شناسهٔ خبر: 69919622 - سرویس فرهنگی
منبع: ایبنا | لینک خبر

دوشنبه‌ها با شاهنامه - ۱۸

داستان کین‌خواهی بزرگ منوچهر

خراسان‌رضوی - در این قسمت سلم و تور متوجه وجود منوچهر و به پادشاهی رسیدن او می‌شوند و به فریدون‌ِفرخ پیغام می‌فرستند که از کرده خویش پشیمان هستند.

صاحب‌خبر -

با کشته شدن ایرج پاک به دست برادران ناپاک، اهریمن بد سگال و بداندیش زمینه را برای خون‌ریزی‌های بیشتر و بیشتر و آغاز جنگ‌های طولانی بین ایران و توران فراهم کرد.

مینوچهر یا منوچهر به گیتی پای می‌گذارد، پدربزرگ از دو جهت شادمان است، نسل ایرج پابرجا می‌ماند و زمینه کین‌خواهی فراهم می‌شود. اما چرا کین‌خواهی ایرج برای فریدون و ایرانیان مهم است؟

ایر یا ایرَج (به اوستایی اَئیریَ) کوچک‌ترین پسر فریدون است که در تاریخ سنتی، نام ایران از او برخاسته است. انبوهی از اسطوره‌ها در اوستا، ادبیات پهلوی، عربی و فارسی بر پایه داستان‌های ساسانیان به‌ویژه شاهنامه فردوسی، ایرج در رده قهرمانی بزرگ که نیای دودمان پیشدادی پادشاهی در ایران است و الگویی برای رهروان دفاع از اهداف ایرانی به‌شمار می‌رود.

نام ایرج از ریشه «ایر» است و با واژگانی همچون «ایران و «آریا» هم‌خانواده است و نام ایرج را از ریشهٔ «ایر» به معنای آزاده و نجیب آورده‌اند. فریدون به‌دلیل خوی او چنین نامی را بر ایرج نهاده بود. نام ایرج در اوستا در بند ۱۳۱ فروردین‌یشت به‌صورت اَئیریاوَ یاد شده است.

از طرفی در شاهنامه فردوسی داستان ایرج داستانی اندوه‌بار و سوگناک است. فردوسی در این داستان ایرج را انسانی صلح‌دوست و مهربان و اهل مدارا معرفی کرده است. از حدود ۱۰۶۸ بیتی که فردوسی درباره دوره فرمانروایی فریدون سروده حدود ۸۰۰ بیت به تقسیم کردن جهان توسط فریدون بین پسران و پیامدهای آن مربوط است. همین تقسیم جهان، دیو حرص و آز و طمع را در دل سلم و تور چنان به جنبش و جوشش در می‌آورد که فقط با ریختن خون ایرج آرام می‌گیرند و زمینه را برای کین‌خواهی و خون‌خواهی و خون‌ریزی و جنگ‌افروزی میان نیک و بد فراهم می‌کنند، هدف اهریمن پلید، نابودی انسان پاک است، کار اهریمن ایجاد کینه است و زمینه‌ساز این کینه تقسیم جهان بین سه فرزند است.

مسئله تقسیم قلمرو میان فرزندان در دیگر اسطوره‌های هند و اروپایی همتاهایی دارد. برای نمونه هرودوت نمونه سکایی این تقسیم کشور را این گونه بیان می‌دارد:

تاریگتائوس نخستین پادشاه سکاها سه پسر دارد که بزرگترینشان لیپوکسائیس فرزند میانی، آرپوکسائیس و کوچک‌ترین کولاکسائیس است و مدتی فرمانروایی کردند اما چون ثروت فراوان خدادادی به کولاکسائیس رسید برادران بزرگ‌تر تمام پادشاهی سکا را به او دادند که نسل سکاها از این سه سرچشمه گرفت. فرزندان کولاکسائیس سکاهای سلطنتی بودند که پارالاتائی خوانده شدند که این نام همانندی‌های با دودمان پادشاهی فریدون، پیشدادی دارد.

همچنین در افسانه‌های ژرمن نیز چنین اسطوره‌ای دیده می‌شود. در اشعار باستانی این‌گونه حکایت می‌شود که نیای اقوام ژرمن ماننوس نامیده می‌شد که سرزمین ژرمن‌ها را میان سه پسرش بخش کردند که اینگه وونس (شمال)، هرمینونس (میانه) و ایستائه وونس (جنوب) بودند. تاسیتوس در کتاب ژرمانیا این داستان را آورده است.

در بن‌مایه‌های داستان ایرج با روایت عبری یوسف همانندی‌هایی پیشنهاد شده است. از جمله نگاه مهربانانه‌تر پدر به فرزند کوچک‌تر، توطئه برادران و انتخاب ازلی ایرج و یوسف برای جانشینی پدر و سروری داشتن بر قوم و اندوه پدر در دوری از فرزند و حسادت برادران بر یوسف و ادامه ماجرای یوسف و زلیخا.

از طرف دیگر، نگاه ساختاری و روایت‌شناسانه به بعضی از آثار ادبی به سبب بررسی عناصر درون متنی و کشف الگویی این متن‌های ویژه زمینه شناخت ماهیت ادبیات را فراهم می‌آورد. گریماس مانند سایر ساختار گرایان به پیروی از زبان شناسی سوسوری در جستجوی دستور همگانی روایت است و داستان‌ها را با وجود تفاوت‌هایشان متأثر از یک الگو و ساختار می‌داند. این پژوهش نشان می دهد که داستان‌های شاهنامه و به طور ویژه داستان کشته شدن ایرج و کین خواهی و انتقام او به وسیله فریدون و منوچهر از سلم و تور، به رغم سادگی ظاهری آنها از الگوی ساختاری و روایی کامل و منظمی برخوردار است و در قالب نظریه‌های روایت شناسی قابل بررسی است.

بن‌مایه‌های پیوسته و مکرری در بیشتر داستان‌های شاهنامه دیده می‌شود و روابط حاکم میان شخصیت‌های داستانی از نظام و منطق ویژه و خردمندانه و خردورزانه‌ای برخوردار است. این بررسی نشان می‌دهد ساختار روایی داستان کشته شدن ایرج و انتقام ایرج از سلم و تور، با الگوی جهانی روایت مطابقت دارد و هنر فردوسی را در چینش عناصر روایت هویدا می‌سازد و انسجام روایی و ساختاری شاهنامه را تأیید می‌کند.

از این نظر فردوسی نیز جایگاهی ویژه و الگویی خاص در بیان روایی داستان‌های اساطیری دارد و بر بلندای قله حماسه‌سرایی جهان جای می‌گیرد. حالا سؤال کاربردی برای زندگی کنونی این است که اهمیت این تقسیم ارث در روزگار ما پس از گذشت هزاران سال چیست؟

اکنون بسیاری از دل‌گیری‌ها، درگیری‌ها و سردی روابط بین خواهران و برادران، قتل‌ها و پرونده‌های جنایی ریشه در همین تقسیم‌ها دارد، پس اسطوره ایرانی مبنایی برای زندگی بهتر و اهورایی است، مبنایی که بر اساس خرد و خرورزی، مهارت‌های زندگی را در همین دوران کنونی به ما گوش زد می‌کند.

خلاصه اینکه تقسیم جهان بین سلم، تور و ایرج و نقش دیو آز و طمع در سلم و تور، خون ایرج که نماد انسانی پاک و اهورایی و مهربان است را بر زمین می‌ریزد تا حافظه قوم ایرانی، حافظ جان در ۷۰۰ سال پیش بسراید:

ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی

بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند

چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای

ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی

سلم و تور تخمه جمشید و فریدون برادرکشی می‌کنند و منوچهر برای کین‌خواهی به گیتی پای می‌گذارد و فریدون لب به خنده می گشاید:

جهان‌بخش را لب پر از خنده شد

تو گفتی مگر ایرجش زنده شد

نهاد آن گرانمایه را برکنار

نیایش همی کرد با کردگار

همی گفت کاین روز فرخنده باد

دل بدسگالان ما کنده باد

همان کز جهان آفرین کرد یاد

ببخشود و دیده بدو باز داد

نکته جالب توجه در داستان‌های اساطیری، یادکرد ایزد و اهورا در اولین بر خورد با هر رویدادی است، بنابراین فریدون بلافاصله پس از تولد مینوچهر از جهان آفرین پاک یاد می‌کند و آن گاه:

فریدون چو روشن جهان را بدید

به چهر نوآمد سبک بنگرید

چنین گفت کز پاک مام و پدر

یکی شاخ شایسته آمد به بر

نکته دیگر اینکه پس از این تولد شایسته، فریدون در پاکی و ستایش منوچهر اول از مادر یاد می‌کند، مادر و مهر مادری و پاکی مادر در اسطوره نقش پررنگی دارد. سپس فریدون بر نوه ایرج نام مینوچهر می گذارد:

می روشن آمد ز پرمایه جام

مر آن چهر دارد منوچهر نام

چنان پروردیدش که باد هوا

برو بر گذشتی نبودی روا

نکته دیگر پرورش و آماده‌سازی منوچهر برای کین‌خواهی است:

چنین تا برآمد برو سالیان

نیامدش ز اختر زمانی زیان

هنرها که آید شهان را به کار

بیاموختش نامور شهریار

چو چشم و دل پادشا باز شد

سپه نیز با او هم آواز شد

نیا تخت زرین و گرز گران

بدو داد و پیروزه تاج سران

سراپردهٔ دیبهٔ هفت‌رنگ

بدو اندرون خیمه‌های پلنگ

چه اسپان تازی به زرین ستام

چه شمشیر هندی به زرین نیام

چه از جوشن و ترگ و رومی زره

گشادند مر بندها را گره

کمان‌های چاچی و تیر خدنگ

سپرهای چینی و ژوپین جنگ

برین گونه آراسته گنج‌ها

که بودش به گرد آمده رنج‌ها

سراسر سزای منوچهر دید

دل خویش را زو پر از مهر دید

کلید در گنج آراسته

به گنجور او داد با خواسته

همه پهلوانان لشکرش را

همه نامداران کشورش را

بفرمود تا پیش او آمدند

همه با دلی کینه‌جو آمدند

داستان کین‌خواهی بزرگ منوچهر

می‌بینیم که کین‌خواهی و خون‌خواهی تربیت ویژه، سلاح، ادوات نظامی و سر لشکرانی خاص و سرمایه و بودجه نظامی کلان می‌خواهد، فریدون این تمهیدات را برای منوچهر فراهم می‌سازد و تخت و تاج پادشاهی و گنج‌ها را به او می‌سپارد چراکه منوچهر را سزاوار همه اینها می‌دانست.

سلم و تور بعد از مدتی از وجود منوچهر و به پادشاهی رسیدن او در ایران با خبر می‌شوند. می‌ترسند و به دنبال چاره می‌گردند. پس تصمیم می‌گیرند فرستاده‌ای را نزد فریدون بفرستند. گنج‌هایی فراوان را هم همراه فرستاده ارسال می‌کنند و برای فریدون پیغام می‌فرستند که: «ای پادشاه، ما از کرده خویش پشیمانیم و گناهمان تقدیر بود و از سر آز. حالا اما ما خدمت‌گذار تو هستیم، اگر صلاح می‌دانی منوچهر را با سپاهش نزد ما بفرست تا سرزمین‌هایمان را پیشکش او کنیم و کدورت‌ها را از بین ببریم.»

فرستاده به بارگاه فریدون می‌رسد. فریدون با خبر شده و بارگاه را می‌آراید و شاپور را به استقبالش می‌فرستند. فرستاده می‌آید و گنج‌ها را تقدیم می‌کند و حرف‌هایی که سلم و تور گفته‌اند را به شاه منتقل می‌کند. می‌گوید منوچهر را نزد آن‌ها بفرست تا خون‌بهای پدرش را پرداخت کنند. فریدون صحبت‌های فرستاده را کامل گوش می‌دهد و بعد پاسخ می‌دهد: به آنها بگو شما نیای منوچهر را خوراک حیوانات کردید و او را کشتید، حالا چطور توقع دارید او که با شما مهربان باشد و دوستی کند؟ من چهره‌ی واقعی شما را قبلاً دیده‌ام و این حرف‌ها را باور نمی‌کنیم. منوچهر پیش شما خواهد آمد، ولی نه مثل ایرج تنها و با نیت خیر و بدون سلاح. منوچهر برای کین‌خواهی می‌آید و سپاهی بسیار بزرگ و گنج فراوان دارد. اگر این همه سال به خون‌خواهی ایرج نیامدم، چون شما پسرانم بودید و نمی‌خواستم شما را بکشم، و حالا منوچهر انتقامم را از شما خواهد گرفت. من خون پسرم را به گنج‌هایی که فرستاده‌اید، نمی‌فروشم.

ادامه دارد....