شناسهٔ خبر: 70041822 - سرویس فرهنگی
منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

«داهومی» از درخشش در سینماهای فرانسه؛ تا رویای اسکار

روایت دزدی‌های فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد

روایتِ چندلایه، پلی‌فونی (چند صدایی) تقسیم صداها بین افراد و اشیاء، کارگردانی هنری منحصر به‌فرد؛ و فراتر از این‌ها؛ بازی‌گرفتن باورنکردنی از یک مجسمه (به عنوان شخصیت محوری فیلم) از ویژگی­های برجسته «داهومی» به شمار می‌روند. روزهای اخیر، شاهد اخباری از فیلم برنده خرس طلایی برلین (داهومی) بودیم.

صاحب‌خبر -

امید بی نیاز: نمایش فیلم؛ در سینماهای فرانسه بازتاب خوبی داشت. اکران جهانی آن نیز؛ از زمستان آغاز می‌شود. خبر دیگر؛ انتخاب این اثر، به عنوان نماینده کشور سنگال؛ در اسکار بود. سه تهیه‌کننده‌ی سنگالی، بنینی و فرانسوی، فیلم را ساخته‌اند. بنابراین، گمانه‌زنی درباره نمایندگی فیلم؛ از سوی کشورهای یاد شده، وجود داشت.

شاید در این میان، جمهوری بنین، می‌توانست، با چنین فیلم خلاقی، شانس خود را در بزرگترین مراسم سینمایی دنیا، بیازماید. اما قرعه فال؛ به نام سرزمین پدری کارگردان (سنگال) افتاد. بنین (سرزمین داهومی قدیم) در سال ۱۹۰۴ به اشغال فرانسوی‌ها درآمد. این کشور کهنسال؛ در سال ۱۹۶۰ از شر استعمار فرانسه، رهایی یافت؛ و تحت عنوان جمهوری بنین، به استقلال رسید. فیلم داهومی؛ به کارگردانی ماتی دیوپ، برشی هنری؛ از تاریخ این دیارِ دیرپاست.

ماجرا و دستمایه‌ی داستانی فیلم

فیلم؛ درباره ۲۶ اثر هنری آفریقایی از داهومی؛ در برهه زمانی (۱۶۰۰- ۱۹۰۴) است. این اشیاء هنری؛ توسط فرانسوی‌ها (دوران استعمار) به سرقت رفته‌اند؛ حالا، گنجینه؛ دوباره به کشور کهنسال آفریقایی (داهومی/ جمهوری بنین کنونی) باز می‌گردد. بنین، در غرب آفریقا؛ از دیرباز؛ در صنایع‌دستی و هنرهای تجسمی، شهره بود.
جهانگردان پرتغالی، بریتانیایی و... از ارزش تندیس‌های این دیار، گفته‌اند. کتاب‌های قرون پانزدهم تا هفدهم آنان؛ سرشار از وصف تندیس‌سازی این سرزمین، است. صدالبته، اشیاء هنری فیلم نیز؛ تعدادی از همین گونه تندیس‌ها؛ را در برمی‌گیرند. اغلب آثار، در سبک «فیگوراتیو» است. تندیس‌هایی که در اسلوب هنرهای دستی؛ و چند ده هزار ساله‌ی آفریقا، ریشه دارد. همچنین، کشور داهومی؛ در دنیای پیشا استعمار؛ به داشتن بزرگترین ارتش زنانه جهان، شهرت داشت.

این نیروی مردمی؛ برای جلوگیری؛ از دزدیدن و قاچاق دختران شکل گرفت. دخترانی که توسط گروه‌های مافیایی خارجی؛ یا داخلی ربوده؛ و به عنوان برده به اروپائیان فروخته می‌شدند. آنها با نام نیروی مینو (ارتش مادران) جمعیتی؛ متشکل از ۳ هزار کماندوی بومی؛ در رأس سپاهی؛ چندین هزار نفری را شکل می‌دادند.  
شهرت نیروی مینو؛ برای استعمار نیز، پُرطنین است. چراکه؛ همین ارتش زنانه؛ اشغالگران را در بنین، زمینگیر کرد؛ آنها (به‌دلیل تسلط بر شرایط اقلیمی) ضربات مهلکی؛ بر ارتش فرانسه وارد کردند. اما سرانجام؛ پس از دو جنگ طولانی و فرسایشی؛ قافیه را به استعمارگران مجهز به توپ و تفنگ باختند. پانزده هزار نفر؛ کُشته دادند؛ و کشور داهومی؛ به عنوان بخشی از آفریقای غربی فرانسه؛ به زیر چکمه‌های استعمار، غلتید. البته؛ ماتی دیوت؛ وارد این لایه جمعی؛ از تاریخ نشده است. چون به ایده روایت‌پردازی فیلم داهومی می‌اندیشد! ایده‌ای که در ادامه تجربه‌ی پُرافتخار قبلی خود (آتلانتیک- ۲۰۱۹) در زمینه‌ی روایت سینمایی است.

آتلانتیک؛ تا دقیقه نود، گزینه اصلی نخل طلای کن بود. در نهایت؛ جایزه بزرگ هیأت داوران را برای کارگردان؛ به ارمغان آورد. بسیاری از منتقدان؛ همین جایزه معتبر هنری را نیز؛ اتفاقی نادر خواندند. یک دختر جوان و ۳۵ ساله سیاه‌پوست؛ مهمترین جایزه؛ بعد از نخل طلا را می‌گرفت؛ رویدادی که برای نخستین بار؛ در تاریخ سینما رخ می‌داد. اما؛ الهام از سوژه ارتش زنانه بنین؛ در فیلم پلنگ سیاه (ساخته‌ی رایان کوگلر) با جمعی از ستارگان سیاهپوست دنیای سینما، ساخته شد. این فیلم؛ واکنش‌های مثبت منتقدان را نیز در برداشت.

روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد

*طنین رئالیسم جادویی آفریقا؛ در گوش زمانه

فیلم داهومی دست‌کم، سه جنس صدا را در بافت روایی خود؛ گنجانده است. نخست؛ بحثی که دانشجویان دانشگاهِ «آبومی-کالوی» دارند. اگرچه؛ شکل عینی روایت، مستند است؛ اما دریافت ذهنی از آن؛ نمادین، به‌شمار می‌رود. یعنی؛ دانشجویان، نماد طبقه‌ای نخبه و نماینده؛ لایه‌های گسترده‌ای از جامعه بنین هستند. به باورِ این صدای جمعی؛ ۷ هزار شئ هنری؛ از جمهوری بنین، سرقت شده است. اما، تنها ۲۶ مورد؛ به کشورشان، برگشته است.

لایه روایتی دیگر فیلم، آرشیویی است؛ این روایت؛ تصاویر دوربین‌های نظارتی در موزه کوای برانلی؛ و کاخ مارینا (کوتونو) را در برمی‌گیرد. هدفِ کارگردان از آوردن تصاویر دوربین‌های موزه، مشارکت تماشاگر در قصه‌ی فیلم است.
اما؛ صدای محوری که به جمع‌بندی همه این روایت‌ها، می‌پردازد، صدای خودِ مجسمه است. صرفاً، نمی‌توان؛ آن را روایت یک مجسمه، نامید! چون روایتی از جنس رئالیسم جادویی است. به بیانی؛ حدیث نفسِ یک روح است! روحی که در پیکره چوبی تندیس آفریقایی، صحبت می‌کند؛ یا صدای پادشاه گزو است! گویی، احضار شده؛ و از مدیوم چوب؛ یا درخت آفریقا، برای بازماندگان؛ به شرح حادثه می‌پردازد.  

آگاهی از از نمادشناسی چوب، تندیس و خود درخت (به‌عنوان مفهوم آئینی) تأثیر به ‌سزایی دارد. این زاویه دید را می‌توان؛ در بحث کاگردانی خانم دیوپ، بررسی کرد. اما؛ آنچه او در بیان بصری خود می‌کاود؛ محتوای روایت یک روح است. وی؛ این بیان ذهنی را در فیلم آتلانتیک هم، تجربه کرد؛ و موفقیتی شگرف را به دست آورد.
شبیهِ اینگونه روایت؛ در تاریخ ادبیات؛ و سینما، سابقه دارد؛ شاید، سرآغاز گونه‌ی مدرن آن؛ با رمانی همچون «پدرو پارامو» از خوان رولفو باشد. روایتِ فردی مُرده؛ از روستایی رمزآلود (کومالا) که همگی سکنه نیز؛ مُرده‌اند؛ در سینما هم؛ خاطرات کشیش دهکده (روبر برسون) راوی مُرده دارد. یا نمونه‌های بعدی؛ «حس ششم» از؛ ام. نایت شیامالان است. فیلم «دیگران- The others» ساخته آلخاندرو آمنا بار؛ با بازی نیکول کیدمن نیز؛ نمونه مشهور دیگری است. منتهی؛ چیزی که کارگردان داهومی، مدنظر دارد؛ تا حدود زیادی با آثار قبلی، متفاوت است.
اندکی؛ به ادبیات آمریکی لاتین، نزدیک است، اما، صرفا روایتی؛ در همان سبک و سیاق نیست. مثلاً ممکن است؛ در داستانی از مارکز؛ سه روز پروانه زرد، ببارد! این صرفاً برای مخاطب بومی، معنی دارد؛ یعنی؛ مردم در همان دهکده «ماکوندوِ» مارکز؛ به چنین چیزی؛ باور دارند. بیرون از آنجا؛ یا منطقه آمریکای لاتین، چنین پنداری؛ به قلمرو فانتزی می‌رود.
اما، ماتی دیوپ؛ به گونه‌ای از روایت باور دارد؛ که بتوان در بستر رئال آن؛ را توجیه و باورپذیر، ساخت. فیلم قبلی او؛ «آتلانتیک» چنین حال و هوایی دارد. صاحب‌کار عده‌ای جوانِ کارگر (اهل ساحل داکار)، حق و حقوق آنها را نمی‌دهد. سلیمان؛ یکی از همین جوان‌هاست؛ که مشکلش دوچندان است. چون، نامزد وی (آدا) به اجبار قرار است؛ با فرد دیگری؛ ازدواج کند.

روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد

سرانجام؛ جوان‌ها؛ با قایقی؛ بر اقیانوس اطلس، مهاجرت می‌کنند. قایق غرق می‌شود؛ و همه می‌میرند. ولی، ارواح این جوانان؛ به ساحل داکار برمی‌گردند؛ تا مزد خود؛ را از صاحب‌کار ستمگر بگیرند. همچنین؛ ارواحِ از دریا برگشته؛ مراسم عروسی اجباری نامزدِ سلیمان (آدا) را به‌هم، می‌زنند.
به باور دیوپ؛ این شکل از روایت، مرز خیال را برمی‌دارد؛ زیرا؛ جوانان؛ در دریا مُرده‌اند. چون قبری هم؛ ندارند، بنابراین؛ در یک تلقی، سیال هستند؛ و می‌توانند به هر کجای دنیا بروند. یعنی؛ می‌توان این تلقی ذهنی را در منطق عینی و رئال روایت، جا انداخت. پس؛ مرز فانتزی، برداشته می‌شود. او در فرم سینمایی نیز؛ تحت تاثیر  فیلم «مه»، ساخته جان کارپنتر  است. داستان مردم شهری؛ که دچار بزهکاری می‌شوند. بنابراین ارواح؛ برای عذاب دادن آنها، به شهر می‌آیند.  

ناگفته نماند؛ این شکل روایتی، ناخوادگاه، رمان شاهکارِ (دلبند- Beloved)  از نویسنده بزرگ جهان سیاهپوستان (تونی موریسون) را برای ما، زنده می‌سازد. قصه‌ی مادری سیاهپوست؛ که از ترس سرنوشت محتوم بردگی؛ بچه‌ی خود را می‌کُشد؛ تا روزی سرنوشت مادر؛ برای طفل، تکرار نشود. زن سیاهپوست؛ این بچه را که اسمی نداشته؛ فقط (دلبندم- Beloved) می‌خواند. برخی منتقدان آمریکایی، باور دارند؛ هنگامی که سرگذشت این بچه؛ در رمان؛ روایت می‌شود؛ این صدای راوی (مادرِ قاتل) نیست؛ بلکه صدای خودِ طفل شیرخواره‌ی مقتول است؛ که از حنجره مادرش؛ سخن می‌گوید؛ و شرح حالِ خوش را - از زاویه سوم شخص- روایت می‌کند!

روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد

* رازهای یک کارگردانی شگفت‌انگیز

نخستین، ظرافت کاری دیوپ؛ به‌کارگیری شیوه‌ی کارگردانی نمایش عروسکی است. بنابراین، او تندیس را شخصیت‌پردازی دراماتیک کرده است، سپس؛ از مجسمه مثلِ بازیگر؛ یا عروسک‌گردانی حرفه‌ای، بازی می‌گیرد؛ از این‌رو، مجسمه‌ی چوبی؛ در جایگاه شخصیت اول فیلم، هنرنمایی شگفت‌انگیزش را به رخ می‌کشد. نحوه ایستادن مجسمه گزو در قاب، صداپیشگی پخته، لحن شاعرانه، خاطره‌گویی از غربت؛ و رویای بازگشت به وطن، و... سرشار از خلاقیت‌های تکنیکی، شنیداری و دیداری است.

«مکنزی اورسل» نویسنده اهل هائیتی، این بخش‌های فیلمنامه را نوشته است. گفتار متن نیز؛ از وی است. صدایش؛ با لحنی گرفته و پرطنین؛ از پیکره چوبی مجسمه، در فضا می‌پیچید. تندیس؛ از زمان خاک‌خوردنش در انبار موزه پاریس می‌گوید؛ یا خاطراتی که از آفریقا به کُنج تاریک و نمور این انبار کُشنده آورد؛ و سرانجام، نوای بازگشت به سرزمین آفتاب سوزان را شاعرانه، سر می‌دهد.  
اما، این زیبایی‌های اجرایی، یک بحث است، اندیشه‌ای که زیربنای چهارچوب و کادربندی را شکل می‌دهد، بحث دیگر؛ و مهم‌تری است. بنابرین، کالبدشکافی هویت مجسمه، ابعاد متفاوتی به خود می‌گیرد. ماتی دیوپ؛ دو خط فکری را در معرفی هویت او، به کار می‌گیرد. مورد اول؛ اندیشه بومی، لوکال (Local) و باور رایج در آفریقاست. این باور، ریشه‌ای آئینی دارد. مردم این دیار؛ برای درخت، احترام خاصی، قائل هستند. این احترام؛ در سبک پیکرتراشی قاره نیز، مشهود است.

مورخان، تاریخچه‌ی تندیس‌سازی آفریقا (بنابر آثار مکشوفه) را هفتاد هزار سال، می‌دانند. متریال اصلی هم؛ آنچنانکه، اشاره شد، چوب است. اما در اغلب موارد، هنرمند؛ با ظرافت خاصی، تنه اصلی درخت را بدون دستکاری، گذاشته است. این امر؛ به دلیل باور آئینی منطقه است. زیرا؛ تیغ و تبر زدن به تنه درخت، گناه محسوب می‌شود. همچنانکه؛ در پیکره‌ی مجسمه پادشاه داهومی هم؛ این ویژگی پیداست. پلان‌هایی که گارگردان از او می‌گیرد، تنه سالم درختی را نشان می دهد که قامت مجسمه را شکل داده است. این رویکرد؛ نشانگر هارمونی دقیق تکینیک؛ و باورهای بومی منطقه است.

روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد ماتی دیوپ؛ کارگردان

مورد دوم؛ باورِ شکل‌یافته، برداشت جهانی؛ یا گلوبال (Global) درباره عناصر و اشیاء نمایشی و اجرایی آفریقاست. این تلقی از نوشته‌های جهانگردان (به‌ویژه پرتغالی‌ها) می‌آید. آنها می‌گویند که مردم این قاره؛ به شئ باوری؛ یا فیتیشیسم (Fetishism) اعتقاد دارند. فیتیشیسم؛ باور به وجود نیروی ماوراء‌ طبیعی؛ در پدیده‌های طبیعت؛ یا دست ساخته‌های انسان است. درخت، گیاه، چوب خشک و... از موارد یادشده؛ به شمار می‌روند. گویا، آفریقایی‌ها در مراسم و آئین‌های نمایشی نیز؛ از این اشیاء و تندیس‌ها، بسیار استفاده کرده‌اند. صد البته، غربیان؛ با عناوینی همچون؛ طلسم، جادو و... از این اشیاء نام برده‌اند. با این‌حال، کارگردان؛ از هر دوی این خطوط فکری؛ و باورمندی به عناصر فرهنگی، سود، برده است. مورد اول؛ را همچون خمیرمایه‌ی شخصیت‌پردازی مجسمه به‌ کار می‌برد؛ از باورِ دوم؛ برای روایتی دو پهلو، وام می‌گیرد.

۵۷۵۷

روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد روایت دزدهایی فرانسوی از داشته‌های آفریقایی؛ از مجسمه‌ها تا دختران برده/ روح آفریقا از تنه درخت بیرون آمد