شناسهٔ خبر: 69900574 - سرویس فرهنگی
منبع: سینماپرس | لینک خبر

نیم نگاهی به فیلم سینمایی آبی روشن»؛

فیلمی بساز و بندازی که معلوم نیست بر اساس چه نوع ارزشگذاری فرمی یا محتوایی تولید شده است

سینماپرس: ای کاش فیلمساز و سفارش دهندگان محترم، حداقل برای بودجه‌ای که نثار چنین آثاری می‌کنند، تدبیر و تمهید و دقت بیشتری به خرج دهند تا محصول نهائی، آبرومندانه‌ترشود.

صاحب‌خبر -

به گزارش سینماپرس، «آبی روشن» فیلم خاص، متشتت و عجیبی است. فیلمی که معلوم نیست بر چه اساس و مبتنی بر چه نوع ارزشگذاری فرمی یا محتوایی تولید شده است. نوع قصه آن‌قدر فراز و فرودهای باسمه‌ای و ورزنیامده دارد و چینش کاراکترها آن‌قدر اشتباه و دم‌دستی صورت گرفته که گویی عجله‌ای برای ساخت و پرداخت آن وجود داشته است تا به مراسمی، جشنواره‌ای، جایی برسد!

ای کاش فیلمساز و سفارش دهندگان محترم، حداقل برای بودجه‌ای که نثار چنین آثاری می‌کنند، تدبیر و تمهید و دقت بیشتری به خرج دهند تا محصول نهائی، آبرومندانه‌تر به روی پرده رود و دستاوردهای قابل دفاع تری برایشان داشته باشد! کشف یک فیروزهٔ کمیاب، زندگی یونس را که صاحب معدن، معتمد و بزرگ شهر است، وارد مسیر مخاطره‌آمیزی می‌کند. اما این مسیر مخاطره‌آمیز به هر دو معنا خطر دارد!

نوعی از بازگشت به فرمی از معناگرایی که سالها پیش در سینمای ایران ظهورو بروزی سفارشی یافته بود و بر همان مبنا فیلم‌های مختلفی توسط کارگردان‌های خاص ساخته می‌شد و از «یک تکه نان» تا «اینجا چراغی روشن است» را در بر می‌گرفت. این فیلم‌ها معمولا و عموما یک سری نشانه‌گذاری‌ها و المان‌های ظاهری و تم‌های معنایی و سیر تطور دراماتیک داشتند که علی الاغلب در همه آنها تکرار می‌شد و به نوعی از پایان‌بندی هم می‌رسید.

نشانه‌هایی همچون امامزاده، انسان ساده اندیش، روستا، ادبیات بدوی، دوری از تمدن شهری، دوری از پیچیدگی‌های امروزی، ساختار ساده، اشارات عرفانی، ظواهر مذهبی و شاید نوعی از سبک صوفیانه که درگرو همین ظواهر، تجلی می‌یافت.
حالا پس از این همه سال و این همه فراز و نشیبی که سینمای ایران از جهات مختلف تجربه کرده، دوباره نوعی از همان گونه، سر برآورده و ما با فیلمی روبه‌رو هستیم که هسته مرکزی روایتش را بر همان مبنا شکل می‌دهد.
اما نکته‌ای که این‌جا اتفاق افتاده و در فیلم «آبی روشن» نمودی شدید یافته، نوعی از تعجیل و مسامحه و حالت بساز و بندازی است که هم در بازی‌ها و هم در فیلمنامه و هم در اجرا و کارگردانی و... دیده می‌شود.
با اندک دقتی می‌توان فهمید که از انتخاب لوکیشن گرفته تا شکل‌دهی مناسبات شخصیتی و گره‌های داستانی و گره‌گشایی‌ها و بازنمایی موقعیت‌های نمادگرایانه و معناگرا، همه چیز در یک سرعت و غفلت و دم دستی سازی صورت پذیرفته.

از لحن و گویش برخی بازیگران تا جانمایی آنها در لوکیشن، از داستان سرباز و دزد فراری و دنبال فیروزه بودن کاراکتر اصلی تا آن سکانس نهائی که همه چیزهایی که در طول فیلم نخ ریسی شده بود را به شیوه‌ای شبه هندی، پنبه می‌کند و همه گره‌ها و تعلیق‌ها و ابهامات و سؤالات را در یک گفت‌وگو و یک سکانس، بازگشایی و و خیال همه از جمله مخاطبین را راحت می‌کند!

خب وقتی برای بیان یک مفهوم معنوی و ترویج و نمادسازی برای یک موقعیت معرفتی، چنین مسیر و ادواتی انتخاب می‌شود و همه چیز همین قدر دم دستی و باسمه‌ای جمع و جور می‌گردد طبیعی است که نباید توقع باورپذیری و تأثیرگزاری و همذات‌پنداری و موفقیت‌های دیگری از این دست برای چنین فیلمی داشت.

نه شخصیت پردازی هیچ یک از کاراکترها، نه گره افکنی‌ها و گره گشایی‌ها نه نقاط عطف- البته اگر به چنین چیزی در این فیلم قایل باشیم- هیچ‌کدام با دقت و سینماورزانه و تأثیرگزار صورت نپذیرفته بلکه همه چیز با سرعت و بی‌مهارت و بی‌شکوه و به ابتدائی‌ترین شکل ممکن رخ داده و در عین حال باید به این نکته اشاره کرد که بسیاری از جاگذاری‌ها و -به اصطلاح- ایده‌های داستانی و فرعیات و اصلیات فیلم هم گرته‌برداری و بلکه کپی‌برداری از فیلمهای دور و نزدیک دیگران است. از قضیه سرباز و دزد و قتل و برادر گرفته تا حتی نوع چینش و فضاسازی مبتنی بر لوکیشن و موسیقی و دوربین و... همه و همه!


ای کاش فیلمساز و سفارش دهندگان محترم، حداقل برای بودجه‌ای که نثار چنین آثاری می‌کنند، تدبیر و تمهید و دقت بیشتری به خرج دهند تا محصول نهائی، آبرومندانه‌تر به روی پرده رود و دستاوردهای قابل دفاع تری برایشان داشته باشد!

*کیهان