که با همسرش داشته، به صورت یواشکی اطلاعاتی درباره شکنجه‌اش در زندان در اختیار او می‌گذارد تا آن‌ها را از طریق مسافران اروپا به دست منوچهر کلانتری در خارج از کشور برساند.

در ایام بازداشت جزنی، کنفرانس حقوق بشر ملل متحد تشکیل شد. بیژن از همسرش می‌خواهد که خود را به نحوی به محل برگزاری کنفرانس برساند و اطلاعیه حاوی شکایت زندانیان، بلاتکلیفی آن‌ها و درخواست‌شان مبنی بر تشکیل دادگاه را به حاضرین در این کنفرانس برساند.

اسلحه زبان به سخن می‌گشاید

در دی‌ماه سال ۱۳۴۷ سرانجام اعلام می‌شود، دادگاه بیژن و ۱۳ نفر دیگر قرار است برگزار شود و ساواک برای ۹ نفر از جمله بیژن جزنی حکم اعدام در نظر گرفته است. در نهایت جلسات دادگاه در بهمن‌ماه آغاز می‌شود، بیژن جزنی به دلیل «اقدام علیه امنیت کشور و براندازی مسلحانه حکومت» تحت محاکمه قرار می‌گیرد. او در دفاعیات خود این‌چنین می‌گوید: «آقایان، همه می‌دانند که در این مملکت آزادی وجود ندارد. کلیه قوانینی که دستاورد انقلاب مشروطه بود از بین رفته... شما تعداد اندکی دانشجو را براندازنده حکومت قلمداد کردید که امنیت را به خطر انداخته‌اند، درحالی‌که خوب می‌دانید آن که امنیت و آسایش را از ملتی سلب کرده، رژیمی است که حتی اجازه داشتن یک باشگاه یا یک کتابخانه را در دانشگاه نمی‌دهد. دانشجویان حتی از داشتن تشکل‌های صنفی خود نیز محروم‌اند... در کشوری که همه درهای دموکراسی بسته می‌شود و همه درهای آزادی مسدود می‌گردد، اسلحه زبان به سخن می‌گشاید.»

در آخرین جلسه دادگاه، رای نهایی بدین ترتیب صادر شد: بیژن جزنی ۱۵ سال حبس، حسن ضیاءظریفی ۱۰ سال، عباس سورکی ۱۰ سال، عزیز سرمدی ۱۰ سال، ضرار زاهدیان ۱۰ سال، سیروس شهرزاد ۱۰ سال، احمد افشار ۱۰ سال، سعید کلانتری ۸ سال، محمد کیانژاد ۸ سال، کوروش ایزدی ۶ سال، فرخ نگهدار ۵ سال، قاسم رشیدی ۳ سال و کیومرث ایزدی ۲ سال.

همه افراد درخواست تجدیدنظر می‌دهند و ساواک قبل از تشکیل دادگاه تجدیدنظر، زندانیان را تحت فشار قرار می‌دهد که در حضور ناظرین خارجی اصلاحات ارضی شاه را تایید کنند. همسر بیژن روایت می‌کند که بیشترین فشار بر روی او بوده است و ساواک یکی از بستگان سببی خانواده بیژن را نزد میهن می‌فرستد و این پیغام را به او می‌رساند که اگر کوتاه نیاید او را در زندان خواهند کشت و می‌گویند که خودکشی کرده است. برای میهن نیز یک تصادف ترتیب می‌دهند و می‌گویند در سانحه‌ای جانش را از دست داده و یا برایش پرونده ناموسی درست می‌کنند و بدین ترتیب مسئولیت نگهداری بچه‌ها را به پدر بیژن واگذار می‌کنند.

بعد از این‌که میهن ماجرا را برای جزنی در زندان تعریف می‌کند، او می‌گوید که باید این ماجرا را به گوش ناظران بین‌المللی برساند. در پی این اقدام، ناظران بلافاصله با نخست‌وزیر تماس گرفته و به ایران می‌آیند و در جلسه‌ای ساواک قول می‌دهد که جان بیژن و خانواده‌اش در خطر نباشد. پس از برگزاری دادگاه تجدیدنظر عده‌ای از این گروه قصد فرار از زندان را داشتند که ناموفق ماندند و همین مسئله منجر به تبعید جزنی به قم شد. دو سال تبعید در زندان قم و سپس انتقال به زندان و نگهداری در زندان قصر، ادامه زندگی بیژن جزنی در سال‌های پایانی دهه چهل و ابتدایی دهه پنجاه بود. براساس نوشته‌های همسرش جزنی زمانی که در زندان بود هم با هم‌گروهی‌های خود در ارتباط بود و مکاتبه می‌کر..

پرویز نویدی، یکی از رفقای بیژن در توضیح آگاهی ساواک از عدم انحلال کامل گروه جزنی-ظریفی می‌نویسد: «در جریان ضربات قبل از حمله به پاسگاه سیاهکل، در یکی از خانه‌ها شناسنامه جعلی با عکس رفیق ضیاء‌ظریفی به دست ساواک افتاد. ساواک با اطلاعاتی که به دست آورد به این نتیجه رسید که گروه جزنی-ظریفی در سال ۴۶-۴۷ به طور کلی متلاشی نشده و این رفقا در جریان بازجویی موفق شده‌اند بخشی از تشکیلات را از زیر ضرب ساواک خارج کنند و این بخش پس از سازماندهی مجدد در سال ۴۹ آمادگی وارد شدن در عملیات مسلحانه علیه رژیم را پیدا کرده و شناسنامه‌ای که برای رفیق حسن تهیه شده بود که گروه طرح‌هایی برای آزادی رفقا از زندان داشته است.» همین اتفاق موجب شده بود که جزنی به زندان قزل‌قلعه منتقل شود.

سازمان چریک‌های فدایی خلق در سال ۱۳۴۹-۱۳۵۰ از وحدت دو گروه کوچک که شامل گروه جزنی- ظریفی و گروه احمدزاده- پویان تشکیل شد، در حالی که جزنی در زندان قزل‌قلعه بود و طولانی شدن زمان حضور او در زندان، احتمالاً یاد او را کمرنگ کرده بود اما این واقعه نام او را دوباره زنده کرد. گروه جزنی-ظریفی عمدتاً از افرادی تشکیل شده بود که در دهه ۳۰ و ۴۰ به مبارزه روی آورده بودند و در مبارزات سیاسی جبهه ملی دوم شرکت فعالی داشتند. گروه احمدزاده-پویان نیز سابقه فعالیت در جبهه ملی دوم را داشتند اما در مبارزه عملی از تجربه کمتری برخوردار بودند.

گروه جزنی با حمله به پاسگاه سیاهکل در بهمن‌ماه سال ۴۹ که برای دفاع از یکی از هواداران‌شان بود که در این شهر زندانی شده بود، مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه را در ابعاد دیگری آغاز کردند و اولین گروه جنبش فدایی شدند که مبارزه مسلحانه را به عنوان پیش‌درآمدی ضروری در راه مبارزات توده‌ای مطرح کردند. پس از واقعه سیاهکل و در پی آن اعدام ۱۳ نفر از پیشتازان «جنبش فدایی» در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ که در این حمله مسلحانه حضور داشتند، این دو گروه به همدیگر پیوستند و به‌ عنوان «چریک‌های فدایی خلق ایران» و مدت کوتاهی بعد با عنوان «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» (سچفخا) اعلام موجودیت کردند.

جزنی زمانی که در زندان بود، چندین مقاله درباره جنبش مسلحانه نوشت و تاریخچه سازمان را از زمان شکل‌گیری گردآوری کرد. مقاله‌ها با کمک مهدی سامع به صورت دستی کپی می‌شد و به زندان‌های دیگر منتقل می‌شد و همین فعالیت‌های او بود که جزنی را به تئوریسین مبارزات مسلحانه مشهور کرد.

او در جریان بازجویی‌ها توضیحاتی درباره فعالیت‌های چریک‌های فدایی خلق ارائه کرد؛ توضیحاتی که «فصلنامه مطالعات تاریخی» بخش‌هایی از آن را منتشر کرد و براساس آن جزنی این‌گونه توضیح داده بود: «فعالیت گروه ما در هفت سال پیش اساساً در تهران متمرکز بود و با توجه به برنامه کارگروه درصدد ایجاد شبکه وسیعی از افراد در تهران و شهرستان‌ها برنیامده بودیم؛ مع‌ذالک برخی از افراد شهرستانی عضو گروه و یا سمپاتیزان‌های شهرستانی در گروه و پیرامون آن وجود داشتند... در سال چهل‌وشش چند نفر به تدریج توسط ظریفی به عضویت گروه درآمدند... پس از بازداشت در سال ۴۶ عده‌ای از سمپاتیزان‌ها و یا افراد غیرفعال گروه باقی ماندند که اغلب آن‌ها از ادامه فعالیت خودداری کردند.

آن‌چه در این‌جا می‌توانم بگویم این است که در سال ۴۷ نظر من و ظریفی این بود که این قبیل افراد بهتر است هرگونه ارتباط خود را قطع کرده و دست از فعالیت بکشند. اطلاع مشعوف کلانتری شش ماه پس از بازداشت ما و تاکید او بر اینکه جعفری و افراد خرم‌آباد و بروجرد دست از فعالیت کشیده و تماس خود را قطع کرده‌اند مؤید این نظر است... برای عملیات چریکی در آن زمان هنوز هیچ منطقه محدود و مشخصی تعیین نشده بود ولی به‌طور کلی روی نواحی مازندران و گیلان تصوراتی وجود داشت. برای شناسایی مناطق دیگر هیچ‌گونه اقدام مشخص و یا اعزام اکیپ کوهنوردی به عمل نیامده بود ولی این گرایش وجود داشت که هر فردی به منطقه زندگی خود آشنایی اجمالی داشته باشد.»

او همچنین درباره جلسات اولیه اعضای سازمان در سال‌های نخست و میانی دهه چهل این‌گونه گفته بود: «علت جمع شدن افراد دور هم چه در سال ۴۲ و چه در سال ۴۵ این موضوع بود که فعالیت سیاسی به صورت علنی یا نیمه‌علنی غیرممکن است و به اصطلاح هیچ امکانی برای این قبیل فعالیت‌ها از طرف دولت و دستگاه‌های مربوطه آن باقی گذاشته نشده است، پس چگونه می‌توان فعالیت و مبارزه را ادامه داد؟

یک راه می‌ماند و آن ایجاد یک سازمان صددرصد مخفی است که بتواند حیات خود را حفظ کند و به همین جهت در سازمان مورد بحث تمهیداتی برای مخفی ماندن کامل روابط و فعالیت‌ها انجام گیرد؛ مثل عدم شناسایی افراد (و یا شناسایی حداقل لازم) و وضع اسامی مستعار برای افراد و عدم مراجعه به خانه‌های یکدیگر و غیره.»

جزنی با توجه به مدت زمان حضورش در زندان و شکل‌گیری سازمان چریک‌ها در شرایطی که او در زندان بود، در هیچ مبارزه مسلحانه‌ای شرکت نکرد. سرانجام در ۲۹ فروردین‌ماه سال ۱۳۵۴ به همراه هشت نفر دیگر، در تپه‌های اوین تیرباران می‌شوند.

۲۵۹