شناسهٔ خبر: 69835087 - سرویس فرهنگی
منبع: ایبنا | لینک خبر

میزگرد نقد کتاب «پشت این پنجره»- ۱

شخصیت‌های نوجوان کتاب به‌دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در جهان هستند

یوسف قوجق، منتقد ادبی گفت: بحران هویت در داستان وجود دارد که یکی از جنبه‌های فلسفی این داستان است. یاسمن با تغییرات سریع در جامعه و انتظاراتی که خانواده از او دارد، با پرسش‌هایی مواجه می‌شود و به‌دنبال معنای زندگی است؛ یعنی در جست‌وجوی معنایی است که خودِ زندگی دارد. یاسمن در تلاش است در جهانی که از دیدگاه‌های مختلف تضادهای گوناگونی با هم دارند، جایگاه خود را پیدا کند. او متوجه می‌شود باید خود را بشناسد و تصمیمی بگیرد.

صاحب‌خبر -

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: کتاب «پشت این پنجره» نوشته وجیهه سامانی که به بررسی تأثیر فضای مجازی بر زندگی نوجوانان می‌پردازد، در میزگردی با حضور یوسف قوجق و کامران پارسی‌نژاد، منتقدان ادبی در اتاق گفت‌وگوی ایبنا نقد و بررسی شد.

منتقدان در این نشست به تحلیل مفاهیم فلسفی و اجتماعی مطرح‌شده در کتاب پرداختند و در مورد نحوه پرداختن به مسائل نسل جدید و روابط والدین و نوجوانان در دنیای دیجیتال گفت‌وگو کردند. گزارش این میزگرد را می‌توانید در ادامه بخوانید:

- خانم سامانی در ابتدا برایمان بگویید که چه شد به‌سراغ سوژه فضای مجازی برای تألیف این کتاب رفتید؟

وجیهه سامانی: فضای مجازی همواره دغدغه‌ام بوده است؛ مخصوصاً برای کودکان و نوجوانان اما بعد از شیوع کرونا، این دغدغه بسیار بیشتر شد، به‌خاطر دلایل مختلفی که بیشتر آن‌ها اجتناب‌ناپذیر بود و ناگزیر بودیم به این فضا ورود کنیم. به‌دلیل ضرورت آموزش و تحصیل به ناگاه درهای فضای مجازی به روی بچه‌ها گشوده شد. بسیاری از کودکان بدون هیچ آموزش و شناختی از این فضا، وارد آن شدند. پیش از این نیز فضای مجازی وجود داشت؛ اما بسیاری از خانواده‌ها سخت‌گیری می‌کردند و والدین با عزم راسخ مانع استفاده بچه‌ها می‌شدند؛ اما با ورود کرونا، دیگر هیچ بهانه‌ای وجود نداشت و بسیاری از بچه‌هایی که گوشی نداشتند، حتی به گوشی دسترسی پیدا کردند و اینترنت و فضای مجازی به‌راحتی در اختیارشان قرار گرفت.

ما در فضای حقیقی برای بچه‌ها سخت‌گیری داریم؛ مثلاً اگر دختر یا پسر دانشجویی بخواهد به شهری دیگر برود، به سادگی او را رها نمی‌کنیم. برای تحصیل و درس، ابتدا همراهش می‌شویم و فضاهای مختلف مانند کوچه و خیابان و خوابگاه را رصد می‌کنیم؛ یعنی آن‌ها ناگهان از خانواده منفک نمی‌شوند. اما فضای مجازی به‌دلیل سهولت و دسترسی آسان، باعث شده کسی به این فکر نکند این فضا نیز نیازمند قواعد و مقررات خاص خود است.

متأسفانه بچه‌ها در این فضا رها شده‌اند بدون اینکه تعلیم و آموزش ببینند و این موضوع، خطرات زیادی به همراه دارد. درنتیجه برای من حساسیت‌برانگیز شد و متوجه شدم که واقعاً هیچ کنترلی روی آن‌ها وجود ندارد. معضلات و آسیب‌های زیادی نیز وجود دارد. من در این کتاب به دو آسیب پرداختم که بچه‌ها بیشتر با آن‌ها مواجه می‌شوند.

شخصیت‌های نوجوان کتاب به‌دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در جهان هستند

- اجازه دهید این سوال را این‌گونه ادامه دهیم و از منتقدان بپرسیم که آیا این داستان را با این سوژه و هدف، همچنین دغدغه‌ای که نویسنده مطرح کرد، مناسب برای خود نوجوانان می‌دانید یا بیشتر خانواده‌ها هدف قرار گرفته‌اند؟

یوسف قوجق: به نظر من این کتاب هر دو هدف را به‌نوعی پوشش می‌دهد. من از این ارتباط نظام‌مند و مفهومی که در این دو داستان وجود دارد، می‌خواهم صحبت کنم. به نظر من، این رمان، چندلایه است که ترکیبی از عناصر واقع‌گرایانه، فلسفی و اجتماعی در آن مطرح شده است. به نظر می‌رسد دو فصل کتاب ظاهراً مجزا هستند و هر یک، موضوع خاصی را پیگیری می‌کنند و استقلال معنایی دارند؛ بااین‌حال، از نظر موضوعی به یکدیگر مرتبط هستند.

ما برای نقد می‌توانیم وارد ساختار داستان شویم و به عناصر مختلفی که در این داستان مطرح می‌شود، مانند شخصیت‌پردازی، زاویه‌دید و نوع روایت بپردازیم؛ اما من می‌خواهم مستقیماً به سمت مفاهیم فلسفی که در این کتاب مشاهده کردم، بروم. غیر از مسائل مربوط به تکنیک روایت، این داستان را می‌توان از دیدگاه الگوی سفر قهرمان مطرح کرد. سفر قهرمان به‌طور خاص توسط جوزف کمبل مطرح شده است. جوزف کمبل در کتاب «قهرمان هزارچهره»، ۱۷ مرحله را برای شخصیت اصلی مطرح می‌کند که مهم‌ترین آن‌ها سه مرحله است که قهرمان در طول داستان طی می‌کند.

در کتاب «پشت این پنجره» ابتدا، یاسمن با مشکلات خانوادگی و چالش‌های اجتماعی مواجه است که او را به‌نوعی به سمت «دعوت به ماجرا» سوق می‌دهد. این موضوع او را از منطقه امن زندگی‌اش خارج می‌کند و وارد دنیای جدیدی از چالش‌ها می‌کند. در طول سفر، یاسمن حامیانی دارد که به او کمک می‌کنند رشد کند. برای مثال، پدر و دوستی‌های او و افرادی که در مسیرش قرار می‌گیرند، نقش راهنماهایی را ایفا می‌کنند که به او در عبور از چالش‌ها کمک می‌کنند.

طبق الگوی جوزف کمبل در مرحله «آزمون دشوار»، قهرمان داستان در دنیای جدید با مجموعه‌ای از چالش‌ها و آزمون‌ها روبه‌رو می‌شود که باید بر آن‌ها غلبه کند. آزمون دشوار یاسمن در این کتاب نیز نقطه و جایی است که او باید با حقیقت‌های تلخ درباره خانواده و جایگاه خود در اجتماع روبه‌رو شود. در نهایت، یاسمن با پذیرش خود و اتخاذ تصمیم‌هایش و خودشناسی، به‌نوعی «بازگشت» را تجربه می‌کند. او حالا آماده است با دانش و درک جدید از زندگی به دنیای معمول بازگردد و با چالش‌های زندگی روبه‌رو شود.

غیر از این، به نظر من باید به مسائل فلسفی موجود در این قسمت بازگردیم. بحران هویت در داستان وجود دارد که یکی از جنبه‌های فلسفی این داستان است. یاسمن با تغییرات سریع در جامعه و انتظاراتی که خانواده از او دارد، با پرسش‌هایی مواجه می‌شود و به‌دنبال معنای زندگی است؛ یعنی در جست‌وجوی معنایی است که خودِ زندگی دارد. فیلسوفان بزرگی همچون کامو و سارتر نیز این موضوع را مطرح می‌کنند. یاسمن در تلاش است در جهانی که از دیدگاه‌های مختلف تضادهای گوناگونی با هم دارند، جایگاه خود را پیدا کند. او متوجه می‌شود باید خود را بشناسد و تصمیمی بگیرد.

اگر دقت کنید، این موضوع را می‌توان در فلسفه نیچه نیز مطرح کرد: ضرورت رنج و سختی برای رشد و تکامل انسان. این یکی از موضوعات اصلی شخصیت یاسمن است. سختی‌ها و رنج‌هایی که او با آن‌ها مواجه می‌شود، باعث می‌شود شخصیتش رشد کند و تحول پیدا کند. به عبارت دیگر، این سختی‌ها ابزارهای رشد او هستند. نیچه می‌گوید: «آنچه مرا زنده می‌کند، همان چیزی است که مرا وادار به زندگی می‌کند.». بنابراین، باید جدی و قوی باشیم. شخصیت یاسمن نیز در این مسیر قوی‌تر می‌شود و به خودشناسی می‌رسد. این مفاهیم که در داستان مطرح شده‌اند، به‌نوعی نشان‌دهنده خودآگاهی او هستند.

موضوع دیگری که می‌خواهم مطرح کنم، اهمیت آزادی و پیامدهای ناشی از انتخاب است. این نکته بسیار مهم است و فلسفه اگزیستانسیالیسم به آن پرداخته است. یاسمن در داستان، در اوایل زندگی‌اش از مسئولیت‌ها فرار می‌کند و نمی‌خواهد با تصمیم‌های سخت روبه‌رو شود؛ اما به‌تدریج یاد می‌گیرد آزادی به معنای پذیرش مسئولیت و مواجهه با پیامدهای ناشی از آن است. او باید این مسئولیت‌ها را بپذیرد و با مشکلاتی که در جامعه‌اش تجربه می‌کند، کنار بیاید.

شخصیت‌های نوجوان کتاب به‌دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در جهان هستند

به نظر من، تمام این مفاهیم فلسفی که خانم سامانی در داستان‌هایش مطرح کرده است، عمیق‌تر از آن هستند که فقط به ساختار یا عناصر داستانی محدود شوند. یکی از مهم‌ترین مراحل داستان، بلوغ فکری یاسمن است: یعنی پذیرش خودش و دیگران. در ابتدای داستان، جنگ درونی و بیرونی او به‌دلیل تطابق‌نداشتن با انتظارات دیگران مطرح می‌شود. یاسمن می‌خواهد تأیید افرادی را جلب کند که شاید نیازی به تأیید آن‌ها نداشته باشد. این جنگ درونی باعث می‌شود یاسمن خود را همان‌گونه که هست، بپذیرد.

یاسمن به این نتیجه می‌رسد که آنچه او دارد، نیازی نیست که دیگران نیز حتماً داشته باشند. داستان ماجراهایی را روایت می‌کند که منجر به پذیرش دیگران می‌شود. اگر بخواهیم تکنیک‌های روایت خانم سامانی را بررسی کنیم، می‌بینیم که داستان خطی است؛ اما استفاده از تعلیق و فلش‌بک‌ها نشان‌دهنده نگاه عمیق او به داستان است. او به خوبی از عناصر روایت بهره برده و تمام آن‌ها را باهم ترکیب کرده است.

به‌عنوان مثال، از یک منظر خاص می‌توان گفت که حال استمراری در روایت به کار رفته است؛ یعنی شخصیت در همان لحظه‌ای که اتفاقات رخ می‌دهد، آن‌ها را روایت می‌کند. این حال استمراری باعث می‌شود مخاطب نیز با شخصیت همدلی کند و خود را در جریان داستان قرار دهد. به‌این ترتیب، هم‌ذات‌پنداری بسیار خوبی میان مخاطب و شخصیت یاسمن شکل می‌گیرد. به‌همین دلیل، به نظر من این تکنیک‌های روایتی بسیار کارآمد هستند. حال استمراری و شخصیت یاسمن باعث می‌شوند مخاطب با داستان همراه شود و اتفاقاتی را که در حال وقوع است، به‌خوبی درک کند. فکر می‌کنم این تکنیک یکی از نقاط قوت داستان است که به‌خوبی از آن استفاده شده است.

یاسمن با مشکلات خانوادگی و چالش‌های اجتماعی روبه‌رو می‌شود. در حقیقت، در الگوی سفر قهرمان، یاسمن یک فراخوانی را تجربه می‌کند. اجازه دهید توضیح دهم که این سفر قهرمانی چگونه است. سه مرحله این الگو مهم است: جدایی، تشرف و بازگشت. اگر تمام آن ۱۷ مرحله را در داستان پیاده کنیم، در نهایت در سه مرحله خلاصه می‌شود. حال اگر بخواهیم این الگو را به خود داستان یاسمن تطبیق دهیم، باید بگویم که او با مشکلات خاصی مواجه می‌شود؛ چالش‌هایی که در جامعه وجود دارد و او را وارد مرحله جدایی می‌کند. جدایی‌ای که من می‌خواهم مطرح کنم، در این سفر است. در این سفر، یاسمن آزمونی را تجربه می‌کند؛ یعنی او باید با دشواری‌هایی که ناشی از جدایی است، روبه‌رو شود. در حقیقت، یاسمن وارد ماجرایی می‌شود که باید از آن عبور کند و تجربیات جدیدی کسب کند.

به‌همین خاطر، به نظر من در این سفر متحدانی دارد و راهنمایی‌هایی دریافت می‌کند. آزمون‌ها و چالش‌ها جایی هستند که یاسمن باید با تلخی‌های موجود در جامعه مواجه شود و جایگاه خود را بشناسد. در این مرحله، شخصیت او شکل می‌گیرد و به‌نوعی به خودآگاهی و خودباوری دست پیدا می‌کند. بنابراین، این موضوع را می‌توان به‌خوبی با مراحل جدایی، تشرف و بازگشت به خودشناسی او تطبیق داد.

شخصیت‌های نوجوان کتاب به‌دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در جهان هستند

- آقای پارسی‌نژاد، نظر شما درباره دو داستان کتاب، سوژه و مخاطبی که در نظر گرفته است، چیست؟ همچنین به سوال اول برمی‌گردم که آیا این داستان را با این سوژه و هدف، همچنین دغدغه‌ای که نویسنده مطرح کرد، مناسب برای خود نوجوانان می‌دانید یا بیشتر خانواده‌ها هدف قرار گرفته‌اند؟

کامران پارسی‌نژاد: گاهی در نقدها، متأسفانه صرفاً تمجید وجود دارد؛ یعنی در حقیقت، منتقدان فقط به‌دلیل مناسباتی که با نویسنده دارند، اقدام به تمجید می‌کنند یا نقدهای تخریبی نیز مشاهده می‌شود که متأسفانه تعادل ندارد و نقد علمی نیست؛ اما خوشبختانه صحبت‌های یوسف قوجق بسیار تخصصی و دقیق بود. سعی من تیز همواره بر این بوده است که نقدی علمی ارائه دهم؛ اگر نقاط ضعفی وجود داشته باشد، به‌صراحت بیان می‌کنم و اگر نقاط قوتی نیز باشد، مطرح می‌کنم. نقاط ضعف معمولاً به‌صورت پیشنهاداتی به نویسنده ارائه می‌شود، نه به این معنا که حرف منتقد دقیقاً درست باشد.

بدون تعارف می‌گویم که این اثر فوق‌العاده است و نقاط قوت بسیار زیادی دارد. حتی من با نگاهی انتقادی تلاش کردم ببینم آیا می‌توان چیزی را لابه‌لای کار پیدا کرد که به‌عنوان پیشنهاد مطرح کنم؛ اما نتوانستم نکاتی را بیابم که بخواهم به‌عنوان پیشنهاد ارائه دهم. سوال شما به نظر سوال بسیار مهمی می‌آید و اولین موضوعی که خودم می‌خواستم درباره آن بحث کنم، همین سوال بود.

نکته مهم این اثر که حائز اهمیت است، این است که از این کتاب هر دو گروه سنی می‌توانند استفاده کنند. این نکته بسیار مهمی است و کمتر نویسنده‌ای توانسته کتابی بنویسد که هم گروه سنی بزرگسال بتوانند از آن بهره‌برداری کنند و هم نوجوانان. ایجاد تعادل در این زمینه کار دشواری است؛ زیرا اگر بخواهید به‌سمت بزرگسال بروید، ممکن است نوجوانان را از دست بدهید و اگر بخواهید دغدغه‌های نوجوانان را مطرح کنید، بزرگسالان ممکن است نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. پیدا کردن این مرز به‌ویژه از جنبه‌های مختلف مانند نظم، شخصیت‌پردازی و طرح، موضوع درخور بررسی است.

ما نویسندگان باید توجه داشته باشیم که نمی‌توانیم هر آنچه را که در زندگی واقعی اتفاق میفتد، به ساحت داستان وارد کنیم. بسیاری از مواقع حوادثی در زندگی ما رخ می‌دهد؛ اما وقتی قرار است به داستان تبدیل شود، باید تحت قوانین داستان قرار گیرد؛ یعنی قوانین داستان اجازه نمی‌دهد که نویسنده هر آنچه را که اتفاق افتاده، بیان کند؛ زیرا باید براساس رابطه علت و معلولی جلو برویم. به عنوان مثال، داستان نادر ابراهیمی را در نظر بگیرید. او گفت «من در پایان داستان وقتی شخصیت اصلی داستانم در "آتش بدون دود" مرد، تا صبح گریه کردم. واقعاً نمی‌خواستم این شخصیت بمیرد و در ذهنم این بود که او باید زنده بماند؛ اما نتوانستم او را حفظ کنم». این حقیقتی است که وجود دارد. در اینجا نیز اثر برای دو گروه سنی مناسب است و می‌توانم ثابت کنم که چرا.

مثلاً از جنبه نوجوانان اگر بخواهیم بررسی کنیم، باید توجه داشت که نوجوانان دارای سوالات و دغدغه‌هایی هستند و نسل امروز بسیار متفاوت است. همان‌طور که می‌دانید، در زمینه جامعه‌شناسی اصطلاحی داریم با عنوان «گسست اجتماعی»؛ یعنی یک زلزله میان نسل‌ها ایجاد می‌شود و فاصله فکری و احساسی بین آن‌ها شکل می‌گیرد. در گذشته‌های دور، هر ۵۰ سال یک نسل تغییر می‌کرد؛ اما اکنون این دوره به ۱۰ سال کاهش یافته است. به‌همین دلیل رصد نسل‌های جوان امروزی کار دشواری شده و حتی دولت‌ها نیز نمی‌توانند بفهمند با چه طیف افرادی مواجه هستند.

حتی بچه‌های راهنمایی و دبستان امروز، اگر به آن‌ها ۱۰ سال دیگر به آن‌ها فرصت دهیم، می‌بینیم که واکنش‌هایی نشان می‌دهند که کاملاً متفاوت با نسل فعلی دبیرستانی‌هاست. این نکته بسیار مهم است؛ به همین دلیل، نویسنده کتاب در این مقطع زمانی به‌خوبی دغدغه‌های بچه‌ها را بازگو کرده است. چه‌بسا ممکن است تا ۱۰ سال آینده نیز این مسائل جواب ندهد. می‌خواهم بگویم این موضوع واقعاً حائز اهمیت است.

مسئله‌ای که باید به آن توجه کرد، طیف نوجوانان است. اگر داستان‌های گذشته ما همیشه پندآموز بوده‌اند و بزرگسال به گونه‌ای نوشته که نسل نوجوان را متنبه کنند و به آن‌ها هشدار دهد، اکنون باید بدانیم که نسل نوجوان امروز بسیار سریع اثر را رصد می‌کند و ممکن است به آثار ادبی توجهی نداشته باشد؛ چراکه آن‌ها به‌خوبی می‌دانند ته این داستان‌ها چه شکلی خواهد بود. در اینجا نیز دغدغه‌ها وجود دارد؛ خانم سامانی، همان‌طور که خودش اشاره کرد، نگرانی‌های خاصی درباره فضای مجازی دارد و این عامل اصلی خلق اثر بوده است. این موضوع کاملاً محرز است و احتمالاً نوجوانان نیز می‌دانند که در پایان داستان چه اتفاقی خواهد افتاد. بنابراین، یک لایه پنهان در این کار وجود دارد.

شخصیت‌های نوجوان کتاب به‌دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در جهان هستند

با این حال وقتی نوجوانان داستان را می‌خوانند، هنوز انگیزه‌ای برای خواندن دارند؛ زیرا می‌بینند حرف‌هایی می‌شنوند که بیانگر احساسات و دغدغه‌های خودشان است. از منظر یک نوجوان، داستان بررسی شده است. یکی از مهم‌ترین گره‌های داستان به‌ویژه در داستان اول، به شخصیت‌های خاص آن مربوط می‌شود. نمی‌توانم بگویم کدام داستان بهتر است؛ اما از نظر من داستان اول از جنبه روان‌شناختی قوی‌تر است.

ما معمولاً فکر می‌کنیم والدین با دیدگاه‌ها و نگرانی‌های خود، بر حق هستند و می‌گویند: «من که بچه‌ام را دوست دارم و نگرانم که صدمه نخورد، پس هر رفتاری می‌کنم درست است و قانون همین است.»؛ اما متوجه نمی‌شوند که در طرف دیگر مرز، قانونی سفت‌وسخت بین خود نوجوانان وجود دارد که بسیار خطرناک است. خانم سامانی این فشارهایی را که بر نوجوانان از سوی هم‌سالان‌شان وارد می‌شود، نشان داده است. والدین معمولاً از این موضوع آگاه نیستند که جامعه نوجوانان برای خود دیکتاتوری دارند و تحت فشارهای شدیدی هستند.

مثلاً، شخصیت اصلی داستان اول، نوجوانی متمرد و طغیانگر نیست. او در جست‌وجوی راهی است که هم به والدینش توجه کند و هم بتواند با هم‌سالانش ارتباط برقرار کند. ما در جامعه، بچه‌هایی داریم که به‌دلیل زمینه‌های خانوادگی تخریب‌شده، نوعی عناد به خانواده خود دارند. خود موضوع بچه طغیانگر جای پرداخت دارد؛ اما نویسنده در این داستان به بررسی چنین مسائلی نمی‌پردازد. در داستان دوم نیز شخصیت اصلی، طغیانگر نیست؛ بلکه او نوجوانی عاقل و بالغ است که در تلاش برای حل مشکلات خود است.

تصویری که در داستان اول ارائه شده، واقعاً تأثیرگذار است و بدون اغراق می‌توانم بگویم برای خود من تکان‌دهنده بود. تصویر بز کوهی روی صخره که در تلویزیون پخش می‌شد، لحظه‌ای را تداعی می‌کند که بز کوهی در آستانه سقوط قرار دارد. والدین معمولاً متوجه این نکته نمی‌شوند که فشارهایی که به فرزندان‌شان وارد می‌کنند و به‌زعم خودشان بر حق هم است، ممکن است عواقب ناگواری داشته باشد. این امر برای والدین بسیار جالب و تأمل‌برانگیز است.

در داستان دوم، انتقادات به سمت مادر معطوف شده است. مادر در این داستان شبیه شخصیت‌هایی است که در دنیای مجازی وجود دارند و با آن مواجه می‌شوید. نکات جزئی مانند رنگ مو نیز در اینجا اهمیت دارد و نشان‌دهنده وجوه مختلف فرهنگی است. یکی از نکات مهم این است که در این داستان قضاوتی از سوی نویسنده وجود ندارد و مخاطب خود به احساسات شخصیت‌ها پی می‌برد. شخصیت زن در داستان دوم به شکل شدیدی تخریب نشده است؛ اما به سمتی پیش می‌رود که ممکن است فرزندانش آسیب ببینند. این موضوع نشان‌دهنده وجود شخصیت‌های خاکستری در داستان است و نکته‌ای حائز اهمیت است که نویسنده توانسته است به‌خوبی این دو طیف را به تصویر بکشد.

داستان از منظر ظاهر کتاب و حتی لحن گفتار و نثر آن، کتاب نوجوانان است؛ اما به‌خوبی مخاطب بزرگسال را نیز جذب و نیازش را تأمین می‌کند. بنابراین، این داستان را هم می‌توان در زمره آثار روان‌شناختی و جامعه‌شناختی قرار داد. البته آقای قوجق فراتر دید و فلسفه را نیز وارد داستان کرد؛ چیزی که من اصلاً به آن دقت نکرده بودم و این بُعد از اثر را نیز می‌توان بررسی کرد.

متأسفانه، بسیاری از نویسندگان ما دامنه مطالعات عمیقی ندارند و بیشتر داستان‌ها حول محور حادثه می‌چرخند؛ درحالی‌که یکی از وظایف مهم رمان، بررسی عمیق مباحث اجتماعی است. در حوزه دفاع مقدس نیز آثار روان‌شناختی کمی داریم که بتواند به ساحت درونی رزمندگان یا دشمنان ورود کند.

نکته مهم دیگر این است که دست نویسنده در ابتدا برملا نمی‌شود و مخاطب نوجوان کتاب احساس می‌کند که نویسنده حرف دل او را می‌زند. والدین نیز در ابتدا فکر می‌کنند نویسنده دارد سخنان آن‌ها را بیان می‌کند؛ اما در ادامه متوجه می‌شوند نوجوان نیز دغدغه‌هایی دارد. معمولاً نویسنده باید دغدغه‌ای درونی داشته باشد تا بتواند به عمق مسائل بپردازد. به همین دلیل است که اثر به‌خوبی قوام یافته است.

به نظر من، این نکات بسیار مهمی هستند که در کتاب مطرح شده‌اند. این اثر براساس گفته نویسنده ظاهراً ظرف هشت ماه به چاپ دوم رسیده و این نشان‌دهنده بازخورد مثبت آن است. همچنین، نشان می‌دهد که کار ارزشمندی انجام شده و همچنان جا برای بهبود وجود دارد. یکی از وظایف ما این است که اگر می‌خواهیم برای نوجوانان بنویسیم، باید به سوالات و دغدغه‌های آن‌ها توجه کنیم و ببینیم آن‌ها از چه زاویه‌ای به مسائل نگاه می‌کنند. این کار در کتاب انجام شده است؛ اما هرچه دقیق‌تر باشد، بهتر خواهد بود.

در عین حال، یک نکته‌ای را به‌عنوان پیشنهاد می‌خواهم مطرح کنم. نمی‌دانم چگونه می‌توان جنبه‌های مثبت این قضیه را نیز بیان کرد؛ زیرا نمی‌توان به‌طور مطلق گفت فضای مجازی بد است. این فضا وجود دارد و باید به آن توجه کرد. گاهی اوقات، اتفاقات مثبتی هم در همین فضا رخ می‌دهد. بنابراین، کنار هم قرار دادن این دو جنبه می‌تواند مفید باشد. به نظر من، ذکر نکات کوچک و تلنگری درباره امنیت فضای مجازی و همچنین خطرات آن می‌تواند مؤثر باشد. نویسنده باید معتدل باشد. این نوع شگردها کاربرد دارد؛ زیرا برای اینکه جوانان و نوجوانان را با بسیاری از مسائل آشنا کنیم، باید در کنار بدی‌هایی که فضای مجازی دارد، یک یا دو نکته مثبت نیز ارائه دهیم تا مخاطب ذهن خود را برای پذیرش نکات منفی باز کند.