شناسهٔ خبر: 70332725 - سرویس فرهنگی
منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

نگاهی متفاوت به نمایشنامه‌ در انتظار گودو به بهانه اجرای آن در تماشاخانه‌ هما

روایت پوچی انسان مدرن

دراین نوشتار به نمایش«در انتظار گودو»که در تماشاخانه هما روی صحنه است،از زاویه مضمونی و تطبیق ظرف زمانی و مکانی نگاه می‌کنیم.اهمیت و جایگاه نمایش در انتظار گودو، نوشته‌ ساموئل بکت در سال۱۹۵۲ در نمایش مدرن جهان بر هیچ‌کس پوشیده نیست.

صاحب‌خبر -
 
کلیت داستان به انتظار و امید بی‌نتیجه‌ دو شخصیت برای ملاقات با یک منجی خیالی (گودو) و تکرار و توالی بیهودگی روزهای‌شان می‌پردازد. این نمایش که ۷۵سال پیش و در اواخر دوران مدرنیته در غرب نوشته شد، به خوبی خلأ زندگی موجود در زندگی انسان آن زمان را به تصویر می‌کشد و امید واهی برای انتظار موعود و تکرار و پوچی زندگی انسان مدرن را که به اخلاق پشت‌پا زده و مذهب را از زندگی خود حذف کرده به تصویر می‌کشد. و اما چند لحظه تامل: آیا بکت در پایان به مخاطبان راهکاری ارائه می‌دهد و آیا چگونگی گرفتاری و به بن‌بست رسیدن انسان را در زندگی بر ما آشکار می‌کند؟‌... خیر.از زاویه‌ای دیگر؛ در روان‌شناسی اگزیستانسیال سرفصلی به نام «امید به نجات‌دهنده‌ ‌غایی» وجود دارد و منظور از آن عدم تلاش فرد برای بهبود خود و دل بستن به عوامل بیرونی و افرادی مانند درمانگر، همسر، پدر، دوست و‌...است.یعنی فرد منتظر است کسی ازبیرون بیاید و احوال او را بهبود بخشد که این امر در رویکرد اگزیستانسیال، ذیل عارضه‌های روانی تعریف می‌شود و از سویی نیز در تفکر مدرنیسم، انسان محور اصلی قرار گرفته و امید به هرکسی غیر از خود واهی ‌و خطا شمرده می‌شود؛ تا آنجا که نیچه گفت: «خدا مرده ‌است. خدا مرده باقی می‌ماند و ما او را کشته‌ایم. چگونه خود را تسلی خواهیم داد؟»
او فرو‌شکستن مفهومی بنیادین در درون مسیحیت یعنی ایمان به خدا را توسط انسان مدرن فریاد می‌زند و این‌که هیچ‌چیز الزام‌آور دیگری در دستان او باقی نمانده و برای فرار از این بحران نه بازگشت به معنویات و ایده «اَبَرانسان» را مطرح می‌کند. این ایده و به موازات آن داروینیسم اجتماعی موجب دمیدن بر اجاق اومانیسم در غرب شد و زمینه‌ساز انحرافات دیگری در تمدن بشر مانند ظهور تفکر نازیسم و دیگر جنایات بشری که تشریح آن در این مجال نمی‌گنجد.نمایش در انتظار گودو مانند تمام آثار مدرن، تنها به شرح دوری باطل و ملال‌آور می‌پردازد و سرگشتگی بشر را در راهی که انتخاب کرده، بیان می‌کند؛ نمایشی که به‌واقع در ظرف زمانی (سال ۱۹۵۲) و مکانی خود (اروپا) بسیار اثرگذار بود. هرگز نباید فراموش کنیم که همین دو عامل مهم زمان و مکان در ارائه هر ایده و مطلب یا اثر فرهنگی نقشی بسزا دارند؛ چه بسا بسیاری مطالب که خارج از ظرف زمانی و مکانی خود ارائه شدند و اثری خنثی یا حتی معکوس داشته‌اند. 
- مطمئنى امشب بود؟
- چى؟
- قرارمون.
- خودش گفت شنبه ... به نظرم.
- به نظرت؟
- گمونم یادداشت هم کردم.
- آخه کدوم شنبه؟ تازه مگه امروز شنبه بود؟... شاید هم یکشنبه بوده یا شایدم دوشنبه!
حال ظرف زمان و مکان را شاید بتوان از منظری متفاوت و امروزی در کشورمان برای محتوای این نمایش به‌کار برد و کنایه اصلی نمایش را در زیر متنی هوشمندانه مغایر با تعالیم معنوی و مهدوی عرف جامعه دانست. 
خبر آمد خبری در راه است سرخوش آن دل که از آن آگاه است!
شاید این جمعه بیاید شاید...
پس متن و پیام اصلی نمایش که همانا عدم دل بستن به منجی و گریختن از بیهودگی تکرار و انتظار است، متناسب با فرهنگ زمانی و مکانی ما نیست.حال آیا ما باید ارتباط‌مان را با آثار مهم نمایشی یا سینمای مطرح جهان به‌دلیل عدم تطابق فرهنگی و صدمات احتمالی آنها قطع کنیم؟ بی‌تردید این روش سهل‌ترین و نادرست‌ترین واکنش است که طی تجربه‌ سالیان گذشته راه به‌جایی نبرده است. تولیدات فرهنگی از همه‌سو شبانه‌روز به سوی‌مان روانه می‌شود و راه گریزی از آنها نیست. به‌نظر می‌رسد بهترین شیوه‌ مواجهه با این قبیل آثار نه بایکوت یا سانسور آنها؛ بلکه مواجهه‌ای شجاعانه و آگاهانه و«نقد روشنگرانه» یا«نقد عالمانه»برآنهاست تا مخاطبان بتوانند از زوایایی متفاوت با آثار نمایشی و سینمایی برجسته‌ دنیا هوشیارانه مواجه شوند و به موازات آن از ایجاد شائبه‌ها یا عدم تطابق فرهنگی آنها به‌درستی آگاه شوند و از صدمات احتمالی مصون بمانند.
و کلام آخر از لسان‌الغیب شیرازی:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه‌زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه ‌دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد‌رس
با آرزوی تعجیل در فرج تا جهانی از ظلم 
و تباهی آزاد شود.